۱۱ بهمن ۱۳۸۷


26 دی،سی امین سالروز فرار شاه

سی سال پیش در 26 دی ماه سال 1357 محمد رضا شاه پهلوی به دنبال تظاهراتﻫﺎﻯ میلیونی و مستمر مردم فرار را برقرار ترجیح داد و ایران را ترک کرد. در آن روز تاریخی درفرودگاه مهرآباد چشمان بسیاری که رفتن شاه را از کشور، آغاز پایان خویش می دیدند، گریان شدند. فرارشاه ازکشور را می توان نقطۀ عطفی درروند انقلاب ضد سلطنتی مردم ایران قلمداد کرد. ازاین تاریخ به بعد تحولات اوضاع ایران دیگر لحظه به لحظه شد و کسی نمی توانست تحلیلی از فردای شرایط انقلابی آن روز به دست دهد. محمدرضا شاه مدتی کوتاه قبل از خروجش ازکشور پیام معروف خود را مبنی بر این که "صدای انقلابتان را شنیدم" فرستاد تا شاید گامﻫﺎﻯ کوبندۀ انقلاب را ازحرکت باز دارد. اما این حربه نیز همانند دیگر اقدامات رژیمش دیگر اثری نداشت. پاسخ او " توبۀ گرگ، مرگ است" بود و بس.فرار شاه ازکشور با موافقت امپریالیسم آمریکا و چه بسا با پیشنهاد وی بود. بی جهت نبود که آمریکا عامل خود ژنرال هویزر را به ایران فرستاد تا درکوتاه مدت به رتق وفتق امور بپردازد تا درصورت پیروزی انقلاب ــ که دیگر کسی را بر آن شک نبودــ به منافع حیاتیﺍش ضربهﺍی وارد نیاید. پس ازفرار شاه زمام امور کشور درکنار دولت مستعجل به دست امرای ارتش افتاد. اسنادی که درسالﻫﺎﻯ گذشته تحت عناوین "اعترافات"، "خاطرات" و " گفتگوها" اززبان خود این آقایان به انتشاررسیده است، به وضوح نشان دهندۀ این است که سران رژیم و امرای ارتش تا چه حد درخیانت سقوط کرده و چه ید طولانی در وابستگی و وطن فروشی داشتند.اگرچه فرارشاه ازکشور و سقوط رژیمش به پیروزی و بهروزی خلق ستمدیدۀ ما منجر نگشت و اکنون بعد از سی سال از وقوع انقلاب فقر و بیکاری، شکاف طبقاتی، فساد و دزدی، فحشاء و اعتیاد، سرکوب و اختناق سیاسی و عدم امنیت اجتماعی درایران گسترش یافته است، علیرغم این، اما این روز، روز 26 دی یکی از ایام افتخار آفرین و درخشان مبارزات مردم ماست و باید آن را گرامیداشت. دور نخواهد بود که کارگران و زحمتکشان ایران زهر تلخ 26 دی ماه 1357 را به رژیم سراپا خیانت و جنایت سرمایهﺩاری جمهوری اسلامی بچشاند. به امید چنین روزی.

روز 26دی یکی از ایام افتخار آفرین و درخشان مبارزات مردم ماست و باید آن را گرامیداشت






گزارشات رسیده درمورد تظاهرات و اعتراضات باشکوه
مردم علیه جنایات بربرمنشانه اسرائیل

فرانسه
مرگ بر صیهونیسم، مرگ بر امپریالیسم

سلاخی اخیر اسرائیل در نوار غزه – با حمایت آشکار آمریکا و اتحادیه اروپا – بیش از سه هفته متوالی بدرازا کشید. در این لشگرکشی ارزان، بزعم محافل امپریالیستی غرب « جنگ دفاعی »! باز اسرائیل – مثل مورد لبنان بسال 2006 میلادی – همان استراتژی آزموده ناتوچیها در یوگسلاوی و عراق و افغانستان... را بکار برد و آگاهانه خروارها بمب مجاز و « غیر » مجاز بروی مناطق مسکونی مردم ریخت، کارگاههای تعمیرات وسائل مستعمل، یکی دو نانوائی موجود و خواربار فروشیها را به آتش کشید، مدارس و بیمارستانها، مراکز اداری و خبری و امدادی، حتی دفاتر انجمنهای غیر دولتی، گروههای حقوق بشر و سازمان ملل... هر چیز ساده و نیم بند و محقر و لازم برای دوام زیست جمعی مردم غزه را کوبید و صاف کرد، دهها زن و مرد جوان و سالمند را بخاک انداخت، صدها کودک خردسال، بچه های قد و نیم قد فلسطینی را درید، قطعه قطعه کرد – ننگی تازه با مدال آمریکائی و اروپائی و با بوی گند امپریالیسم و صیهونیسم.
در فرانسه، واکنش هواداران صلح، احزاب و سازمانهای کمونیست و انقلابی و مترقی، سندیکاهای کارگری و انجمنهای دمکراتیک و... در قبال این آدمکشی اوباش صیهونیست خیلی سریع بود. اعتراضات پی در پی، تجمعات توده ای و تظاهراتهای چند ده هزار نفری در بسیاری از شهرهای فرانسه برپا شد. خاصه در شهر پاریس و مارسی و لیون و نیس و استراسبورگ... کارزاری ممتد شکل گرفت. در چند نوبت تظاهرکنندگان پرچم اسرائیل را به آتش کشیدند... تظاهرات پاریس ممتد بود، چندین هزار نفر – از آغاز سلاخی اسرائیل تا عقب نشینی آدمکشان صیهونیست – هر روز در تظاهرات بودند. تا اینکه سکوت ریاکارانه مطبوعات « آزاد »! رسانه های سمعی و بصری... درهم شکست، موجی از همبستگی با اهالی غزه و با خلق فلسطین در میان مردم بوجود آمد. نتیجه این شد که در آغاز دومین هفته بمبارانها... بیش از 120000 نفر در تظاهرات شرکت کرده و ساعتهای متوالی بر علیه آدمکشان اسرائیلی، بر علیه صیهونیسم و امپریالیسم فریاد کشیدند. در آخرین تظاهرات پاریس نیز – بعد از اعلان عقب نشینی اسرائیل از نوار غزه – بیش ده هزار نفر حضور داشتند.. رفقا و هواداران حزب دوشادوش سایر جریانات مترقی و ضد امپریالیستی در تظاهراتها و اعتراضات ضد صهیونیستی و ضد تجاوز به غزه شرکت کرده و همبستگی خود را با خلق فلسطین ابراز داشتند.

گزارش از رفقای حزب کارایران(توفان) واحد فرانسه

سوئد

در اعتراض به کشتار بربرمنشانه مردم فلسطین در غزه تظاهراتهای با شکوهی در 20 شهر سوئد برگزارگردید. بزرگترین تظاهرات در خلال سه هفته بمباران غزه، روز شنبه 10 ژانویه در مرکز شهر استکهلم با بیش از 12 هزار نفر و با شعارهای" فرزندان ما را نکشید "،قتل عام مردم فلسطین را متوقف کنید "،دولت اسرائیل را تحریم کنید "، "فلسطین هرگز تسلیم نخواهد شد"، مبارزه تا رهائی کامل فلسطین ادامه دارد ".. برپا گردید. برگزارکنندگان این تظاهرات شامل دهها سازمان و گروه مترقی و صلح دوست بود که درچهارچوب شبکه همبستگی با مردم غزه این نمایش با شکوه را سازماندهی کردند.هواداران حزب کارایران(توفان) نیز دردراین تظاهرات فعالانه شرکت داشتند..این شعارها همراه با دیگر شعارهای انسان دوستانه در دفاع از خلق رزمنده و تحت ستم فلسطین پتکی بود بر سر دولت محافظه کار و ارتجاعی سوئد، احزاب – سازمانها – گروهها و افرادی که بیمارگونه جنایات وحشیانه صهیونیست های اسرائیلی- آمریکائی را توجیه میکردند. آن دسته از جریانات ایرانی که تحت عنوان "جنگ میان دو قطب تروریستی" با سیاست بی طرفی" خود را پشت الفاظ " اسلام سیاسی و سکولاریسم" پنهان کرده بودند نیز، درمقابل این موج با شکوه و فریاد خشم و نفرت نسبت به جانیان صهیونیست و امپریالیست ، فرار را برقرار ترجیح دادند به سوراخ های خود پناه بردند. این جریانات ارتجاعی ومشکوک درمقابل این موج عظیم مردم خود را خلع سلاح دیدند و بزدلانه به گوشه ای خزیدند.



رفیقی در گزارش خود درموردجریانات منحرف و ارتجاعی ترتسکیستی و حکمتیستی و امثالهم نوشته است:
" در مخیله این حضرات هرگز خطور نکرده است، که این کشتار دسته جمعی- این نسل کشی مردم فلسطین در غزه توسط صهیونیستهای اسرائیلی، نه بعلت وجود "حماس" بمثابه دولت منتخب مردم فلسطین، و نه بخاطر "کمک های جهت دار کنونی رژیم جمهوری اسلامی" به مردم فلسطین ، بلکه این بربریت ضد انسانی حاصل سیاست های غارتگرانه و تجاوزگرانه صهیونیسم بین المللی است که بمثابه دست دراز شده امپریالیسم نزدیک به یک قرن علیه خلق فلسطین بکار می رود. و همچنین ادامه سیاست بیش از 60 سال کشتار مردم فلسطین توسط دولت اشغالگر و استعماری صهیونیستی بمثابه چماق امپریالیسم امریکاست، که در صدد است منافع این ابر قدرت غارتگر جهانی را در منطقه سوق الجیشی خاورمیانه تامین نماید. بر مخیله این حضرات هرگز خطور نکرده است، که این قتل عام کودکان و زنان فلسطینی در دیر یاسین(1948)، در سبتامر سیاه(1983)، در صبرا و شتیلا(اوائل دهه 1980)، در کفر قاسم و در صدها مناطق دیگر، در شرایطی بود که نه از "حماس" و نه از رژیم جمهوری اسلامی اثری وجود داشت. بر مخیله این حضرات هرگز خطور نکرده است، که این تکه تکه نمودن کودکان و زنان در غزه، نه معلول بارتاب پرتاب چهار موشک دست ساز دولت حماس(که مقاومتی عادلانه است) است، بلکه علت رژیم اشغالگر و فاشیستی مذهبی دولت صهیونیستی اسرائیل می باشد که از همان روز نخست پایه های دولت نژاد پرستِ منحوسش بر اساس اشغال و تهدید و ترور، جنگ و کشتار، و آواره نمودن اجباری مردم فلسطین بنا گشته است.کیست که نداند از همان آغاز تاسیس حکومت اسرائیل از سال 1948 تا به امرور، نسل کشی و تجاوزگری های بس سبعانه و ظلم وستم بی حد و حصر آشکار و نهان این دولت اشغالگر بر علیه مردم فلسطین بکار رفت و ادامه داشته و خواهد داشت. در عین حال چه کسی است که نداند، پاسخ این همه ددمنشی، مقاومت بلا انقطاع و بی نظیر خلق رزمنده فلسطین بوده است. مقاومتی که همواره مورد ستایش و حمایت مادی و معنوی آزادیخواهان و انقلابیون و تمامی صلح دوستان جهان بوده است. پس حال که اوج وحشی گری صهیونیسم بین المللی علیه خلق بی دفاع فلسطین که تمامی درها را در غزه بر روی آنان بسته اند تا نسلشان را براندازند، چه جای "گلایه و شکوه" است، که این چنین نا جوانمردانه مقاومت حق طلبانه و مشروع خلق رزمنده فلسطین در جلوگیری از این نسل کشی را، بیمارگویانه "تروریسم" می نامید و بر خود نام انقلابی که سهل است، آدمی می نهید. کیست که نداند در سال 1949 یعنی 60 سال پیش دولت نژاد پرست اسرائیل حدوداً، 80 در صد سرزمین های فلسطین را اشغال کرد. این اشغالگران وحشی، حتی 20 در صد باقی مانده را برای فلسطینیان بحال خویش نگذاشتند، بلکه برای نمونه در ساحل غربی بیش از 700 پایگاه نظامی جهت کنترل و تحت ظلم و ستم دائمی قرار دادن آنان احداث نمودند. و در همین کنترل و بگیر و به بندها بود که هزاران تن از فرزندان دلیر و مقاوم فلسطینی را در ارسارتگاه های "آشویستی" شکنجه و مورد آزار و اذیت ضد انسانی قرار داده اند.



برکسی پنهان نیست که منطقه نوار غزه که حدود یک میلیون و نیم فلسطینی در آن ساکن می باشند، نزدیک به سه سال تحت محاصره کامل ارتش تا بداندن مسلح اسرائیل است و تمامی راههای ارتباطی آن کاملاً قطع گشته است. بطوریکه حتی دانش آموزان از امکان رفتن به مدارس خود محرومند. در این مناطق فقط چند هزار یهودی در شهرک هائی که اسرائیلی ها بر ویرانه خانه های فلسطینیان بنا کرده اند زندگی می کنند و از همه امکانات رفاهی و حمایتی دولت اسرائیل برخودارند.
حال در چنین شرایطی که دولت اسرائیل بشدت می کوشد توجه افکار عمومی را به مساله پرتاپ موشک فلسطینیان جلب نماید تا شاید قادر شود از این طریق بر ابعاد جنایات وحشیانه اش سرپوش بگذارد، عده ای مالیخویائی پیدا شده اند و سعی دارند با طرح "بی ربطی این جنگ خانمانسوز به مردم"، آرایشگر دولت نژاد پرستی باشند که اساس بر پائی دولتش بر دریائی از اشغالگری- تجاوزکاری و کشتار صدها هزار تن از فلسطنیان بنا گشته است.
در واقع دولت نژاد پرست و اشغالگر اسرائیل جهت توجیه قتل عام وحشیانه خود چنین تبلیغ می کند که گویا "این جنگ میان اسرایئل و ایران است( که احمقی نژاد خواهان نابودی اسرائیل می باشد). بدون شک از انجائیکه رسانه های جمعی جهانی در تسلط امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم بین المللی است، این قلب واقعیت در راس اخبار جهانی و در مرکز تبلیغات جهانی قرار گرفته است. بطوریکه تاثیر این جعل بزرگ تاریخی دامن پاره ای از " روشنفکران " ایرانی و بین المللی را هم گرفته و آنانرا به مروجین آمریکانی- صهیونیستی بدل نموده است.
این سیاست جعلی بغایت ضد بشری صهیونیسم بین المللی در صدد است احساسات صادقانه و پاک طرفداران صلح و ازادی در همدردی و حمایت از خلق رزمنده فلسطین را، جایگزین احساسات جانبه دارانه نسبت به اشغالگران اسرائیلی نماید، تا قادر گردد آماج پیکان حمله علیه تجاوزگران وحشی را منحرف و آنرا علیه مسلمانان و باصطلاح اسلام سیاسی نشانه روند.
هر کسی که نخواهد از تاریخ بیآموزد و نخواهد ماهیت اشغالگرانه و جنایتکارانه دولت صهیونیستی اسرائیل را بشناسد و یا خود را به نفهمی زندواین بربریت صهیونیستی توجیه کند، در واقع در همان چاهی سقوط خواهد کرد که ساموئل هاننیگتون صهیونیست پرست و سازمان "سیا" و "موساد" اسرائیل بنا کرده اند. این همان ویروسی است که توسط دارودسته منصور حکمت بیش از دودهه در جنبش مردم ایران پراکنده و بسیاری از جریانات چپ انقلابی سابق را آلوده به خود کرده است.
نتیجه اینکه؛ کسانی که این جنگ جنایتگرانه را دو طرفه قلمداد می کنند و یا به پرتاب چند موشک حماس معترضند و بر دریائی از جنگ وحشیانه اسرائیل علیه خلق فلسطین چشم می بندند، و یا چون احمقی نژاد خواهانه نابودی یهودیان می باشند، همگی از مبلغین سیاست های بغایت ضد انسانی می باشند. در واقع هر کسی که یک طرف این جنگ را به نفع طرف دیگر( که تروریست خواندن مقاومت فلسطینیان مد نظر آنان می باشد) قلمداد کند، بر اقیانوسی از بربرمنشی چشم بسته و نباید نام انسان بر خود نهد، چه رسد به انقلابی.
باید بدون درنگ خواها توقف فوری جنگ بود- باید بی درنگ خواهان خروج بدون قید وشرط قوای اشغالگر ارتش صهیونیستی از مناطق اشغالی فلسطین بود- باید خواهان پرداخت غرامت جنگی در ازای کشتار و نابودی موسسات و اماکن مسکونی مردم فلسطین بود- باید خواهان تشکیل فوری دادگاه نورنبرگ علیه جنایات جنگی دولت صهیونیستی اسرائیل بود. تا خلق فلسطین قادر شود در فضائی بدور از جنگ و خونریری سرنوشت خویش را به دست خودشان تعیین رقم زنند."

در گوتنبرگ نیز بیش از 5000 نفر دست به تظاهرات زدند ودبیر اول حزب کمونیست سوئد اندرش کارلسون در طی سخنرانی خود ضمن اشاره به اقدام شجاعانه و انسان دوستانه هوگو چاوز مبنی بر اخراج سفیر اسرائیل از ونزوئلا، خواهان تحریم اسرائیل و بستن سفارت صهیونیستها توسط دولت سوئد گردید. شعار تحریم همه جانبه اسرائیل و همدردی و همبستگی با ملت رزمنده فلسطین شوری خاص به تظاهرات میداد. این مارش همبستگی با سرودهای رزمی وبا موفقیت به پایان رسید.

در هلسینگ بورگ نزدیک به 2000 نفر و درمالمو بیش از 3000 نفر درتظاهرات شرکت کردند و با فریاد خواست محکومیت و تحریم اسرائیل و متوقف کردن قتل عام مردم غزه همبستگی عمیق خود را نسبت به ملت رزمنده فلسطین ابراز داشتند.

در نورشوپینگ نیز نزدیک به 800 نفر شرکت کردند و تظاهرکنندگان یکدل ویکصدا زنده باد فلسطین نابود باد صهیونیسم ، جنایت ازعراق تا فلسطین، کشتنار غزه را متوقف کنید، اسرائیل را تحریم کنید فریاد زدند و درپایان با سخنرانی نماینده حزب کمونیست سوئد پایان یافت. رفیق سخنران نماینده حزب کمونیست با تروریست و ضد بشر نامیدن دولت اسرائیل خواهان قطع روابط دولت سوئد با رژیم صهیونیستی گردید......
رفقا و هواداران حزب ما در هر شهری که حضور داشتند فعالانه با بسیج مردم در تجمعات اعتراضی شرکت نموده و به سهم خویش همبستگی و همدردی خود را نسبت به خلق فلسطین ابراز داشتند.

آلمان
روزشنبه سوم ژانویه تظاهرات با شکوهی درمیدان ادئون پلاتز شهر مونیخ توسط جنبش ضد جنگ و فعالین جنبش صلح برگزارگردید .تظاهرکنندگان با فریادهای بلند خشم خود را نسبت به بمباران وحشیانه غزه توسط رژیم نژادپرست اسرائیل ابرازداشتند و خواهان متوقف شدن این کشتار و توحش و بربریت ضد بشری علیه مردم بیگناه فلسطین گردیدند. درپایان تظاهرات ،قطعنامه ای درمحکومیت این کشتار و همینطور انتقاد به سکوت و برخورد روباه صفتانه دول " متمدن اروپایی" نظیر دولت آلمان درمورد این کشتار فجیع و ضد انسانی ، قرائت گردید
.

فرانکفورت

روز جمعه 9 ژانویه بیش از 12000 نفر دردفاع از مردم غزه به خیابان آمده و با شعارهای کوبنده در محکومیت دولت نژادپرست و صهیونیستی اسرائیل افکارعمومی را به خود جلب نمودند. این تظاهرات به همت دهها سازمان و حزب و شبکه های ضد جنگ امپریالیستی سازماندهی گردید. تحریم اسرائیل، توقف فوری بمباران و کشتار مردم درغزه، همبستگی با خلق فلسطین ..... از جمله شعارهائی بود که درباندرولها، پلاکاردهها و یا ازطریق بلندگو فریاد زده میشد. رفقا و هوادران حزب با شرکت در این تظاهرات و پخش اعلامیه به زبان آلمانی همبستگی خود را نسبت به خلق فلسطین ابرازداشتند.


همبستگی سلطنت طلبان آدمخوار با صهیونیستها

روز یکشنبه 11 ژانویه حدود 100 نفر از صهیونیستهای اسرائیل همراه با هواداران سلطنت پهلوی درحمایت از کشتار و بمباران غزه و درهمبستگی با رژیم آدمخوار و فاشیست و نژادپرست اسرائیل درفرانکفورت دست به تظاهرات زدند که با افشای بی امان صدها تن از افراد مترقی و بشردوست و مخالف صهیونیسم وتروریسم دولتی اسرائیل مواجه شدند. سلطنت طلبان که رویای احیای مناسبات گذشته را در سرمی پرورانند وحامی بمباران وتجاوز نظامی اسرائیل به ایران هستند یکباردیگر نشان دادند که اینها برعکس تئوریها و ادعاهای یک سری روشنفکر مزدور و خودفروخته و دلال صفت ایرانی هیچگونه تغییری نکرده و همان آدمخواران ضد بشر گذشته هستند وژست و ادعای نوه رضا خان قلدر، رضا نیم پهلوی نیز در دفاع از" دموکراسی و حقوق بشر" پوچ و مضحک است و نمی تواند کسی جز عده ای اجنبی پرست را با خود همراه کند. چه بیشرمانه است وقتی از آزادی و احترام به حقوق بشر سخن رود اما همزمان از قتل عام مردم و پاشاندن فسفر سفید بر فراز غزه به دفاع برخاست. ننگتان باد! درآکسیون اعتراضی علیه این تظاهرات ضدبشری رفقای وهواداران حزب ما فعالانه شرکت داشتند.

ننگ ونفرت بر حامیان فاشیسم ، امپریالیسم و صهیونیسم!
برلین

روز شنبه 10 ژانویه بیش از 12 هزارنفر درتظاهرات علیه اسرائیل و درحمایت ازخلق فلسطین،شرکت کردند و خواهان توقف فوری بمباران و محاصره غزه شدند. این تظاهرات توسط شبکه ضد جنگ و دهها حزب و سازمان صلحدوست سازماندهی گردید. در دویسبورگ نیز بیش از 12000 نفر به خیابان آمده و تجاوز بربرمنشانه غزه را محکوم کردند. تظاهراتی به این گستردگی دراین شهر بیسابقه بوده است. در هامبورگ وشماری از شهرهای دیگرآلمان نیز تظاهراتهای مشابه ای علیه دولت تروریستی و نژادپرست اسرائیل صورت گرفت.
حزب کارایران(توفان) طبق سنت همیشگی اش از همان آغاز حمله به غزه با انتشار سریع و فوری اعلامیه به فارسی و انگلیسی و آلمانی این جنایت وحشیانه را محکوم نمود وبا صدور بیانه مشترک با احزاب و سازمانهای م ل بین المللی و صدور اعلامیه های افشانه گرانه و رهنمود صریح و روشن به رفقا و هوادران و همه صلحدوستان و نیروهای مترقی در برگزاری تظاهرات و آکسیونهای اعتراضی به وظیفه انترناسیونالیستی خود عمل نمود. انتشار و صدور متوالی شماری از بیانیه های تحلیلی در دفاع قاطع از خلق فلسطین و افشای امپریالیسم و صهیونیسم بیانگر این مدعاست.

نقل از توفان الکترونیکی شماره 30 ارگان الکترونیکی حزب کارایران بهمن ماه 1387
http://www.toufan.org/

۱۰ بهمن ۱۳۸۷


فرانسه
اعتصاب سراسری
روز پنج‌شنبه در فرانسه، اختلالی جدی در ساز و کار و بخش خدمات همگانی اين کشور ایجاد کرده و گستردگی آن تا حدی بوده است که رسانه‌ها از آن به عنوان تعطيلی يک روزه فرانسه ياد کرده و آن را «پنج‌شنبه سیاه» لقب داده‌اند.
در این اعتصاب کارمندان و کارگران بخش‌های دولتی، خصوصی، شرکت‌های خدماتی، حمل و نقل و خدمات درمانی فرانسه شرکت دارند.
پيش‌بينی می‌شود که صدها هزار نفر از کارکنان بخش‌های مختلف اقتصادی روز پنج‌شنبه برای تظاهرات به خيابان‌ها بيايند و از دولت بخواهند که اقدامات تأمينی بيشتری در مورد شرايط کاری و دستمزدهای آنها صورت دهد.
بنابر گزارش‌ها، اعتصاب‌کنندگان بيش از ۲۰۰ تظاهرات را در شهرهای مختلف فرانسه سازماندهی کرده‌اند.
بر پايه برخی نظرسنجی‌های منتشرشده، سه‌چهارم مردم فرانسه و اتحاديه‌های عمده کارگری از اعتصاب روز پنج‌شنبه حمايت کرده‌اند.
بخش حمل و نقل از جمله بخش‌هايی است که این اعتصاب بیشترین تأثیر را بر روی آن گذاشته است. تمامی پروازهای شرکت هواپيمايی ايرفرانس لغو شده و حرکت قطارها نيز با تأخير زياد انجام می‌شود و امکان جا‌به‌جايی را در شهرهای فرانسه به حداقل رسانده است.
دليل اصلی اعتصاب سراسری «پنج‌شنبه سياه» اعتراض به بدتر شدن شرايط اقتصادی فرانسه و آنچه اعتصاب کنندگان آن را «ناتوانی و بی‌کفايتی دولت در مديريت بحران» می‌خوانند، اعلام شده است.

در تابستان گذشته، به هنگام اعتصاب سراسری اتحاديه‌های کارگری، نيکولا سرکوزی، رئيس جمهوری فرانسه، گفته بود که کسی توجهی به اين اعتصاب‌ها نمی‌کند و [اعتصاب‌ها] تأثير قابل توجهی بر زندگی مردم ندارد.
اما در اعتصاب روز پنج‌شنبه، تمامی مدارس، بيمارستان‌ها، شرکت‌های توليد‌کننده برق، شرکت‌های سوخت‌رسانی، دفاتر پستی و حتی محاکم قضايی دست از کار کشیده‌اند.
نوک تيز حمله‌ها و انتقادهای اتحاديه‌های کارگری متوجه سياست دولت در حمايت از بانک‌های فرانسه است. آنها به اين معترضند که دولت، ميلياردها يورو برای حمايت از بانک‌ها هزينه کرده اما کمک چندانی به صنايع و بنگاه‌های اقتصادی دچار رکود نکرده است.
بر پايه پيش‌بينی‌ها تا پايان سال ميلادی جاری آهنگ بيکاری در فرانسه به ۱۰ درصد خواهد رسيد.
خواسته اصلی اتحاديه‌های تجاری و کارگری آن است که رئيس جمهوری فرانسه سياست و برنامه کاهش هزينه‌ها را به حال تعليق درآورد و به جای آن توجه خود را به اقتصاد بيمار و دچار رکود کشور (فرانسه) معطوف کند.
اريک وُرت، وزير دارايی فرانسه، اقدام اعتصاب‌کنندگان را محکوم کرد و آنها را به ترس‌آفرينی در زمان بحران و ناپايداری اقتصادی متهم کرد.
وزیر دارایی فرانسه گفت: «برای ابراز نظر، راه‌های ديگری جز اعتصاب هم هست. به تعطيل کشاندن کشور، متوقف کردن فعالیت بخش حمل و نقل، به زحمت انداختن مردمی که نگران آينده خود هستند، همه اینها، افزودن نگرانی بر نگرانی‌ها و شدت بخشيدن به بيم و واهمه آنها است».

January 28، 2009

تجمع اعتراضی کارگران ساميکو صنعت همدان به عدم پرداخت طلب شش ماهه حقوق خود بعد از هفت سال

خبرگزاري کار ايران : کارگران شرکت ساميکو صنعت همدان پس از گذشت 7 سال از تعطيلي کارخانه و بلاتکليفي خود، براي چندمين بار در مقابل خانه کارگر استان تجمع کردند.تجمع‌‏کنندگان با بيان اين‌‏که شرکت ساميکو صنعت در سال 81 به رغم توليد بالا اعلام ورشکستگي کرد، گفتند: 360 نفر نيروي انساني شامل 160 کارگر رسمي و 200 کارگر قراردادي در زمان تعطيلي در اين شرکت فعاليت داشتند که به دليل سو‌‏ء مديريت 6 ماه حقوق دريافت نکرده بودند.کارگران معترض شرکت ساميکو صنعت اظهار داشتند: به رغم پيگيري و مراجعه کارگران به مسوولان کشوري و استاني، هنوز هيچ اقدامي در جهت رفع مشکلات کارگران اين شرکت انجام نگرفته است و مسوولان اين موضوع را به مديران استان همدان ارجاع داده‌‏اند .

۷ بهمن ۱۳۸۷



پیرامون تجاوز اسرائیل به غزه

" ما یک ملتیم، یک خلقیم، دارای یک آرامانیم، تمام طرحهای دشمن برای دفن کردن وحدتمان با شکست روبرو خواهد شد"

مصاحبه ای که از نظرتان میگذرد توسط خبرگزاری ترکیه،سرویس " ماان نیوز" در 17 ژانویه با یکی از سخنگویان جبهه خلق برای رهائی فلسطین صورت گرفت.اصل مصاحبه را می توان از طریق تارنمای رسمی این جبهه تهیه نمود.این مصاحبه قبل از وقوع آتش بس دربحبوحه بمبارانهای وحشیانه اسرائیل انجام گرفت و بازتاب دهنده فضای دهشتناک و کشتار بربرمنشانه کودکان و زنان و مردم غیر نظامی است. درنبرد غزه شاخه نظامی جبهه خلق برای رهائی فلسطین« بریگاد ابو علی مصطفی« نیز حضور فعال داشته و کوچه به کوچه و با تمام قوا علیه متجاوزین صهیونیست می جنگید و همزمان با پرتاب موشک به آن سوی خط سبز دشمن را هدف می گرفت. آنچه دراین مصاحبه طرح میگردد بیان یگانگی ووحدت پولادین یک ملت مصمم درمقابل هیولای صهیونیسم و استعمار است. دراین نبرد افسانه ای، جبهه خلق برای رهائی فلسطین که یک جبهه لائیک و سکولار و تحت رهبری چپ های فلسطینی پیرو زنده یاد جرج حبش است، درکنار سازمان حماس و سایر تشکلات فلسطینی چون تن واحد علیه دشمن مشترک رزمیده وبرتقویت وحدت تمام نیروهای مقاومت تاکیدنموده است.حال شما به سیاست و تاکتیک این جبهه که درصحنه نبرد حضور زنده دارد تعمق کنید و آن را با موضع گیریها و اراجیف تعدادی از فرقه های مالیخولیا زده ایرانی که تمرکز را بر تفرقه ، مسائل فرعی و خط کشی علیه اسلام و سازمان حماس گذاشتند و بیشرمانه علیه جنبش مقاومت فلسطین لجن پاشیدند، مقایسه نمائید تا بیشتر به عمق ورشکستگی، بی مسئولیتی و ماهیت سیاستهای آنارشیستی و ارتجاعی آنان که درقالب « جنگ دوقطب ارتجاع« تبلیغ میگردد، پی ببرید. اینک به اصل مصاحبه توجه کنید.


سرویس ما ان نیوز

جبهه خلق برای رهائی فلسطین دلیل این تهاجم عظیم اسرائیل علیه غزه را چگونه می بیند؟

پاسخ: اسرائیل جنایت و کشتار علیه خلق ما رابراساس اهداف تاریخی خود آغازکرد. این تهاجم کوششی بود برای نابودی و امحاء مقاومت فلسطین بویژه درغزه و شبیه به همان اعمالی که درلبنان در2006 انجام دادند. هدف این اقدام جداکردن جنبش مقاومت از مردم و نابودی آن و تلاش برای دفن کردن آرمان فلسطین و حقوق خلق ما می باشد. نقشه اسرائیل علیه خلق ما،حقوق ما و نابودی جنبش مقاومت فلسطین تنها با تائید آمریکا، رژیمهای مختلف عربی و بخشی از " رهبری فلسطین" می تواند اجرا گردد. اسرائیل به رغم تمام اعمال جنایتکارانه و قتل عام مردم که یاد آور سال 2006 درلبنان است، اما ازنور و پایداری درجنبش مقاومت ما که هسته اصلی را تشکیل میدهد، خواهد آموخت. تهاجم اسرائیل هرگز بر قاطعیت و مصمم بودن ما برای حق بازگشت، برای تعیین سرنوشت و کسب استقلال پیروز نخواهدشد.


سرویس ما ان نیوز

آیا حملات هوائی، دریائی و زمینی اسرائیل بخاطر موشک پراکنی حماس است ؟

پاسخ: پرتاب موشک سمبل واقعی اعتراض و مقاومت ما علیه قوای اشغالگر است. این امر بطور مستمر حضور اشغالگر را بعنوان اشغالگر یادآوری میکند. این مهم نیست که چطور آنها ما را درمحاصره، قتل عام و یا حصار به دور ما میکشند و به انکار ما و حقوق بشر می پردازند لیکن باوجود اینها همه به مقاومت خود ادامه میدهیم. ما بطور قاطع ازحقوق بنیانی خود دفاع میکنیم و اجازه محو آن را نمی دهیم. تا زمانیکه یک موشک بسوی قوای اشغاگر پرتاب میشود، بازتاب زنده بودن خلق ما، مقاومت ما و موضوع ماست. به همین دلیل انها پرتاب موشک ما را نشانه میگیرند. پرتاب موشک، قوای اشغالگر را بی ثبات ومتزلزل میکند. زیراهرموشک یک عمل فیزیکی ازسوی مقاومت علیه اشغال، قتل عام و جنایت وتجاوز آنها به خلق ماست.هرپرتاب موشک حامل پیامی است مبنی براینکه" ما راه حل" آنها را که بر انکار موجودیت و الغای حقوق ماست، نمی پذیریم.


سرویس ما ان نیوز

آیا انتخاباتی که در اسرائیل درپیش است نقشی درتصمیم آنها برای حمله به غزه دارد؟

پاسخ: انتخابات اسرائیل مطمئنا دراین رابطه اهمیت دارد. اینکه حزب "کادیما وبویژه لیوینی" و باراک دراثر پاگذاشتن براجساد خونین هزار فلسطینی تقویت میشود و اینکه این اقدام موجب شادمانی و امر مثبتی درکارزار انتخاباتی محسوب میگردد، بازتاب دهنده سرشت اسرائیل و صهیونیسم است.سرویس ما ان نیوزآیا اعضای جبهه خلق برای رهائی فلسطین « بریگاد ابو علی مصطفی« درپیکار علیه ارتش اشغالگر فعال بوده اند؟پاسخ: «بریگادابو علی مصطفی« هرروزه و پیوسته علیه اسرائیل موشک پرتاب کرده است. اما آنها بیشتر درجای دادن بمب در جاده ها، در اتوموبیل ها و این قبیل بمبها که بطورجدی تانکها ووسایل نقلیه قوای اشغالگر را ویران و یا آسیب رسانده است، فعال بوده و خود را نشان داده اند. رزمندگان «بریگاد ابوعلی مصطفی« درتمام نبردها و درتمام سطوح شرکت دارند. این عملیات درهمکاری تنگاتنگ با تمامی نیروهای مقاومت علیه قتل عام و جنایت دشمن صورت میگیرد.سرویس ما ان نیوزتحت چه شرایطی جبهه خلق برای رهائی فلسطین از آتش بس با اسرائیل حمایت میکند؟پاسخ: ما با آتش بس( از 19 ژوئن تا 19 دسامبر) مخالفت کردیم. زیرا این امر برای خلق ما خطرناک بود. ما بر این نظریم که تحلیل ما درنهایت دراین مورد صحیح بوده است. اسرائیل با توسل به قتل و تجاوز و توجیه اقداماتی نظیر حمله هوائی در4 نوامبر و به قتل رساندن پنج تن از اعضای مقاومت و یک نفر غیرنظامی زمینه های پایان باصطلاح پیمان آتش بس را فراهم آورد. این همان هدفی بود که آنها درسر داشتند و همواره درخلال دوره آتش بس یک حمله هوائی را نقشه می کشیدند.نیروی مقاومت همواره باید بطور متحد تصمیم بگیرد که چه تاکتیکی درهرلحظه ای اتخاذ باید گردد.ما خواهان پایان کشتار مردم، متوقف کردن قوای اشغاگر و گشودن بی قید وشرط تمام مرزها بویژه گذرگاه« رافاه« و پایان محاصره خلق هستیم. لیکن ما بخاطر آتش بس، برسر حقوق بنیانی، برسر حق مقاومت و حق دفاع از خلق و حق بازگشت به میهن، حق ما برای تعیین سرنوشت و استقلال سر آشتی نداریم، امری که اسرائیل بدنبال آن است.


سرویس ما ان نیوز

چه رابطه ای امروز بین حماس و جبهه خلق برای رهائی فلسطین وجوددارد؟

پاسخ: ارتباط بین حماس و جبهه خلق برای رهائی فلسطین از طریق مقاومت کنونی بیان میشود.سرویس ما ان نیوزاما جبهه خلق برای رهائی فلسطین یک جنبش سکولار است. آیا این امر مشکل درهمکاری با حماس که اعتقاد به یک جامعه اسلامی و دولت اسلامی دارد، ایجاد نمی کند؟پاسخ: ما و حماس، هردو به اردوی مقاومت تعلق داریم، اردوی مقاومتی که از خلق ما، موضوع ما و حقوق بنیانی ما دفاع میکند. ماو حماس، هردو مذاکرات و همکاری با قوای اشغالگر را که راه حلش براساس انکارموجودیت و حقوق ماست، رد میکنیم. ما هردو نیرو بطور متحد علیه کشتار و قتل عام خلق فلسطین، پیکارمیکنیم. آنچه که اکنون جاریست، ما را متحد میکند، اتحاد درنبرد برای خلق ما، برای موضوع ما و برای حقوق ما.


سرویس ما ان نیوز

برای اینکه به موضوع برگردیم، نظر جبهه خلق برای رهائی فلسطین درمورد مشروعیت محمود عباس چیست؟ مدت زمان ریاست جمهوری وی در9 ژانویه به پایان رسیده است.

پاسخ: تنها مشروعیت فلسطینی، مشروعیتی که معنائی درشرایط کنونی دارد، مشروعیت بر آمده ازجنبش مقاومت است. تعریف اتحاد ملی چنین است:نبرد علیه قوای اشغالگر و علیه تجاوزش به خلق ما، دفاع ازخلق ما و حقوقش.اکنون «حکومت خودگردان فلسطین «فاقد مشروعیت است. مشروعیت ازطریق متکی به اصول محکم مقاومت مردمی علیه جنایت قوای متجاوز، بدست می آید.


سرویس ما ان نیوز

آیا نظر جبهه خلق برای رهائی فلسطین درشرایط کنونی متمرکز شدن بر نواحی نوارغزه و توجه کمتر به سیاست داخلی است؟ یا اینکه مسئله سیاست فلسطینی مهمتر از هرچیزی است؟

پاسخ: مقطع کنونی برای نهضت ملی فلسطین و موضوع فلسطین که درمقابل دشمنی قرار دارد که که کمر به نابود خواست ما بسته است، تعیین کننده می باشد. سئوالی که برای همه طرح است این می باشد که آیا باید درمقاومت شرکت جست یا درکنارایستاد و ناظر بر ادامه حمله بود. تمام مشروعیت فلسطین درشرایط فعلی بر اساس پاسخ به این سئوال تعیین میشود.


سرویس ما ان نیوز

وضعیت جبهه خلق و سایر سازمانهای مقاومت در نواحی رود اردن چگونه است؟

پاسخ: نواحی رود اردن هم به نوع دیگری تحت محاصره است. تحت محاصره و اشغال با 11000 زندانی سیاسی ، تصرف متوالی زمین و بنا کردن خانه های مسکونی و کشیدن حصار و جنایتهای دیگر علیه خلق ما.اسرائیل از طریق کشتار مردم در غزه می خواهد نگاهها را از نواحی رود اردن دور کند تا تصرف هر چه بیشتر زمین و حمله را در آنجا عملی نماید.ما اجازه تجزیه خلقمان در نواحی رود اردن ونواحی غزه را همچون فلسطین سال 1948( فلسطینیهای ساکن در اسرائیل) و در تبعید را نمی دهیم.


سرویس ما ان نیوز

آیا جبهه خلق برای رهائی فلسطین انتظار پیوستن فلسطینیهای خارج از غزه به مقاومت علیه اشغال را بخصوص با توجه به بیرحمی اسرائیل در شرایط کنونی در غزه را، دارد؟

پاسخ :ما یک ملتیم، یک خلقیم، تمام نقشه دشمنان برای دفن کردن اتحادمان با شکست مواجه خواهد شد.ما پیروزیمان را تامین و اتحاد درون خلقمان را برای کشورمان با قاطعیت و مقاومت برای کسب حقوق ملی ، حق برگشت به میهن ، حق تعیین سرنوشت، برای آزادی، رهائی ملی و استقلال تضمین خواهیم کرد.


نقل از توفان الکترونیکی ارگان الکترونیکی حزب کارایران شماره 30 بهمن ماه www.toufan.org/toufan@toufan.org

۴ بهمن ۱۳۸۷

سرمايه داران با همدستی جهاد کشاورزی بابلسر 15 هکتار زمين های روستائيان را تصرف کرده اند
ايسنا: در پى بازداشت سه تن از اعضاى شوراى اسلامى روستاى "ازنواى" از توابع بهنمير در شهرستان بابلسر، گروهى از اهالى اين روستا در اعتراض به اين امر مقابل بخشدارى بهنمير تجمع کردند. تعدادى از تجمع‌كنندگان، با وارد كردن خساراتى به ساختمان بخشدارى بهنمير، مانع خروج بخشدار از ساختمان بخشدارى شده، آزادى اعضاى بازداشت شده شوراى روستاى خود را خواستار شدند. الف - ك، يكى از اهالى روستاى ازنوا، در گفت‌وگو با خبرنگار ايسنا، اظهار کرد: تعدادى از سرمايه‌گذاران با همكارى اداره جهاد كشاورزى بابلسر، به بهانه احداث مجتمع گلخانه‌اي، 15هكتار از زمين‌هاى اين روستا را تصاحب كردند. وى افزود: مدت‌ها بين دو روستاى "ازنوا" و "كرفن"، بر سر اينكه اين مقدار از زمين‌ها متعلق به كدام يك از روستاها است، اختلاف بود و در نهايت زمين‌ها بلاتكليف ماند تا اينكه اداره منابع طبيعي، اعلام كرد احداث مجتمع گلخانه‌اى در زمين‌هاى مورد نظر، از مصوبات سفر رياست ‌جمهورى است و از سوى اداره جهاد كشاورزى به سرمايه‌گذاران داده مي‌شود كه با مخالفت اهالى روستاى ازنوا مواجه شد. وى تصريح كرد: نظر اهالى روستاى ازنوا اين است كه اين زمين‌ها متعلق به جوانان محل است و با توجه به وجود 500 جوان تحصيل‌كرده و بيكار در اين منطقه، كه 200 نفر از آنان هم مكانى براى سکونت ندارند، اين زمين‌ها به آنها واگذار شود. اهل روستاى ازنوا در ادامه گفت: تصور مسؤولان قضايى و انتظامى اين بود كه اعضاى شوراهاى محل مانع اين سرمايه‌گذارى هستند نه خود مردم؛ بنابراين "شيدالله د"، "رحمت ك" و "عيسى الف"، از اعضاى شوراى اسلامى روستا، به دستور مقام قضايى بازداشت شده‌اند و مردم با تجمع خود، خواهان آزادى آنان هستند. يكى ديگر از اهالى روستاى ازنوا، گفت: چند سال پيش يك قطعه زمين فوتبال را به بهانه اينكه در جاى ديگرى عوض آن داده خواهد شد، از ما گرفتند و تاكنون خبرى از عملى شدن اين قول نشده است. وى اشاره كرد: سرمايه‌گذاران براى محصور كردن 18هكتار از اين زمين‌ها اقدام كردند اما با مخالفت مردم محل مواجه شدند و مسوولان انتظامى محل نيز سعى داشتند اهالى روستا را از اين اقدام باز دارند. ف - ر، يكى ديگر از اهالى روستاى"ازنوا" در اين خصوص گفت: اهالى روستا براى حل مشكل، نامه‌اى به دفتر رياست ‌جمهورى ارسال كرده‌اند. "احمد محمودى"، بخشدار بهنمير نيز در گفت‌وگو با خبرنگار ايسنا، تصريح کرد: مسؤول پاسخگويى به اين موضوع، اداره جهاد كشاورزى است و بايد خود در اين زمينه به مردم اين روستا پاسخ بدهد. به گزارش ايسنا از مازندران، سه عضو بازداشت شده شوراى اسلامى روستاى ازنوا، روز پنج‌شنبه، سوم بهمن آزاد شدند، ولى مردم همچنان منتظر پاسخگويى مسئولان ذي‌ربط در خصوص وضعيت زمين‌هاى خود هستند. گفتنى است، "ازنوا"يكى از روستاهاى بخش بهنمير از توابع شهرستان بابلسر است که يک‌هزار و 500نفر جمعيت دارد.
گزارشی از پديده کودکان خياباني؛
بيش از يک ميليون کودک خيابانى در ايران وجود دارد
ايلنا:مجال بازى او و خواهر هفت ساله‌‏اش تنها فاصله بين دو چراغ قرمز است. چراغ که سبز مي‌‏شود "احمد" و "زهرا" کنار خيابان بي‌‏خيال هياهوى خيابان و صداى بوق‌‏ها و ترمزها سرخوشانه دنبال هم مي‌‏دوند و صداى خنده کودکانه‌‏شان توجه رهگذران را جلب مي‌‏کند. آنان کودکى شان را تنها در اين يک دقيقه خلاصه مي‌‏کنند و بعد از قرمز شدن چراغ راهنمايى هر کدام لابه لاى ماشين‌‏ها زن و مرد کوچکى هستند در فکر کسب و کار و گل‌‏هاى سرخ و سفيد را به رانندگان و مسافران تعارف مي‌‏کنند." گزارش خبرنگار"ايلنا" از پديده کودکان خياباني؛ آقا يه دسته گل بخر!" "خانم خواهش مى کنم!" بعضي‌‏ها با ديدنشان شيشه‌‏هاى خودرو را بالا مي‌‏کشند و بعضى ديگر با لبخندى تنها سرشان را تکان مي‌‏دهند. شايد يکى هم باشد که دسته گلى بخرد و چند اسکناس کف دستشان بگذارد. با سبز شدن چراغ باز آنها باز در قابل کودکانه‌‏شان فرو مي‌‏روند و صداى خنده‌‏شان فضا را مي‌‏کند. چند سالى مي‌‏شود از دهدشت به تهران آمده‌‏اند. آنها هر روز صبح با پدرشان که يک چهار راه بالاتر گل مي‌‏فروشد از شهر قدس به تهران مي‌‏آيند و گل‌‏ها را يکى از همشهري‌‏هايشان صبح زود به آنها مي‌‏رساند. "هر دسته گل را 500 تا 700 تومان مي‌‏خريم و 1500 تومان مي‌‏فروشيم." آنها قول مي‌‏گيرند رازشان را براى کسى بازگو نکنم! " اگر بدانند گلها را 500 تومان مي‌‏خريم ديگر بهمان 1500 تومان نمي‌‏دهند." فکر مي‌‏کنم ترس‌‏ها و شادي‌‏هاى اين کودکان چقدر ساده، کوچک و زيبا است. هيچکدام تا حالا مدرسه نرفته‌‏اند. "ما هيچکداممان مدرسه نمي‌‏رويم. پدرم قول داده سال ديگر که وضعمان خوب شد در مدرسه اسممان را بنويسد تا آن موقع هم کمک مي‌‏کنيم زندگيمان بچرخد." آنها هروز کمى از پولشان را جمع مي‌‏کنند تا کيف و دفتر بخرند. زهرا از جيبش چند مداد رنگى قد و نيم قد بيرون مي‌‏آورد: "اينها را خودمان خريده‌‏ايم. دفتر نقاشى هم خانه داريم ... از زهرا مي‌‏پرسم: "دوست دارى اينجا گل بفروشى!" احمد انگار دوست ندارد خواهرش با غريبه ها حرف بزند مى گويد: آره دوست داره!" و دست خواهرش را مى کشد تا در هياهوى ماشينها گم شوند. زهرا سرش را پايين مي‌‏اندازد. براى شهروندان تهرانى تصوير کودکان گل فروش، آدامس فروش و بچه‌‏هايى که کنار ترازوى ديجيتالى روى کتاب و دفترشان خم شده‌‏اند و دارند مشقهايشان را مي‌‏نويسند تصوير تازه‌‏اى نيست. سر هر چهارراه يا در راسته هر يک از خيابان‌‏هاى تهران مي‌‏توانى آنها را ببينى. کودکانى که بر اساس دسته بندي‌‏هاى جامعه شناسى کودکان خيابانى ناميده مي‌‏شوند. آنها به جاى مدرسه روزشان را پشت چراغ قرمزها و در خيابان‌‏ها مي‌‏‌‏گذرانند و پشت چهره‌‏هاى کودکانه‌‏شان مي‌‏توانى تصوير مردان و زنانى را ببينى که نارسيده بالغ شده‌‏اند. خيابان انقلاب- ساعت هفت غروب "محمد مهدى" را خيلي‌‏ها مى شناسند. در خيابان انقلاب مي‌‏توانى او را پشت بساطش ببينى که در حال نوشتن مشق‌‏ است. او بدون پدر است و با مادرش در مولوى زندگى مي‌‏کند. "محمد مهدى" در عين حال پسر خوانده "سمانه - ر" محسوب مى شود. مهندس کامپوتر يکى از شرکت‌‏هاى نرم افزارى که هر روز بعد از ساعت کارى به ديدن "محمدمهدى" مى آيد برايش اسباب بازى و لوازم التحرير مى خرد وحال مادر مريض اش را مى پرسد. بجز مادر و محمد مهدى هيچکس از رابطه سمانه و او خبر ندارد و به گفته مادر محمد مهدى "تنها حمايتها و اصرار خانم مهندس باعث شده که او به مدرسه برود هر چند با اين وجود خيلى هم نمى تواند به درسهايش برسد." حالا ماموران شهردارى هم او را مى شناسند. بيش از از دو سال است اينجا بساط مى کند و به درسش هم مى رسد و با هر نمره خوبى از مادرخوانده اش هديه اى مى گيرد. مادرخوانده اى که شايد حقوق اش کفاف زندگى خودش را ندهد اما مقيد به حمايت از محمد مهدى است. کودکان خيابانى نظير محمد مهدى تنها يک استثنا هستند. بر اساس آمارها بيشتر کودکان خيابانى نه از آموزش خوبى بهره برده‌‏اند و نه در امنيت مطلوبى هستند. انها مورد تجاوز قرار مي‌‏گيرند. در معرض آسيب‌‏هاى اجتماعى هستند و بسيارى از آنها به دام فروشندگان مواد مخدر و سواستفاده کنندگان مى افتند و اين در مورد دختران بيشتر به چشم مى آيد. کودکان خيابانى به انسان‌‏هاى کمتر از 18 سالى اطلاق مي‌‏شود که به علت کار و يا نبود خانه و کاشانه در خيابان به سر مى برند. اين تعريف حتى کودکانى را که داراى خانواده هستند اما به علت مشکلات خانوادگى ترجيخ مى دهند بيشتر زمان خود را در پارک‌‏ها و خيابانها بگذرانند نيز شامل مى شود. به گزارش خبرنگار"ايلنا" بر اساس آمارهاى غير رسمى اکنون بيش از يک ميليون کودک خيابانى در کشور وجود دارد که روزهاى خود را در معرض آسيب‌‏هاى اجتماعى بسيار مي‌‏گذرانند و اين زنگ خطر بزرگى است که به اعتقاد "مهديه احمدى" از کارشناسان امور اجتماعى دير يا زود مي‌‏تواند به بحران منجر شود. به گفته او بررسي‌‏ها نشان داده کودکان خيابانى به علت شرايط ويژه خود در معرض تجاوز، قتل، تن فروشي، اعتياد و ايدز قرار دارند و هر يک مي‌‏توانند در عين پاکى کودکانه شان بمبى متحرک در جامعه باشند. احمدى مي‌‏افزايد: بر اساس نتايج يک تحقيق ميدانى بيش از 20 درصد کودکان خيابانى مورد تجاوز جنسى و کلامى قرار مي‌‏گيرند که نيمى از اين ميزان از سوى عابران و رهگذرانى است که از بيماري‌‏هاى روانى رنج مي‌‏برند. اين کارشناس نداشتن آموزش‌‏هاى جنسى را معضلى بزرگ مي‌‏داند که کودکان خيابانى را به ورطه ايدز و فحشا مي‌‏کشاند تا همواره تهديد بزرگى برا ى جامعه باشند. احمدى جمع آورى ، آموزش و نگهداى از کودکان خيابانى را ضرورتى بزرگ مي‌‏داند که از وظايف اصلى دولت بوده و در دراز مدت مي‌‏تواند هم به شکوفا شدن استعدادهاى آنان کمک کند و هم از ميزان آسيب‌‏هاى اجتماعى در جامعه بکاهد. به گفته مسوولان تا کنون بيش از 20 هزار کودک خيابانى در شهر تهران جمع آمورى و سامناندهى شده اند اما آنچه از شواهد امر بر مي‌‏آيد حکايت از افزايش ميزان کودکان خيابانى و ناموفق بودن اين طرح دارد. گسنردگى اين پديديه اجتماعى که خود متاثر از فقر و مهاجرت‌‏هاى بي‌‏رويه خانواده‌‏ها به شهرهاى برگ است نشان مى دهد براى حل اين معضل تنها فعاليت يک ارگان خاص کافى نبوده و شهردارى بايد در کنار بهزيستي، نيروى انتظامى و ديگر نهادهاى مرتبط اين کودکان را از سطح شهر جمع آورى کرده و براى آنان شرايط حداقلى زندگى و آموزش را فراهم کند. يونسکو طى سال‌‏هاى گذشته با اشاره به وجود بيش از 100 ميليون کودک خيابانى در جهان از تمام کشورهاى دنيا خواسته است امکانات خود را براى حمايت از اين افراد و آموزش آنان بسيج کنند زير اين معضل را معضلى جهانى مي‌‏داند. بر اساس معاهده بين المللى حقوق کودکان کليه کشورهاى دنيا وظيفه دارند شرايط زندگى و سلامت جسمى و روانى را براى کودکان تضمين کرده و امکانات آموزشى و بهداشتى را در اختيار آنان قرار دهند که در ايران با توجه به تاکيدهاى دين اسلام و همچنين امار بالاى جمعيت کودک و نوجوان کشور که حدود 30 درصد جمعيت 70 ميلونى را تشکيل مى دهند اين مهم بيشتر احساس مي‌‏شود. اگر چه ريشه‌‏يابى علت پيدايش کودکان خيابانى هر فرد را به سوى جامعه و خانواده وى مى کشاند اما بادى در نظر داشت اين مشکل تنها مشکل خانوادهاى بى بضاعت و مهاجر و يا جوامع توسعه نيافته نيست و هر انسان در برابر معصوميت و پاکى کودکانى که لابه لاى صداى بوق و ترمز ماشين‌‏ها از دست مي‌‏رود، مسوول است.
خبرنگار: حسين خدنگ
ظرف سه ماه گذشته ۱۹۵ هزار نفر در ايران بيکار شده‌اند
صدای آلمان: در همايش ,بررسی بحران مالی جهان و تاثير آن بر اقتصاد ايران, اعلام شد ظرف سه ماه گذشته ۱۹۵ هزار نفر در کشور بيکار شده‌اند. در اين همايش نمايندگان بخش خصوصی از عدم ارائه بسته حمايت از توليد ملی از سوی دولت انتقاد کردند. روز دوشنبه، سي‌ام دي‌ماه، دومين همايش ,بررسی بحران مالی و اقتصادی جهان و تاثير آن بر اقتصاد ايران, از سوی اتاق بازرگانی برگزار شد. همايش اول در سال جاری از سوی وزارت امور اقتصادی و دارايی برگزار شده بود. در اين همايش قرار بود وزير بازرگانی سخنران اول باشد، اما در آخرين ساعات روز يک‌شنبه از شرکت در اين مراسم انصراف داد. معاونان وزارت بازرگانی نيز هيچيک در اين همايش شرکت نکردند و بدين ترتيب اين گردهمايی بدون حضور نمايندگان دولت و تنها با حضور بخش خصوصی برگزار شد. يحيی آل اسحاق، رييس اتاق بازرگانی تهران، طی سخنانی در اين همايش اعلام کرد که بر اساس بررسي‌های کارشناسی اتاق بازرگاني، طی سه ماه گذشته ۱۹۵ هزار نفر در ايران بيکار شده‌اند. وی اين مسئله را ناشی از بحران جهانی اقتصاد دانست که گريبان ايران را نيز گرفته ‌است. آل اسحاق سپس با انتقاد از سياست‌های اقتصادی دولت گفت: ,اگر دولت سياست‌های موجود را ادامه دهد، بايد منتظر افزايش بيکاری و نيز ورشکستگی بيشتر واحدهای توليدی باشيم,. در پاييز امسال مرکز آمار ايران نرخ بيکاری را ۵ / ۹ درصد اعلام کرد، ولی وزير کار بلافاصله اظهار داشت که بر اساس نرخ مشارکت جمعيت فعال نسبت به سال گذشته، نرخ بيکاری بايد در حدود ۵ / ۱۰ درصد باشد. اين در حالی است که کارشناسان رقم واقعی نرخ بيکاری را بالاتر از اين و در حدود ۱۲ تا ۱۴ درصد تخمين مي‌زنند. مطابق آمار، ميزان بيکاری در بين فارغ‌التحصيلان دانشگاه‌ها بيشتر از کسانی است که تا مقطع ديپلم درس خوانده‌اند. کارشناسان دلايل متعددی را برای اين امر ذکر مي‌کنند، مثلا اينکه فارغ‌التحصيلان حاضر به انجام هر کاری نيستند. محسن شمشيري، خبرنگار اقتصادی مقيم تهران مي‌گويد، ايجاد اشتغال برای فارغ‌التحصيلان هم هزينه بيشتری مي‌طلبد و هم زمان‌بر است. او مي‌گويد: ,با توجه به اين که ساختار اقتصادی ايران بيشتر برای اشتغال در گروه تحصيل‌کرده‌های ديپلم به پايين است و برای ليسانس به بالا شغل کمتری را ايجاد مي‌کند، از اين جهت يک بخش عمده از بيکاری مربوط به فارغ‌التحصيلان ليسانس به بالاست. کارشناسان معتقدند که ايجاد شغل برای اين دسته هم هزينه‌ی بيشتری مي‌خواهد، هم زمان بيشتری مي‌برد و هم اين که ميزان امکان‌پذيري‌اش کم است. به همين دليل کارشناسان معتقدند که نرخ بيکاری در کل بايد بالاتر از ۱۲ـ ۱۰ درصد باشد,. مشکل ديگری که بر سر راه ايجاد اشتغال در ايران وجود دارد، هزينه‌بر بودن سرمايه‌گذاری در بخش صنعت و کشاورزی است. به همين دليل برخی از کارشناسان معتقدند که بايد بخش خدماتی را گسترش داد. محسن شمشيری در اين باره چنين مي‌گويد: ,ساختار اقتصادی ايران به شکلی است که در بخش صنعت و کشاورزی ايجاد شغل با هزينه‌ی بالايی روبه‌رو است. به‌عنوان مثال، برای اين که يک واحد صنعتی معمولی ساخته بشود، بايد حدود ۳۰۰ ميليون تومان سرمايه‌گذاری شود و در چنين واحدی مثلا ۶۰ـ ۵۰ نفر مي‌توانند کار کنند، يعنی هزينه‌ی خيلی عمده‌ای را برای ايجاد شغل بايد متحمل شد. اين مسئله باعث مي‌شود که بخش صنعت يا کشاورزی به‌عنوان يک محور اصلی برای اشتغال‌زايی محسوب نشود و کارشناسان اعتقاد دارند که بايد به گسترش بخش خدمات فکر کرد و خيلی از شغل‌هايی که در مناطق شهرنشينی هست را از اين طريق گسترش دهيم تا بيکاری رفع شود,. آل اسحاق، رييس اتاق بازرگانی تهران، در بخش ديگری از سخنانش به تاثير بحران جهانی اقتصاد بر ايران اشاره کرد و گفت: ,ممکن است برخی اين استدلال را داشته باشند که به دليل اينکه ساختار اقتصادی ايران تاثيرپذيری کمی از اقتصاد دنيا دارد، اثرات بحران در آن بسيار اندک است، اما مشاهده مي‌‌شود که هم اکنون بخش‌های مختلف اقتصادی ايران بحران را با پوست و استخوان لمس کرده‌اند، چرا که نفت از ۱۴۰ دلار به ۴۰ دلار تنزل يافته‌است,. محمد نهاونديان، رييس اتاق بازرگانی ايران، نيز خواستار اقدام جدی دولت برای حل بحران به وجود آمده شد و از عدم ارائه‌ی بسته حمايت از توليد ملی از سوی دولت انتقاد کرد. در همايش ,بررسی بحران مالی و اقتصادی جهان و تاثير آن بر اقتصاد ايران, همچنين عنوان شد که بحران اقتصادی کنونی در ايران در خوش‌بينانه‌ترين حالت حداقل دو سال به طول خواهد انجاميد. ميترا شجاعی
3 بهمن 1387 04:08


بیانیه ی عفو بین المل در مورد تخریب خاوران
آدينه ۴ بهمن ۱٣٨۷ - ۲٣ ژانويه ۲۰۰۹
به دنبال انتشار گزارش هایی مبنی بر تخریب قسمت هایی از گلزار خاوران، محل دفن قربانیان اعدام های دسته جمعی سال 67، عفو بین الملل در این مورد بیانیه ای منتشر کرده است. سایت بیداران متن فارسی این اعلامیه را منتشر کرده است: سازمان عفو بین‌المل از مقامات مسئول ایران می‌خواهد سریعا به تخریب صدها گور فردی و جمعی بی نام و نشان در گورستان خاوران پایان دهند و تضمین کنند که این محل حفظ خواهد شد. همچنین تحقیقات قانونی بی طرفانه، جامع و مستقل در این گورستان و در باره اعدام های دسته جمعی سال ١٩٨٨ در ایران را که "کشتار زندانیان" نامیده می شود و سالهاست به تاخیر افتاده است، آغاز کند. عفو بین المل بیم آن دارد که اقدامات مقامات دولتی ایران با هدف نابودی و از میان برداشتن شواهد نقض حقوق بشر و محروم کردن خانواده های قربانیان کشتارهای ١٩٨٨ از حق دستیابی به حقیقت، عدالت و غرامت انجام می شود. گزارشها حاکی از آن است که از تاریخ ٩ تا ١٦ ژانویه ٢٠٠٩ بسیاری از علایمی که به وسیله خانواده های اعدام شدگان به عنوان نشان گور درست شده بود، بوسیله بولدزر تخریب شده و اقدام به ریختن خاک تازه و کاشتن درخت، دست کم در بخشی از گورستان شده است. عفو بین المل همچنین از دولت ایران می‌خواهد که نسبت به دعوت به تاخیر افتاده از اهرم های اجرایی سازمان ملل اقدام کند و سفر نماینده ویژه سازمان ملل در مورد اعدام‌های غیر قضایی، خودسرانه و بدون محاکمه به کشور را تسهیل کند. فرستاده ویژه سازمان ملل در سفر خود باید مجاز به اتخاذ بهترین شیوه پیشبرد و انجام تحقیقات در باره وقایع ١٩٨٨ از جمله در ارتباط گور های بی نام و نشان خاوران باشد، و بدون مانع به گورستان خاوران دسترسی داشته باشد. مقامات دولتی ایران ملزمند که تحقیقی بی طرفانه در مورد این رویدادها انجام دهند و افراد مسئول در "کشتار زندانیان" را با رعایت رویه‌های عادلانه و بدون توسل به اعدام به عدالت بسپارند. تخریب خاوران راه را بر چنین تحقیقاتی در آینده خواهد بست و باعث نقض حقوق قربانیان و از جمله خانواده های آنها در دستیابی به راه حل دادخواهانه موثر خواهدشد. مقامات ایران همچنین در تضمین تحویل اجساد مخفیانه دفن شده در این محل حتی آنها که قربانی جنایت نبوده‌اند، مسئول هستند. تخریب خاوران مانع از چنین امری شده و باعث رنج و مرارت بیشتری برای خانواده‌های قربانیان و " کشتار زندانیان" شده که سالهای متمادی با تجمع در خاوران به بزرگداشت یاد عزیزان اعدام شده شان پرداخته اند. سابقه موضوع در فاصله ماه آگوست تا فوریه ١٩٨٨ مقامات ایران به موج وسیعی از اعدام زندانیان سیاسی اقدام کردند – وسیعترین موج اعدام ها در بعد از اعدام های اولین و دومین سال پس از انقلاب 1979 ایران. در مجموع اعتقاد بر این است که بین ٤٥٠٠ تا ١٠٠٠٠ زندانی کشته شده اند. عفو بین الملل مکررا خواهان سپرده شدن افراد مسئول در " کشتار زندانیان" به دست عدالت با رعایت اصول عادلانه و بدون اعمال مجازات مرگ شده است. برای اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به ایران: بیستمین سالگرد " قتل عام زندانیان" آگوست 2008 The 20th anniversary of 1988 "Prison Massacre", AI Index: MDE 13/118/2008, 19 August 2008, و گزارش عفو بین الملل, ایران: نقض حقوق بشر 1987-1990 Amnesty International’s report, Iran: Violations of human rights 1987-1990 (AI Index MDE 13/21/90( ٢٠ ژانویه ٢٠٠٨

۳ بهمن ۱۳۸۷


گزینش باراک حسین اوباما
و افسانه رفع تبعیض نژادی در آمریکا


“...هر کجا که باشد برای من یکسان است. در اسکله های “سیرالئون“، در پنبه زارهای “آلاباما“، در معادن الماس “کیم برلی“، در تپه های قهوه زار “هائیتی“، در موزستانهای آمریکای مرکزی، در خیابانهای “هارلم“، در شهرهای مراکش و ترابلس، سیاه استثمار شده و کتک خورده و غارت شده، گلوله خورده به قتل رسیده است. خون جاری شده تا به صورت دلار، پوند، فرانک، پزتا، لیر در آید و بهره کشان را بهره ورتر کند، خونی که دیگر به رگهای من باز نمی گردد. پس آن بهتر که خون من در جوی های عمیق انقلاب جریان یابد و حرص و آزی را که پروائی ندارد از “سیرالئون“، “کیم برلی“، “آلاباما“، “هائیتی“، آمریکای مرکزی، “هارلم“، مراکش، ترابلس و از سراسر سرزمینهای سیاهان در همه جا بیرون براند. پس آن بهتر که خون من با خون تمامی کارگران مبارز دنیا یکی شود تا هر سرزمینی از چنگال غارتگران دلار، غارتگران پوند، غارتگران فرانک، غارتگران پزتا، غارتگران لیر، غارتگران زندگی آزاد شود تا زحمتکشان جهان با رخساره های سیاه، سفید، زیتونی و زرد و قهوه ای یگانه شوند و پرچم خون را که هرگز به زیر نخواهد آمد برافرازند. بگذارید این وطن دوباره وطن شود. بگذارید دوباره همان رویائی شود و در آنجا که آزاد است، منزلگاهی بجوید. این وطن هرگز برای من وطن نبود...“.
لنگستن هیوز نویسنده سیاه پوست آمریکائی
اکنون هم علیرغم گزینش باراک اوباما آمریکا وطن سیاهان نیست و نمی تواند باشد. آمریکا مسکن بهره دهان و ستمکشان سیاه پوست است، محل اقامت دائمی کار روزمزدی است.
آبراهام لینکلن در سال 1862 آزادی بردگان را اعلام کرد. ولی از هرگونه کمک به صنعت و کشاورزی پنبه در جنوب خودداری کرد. این عدم همکاری و فشار اقتصادی به جنوب وضع کارگران و دهقانان جنوب را روز بروز بدتر می کرد. با تصویب قانون آزادی بردگان پنج میلیون سیاهپوست ظاهرا آزاد شدند ولی اکثریت قریب به اتفاق آنها از نعمت خواندن و نوشتن محروم بودند و به عنوان مایملک چیزی جز نیروی کار خود را برای فروش نداشتند.
لوئیز لاماکس نویسنده سیاهپوست آمریکائی در مورد قانون آزادی برده گان در زمان لینکلن می نویسد: “طرفداران سفید پوست آزادی برده ها در جنگ داخلی پیروز شدند آنها در سالهای پر هرج و مرج بین 1865 تا 1877 با فرصت طلبی و عدم آگاهی از آینده ای دورتر باصطلاح سیاهان را آزاد کردند ولی آنها در همانموقع، جدائی نژادی را پایه ریزی می کردند که امروز بر تمام وجود ما فشار می آورد“.
آزادی بردگان رفع تبعیض نژادی نبود آغاز منظم و پوشیده و آشکار تبعیض نژادی بود.
در چهارم آوریل 1865 آبراهام لینکلن بعد از گذشت چند روز از صلح شمال و جنوب بدست یکی از هواداران برده داری به قتل رسید. وی قبل از مرگش در کنگره آمریکا تحت عنوان اینکه “استقلال ایالات جنوبی باید حفظ شود“ گفت: “ما نباید ایالات جنوبی را به عنوان ایالات فتح شده توسط شمال در نظر بگیریم. آنها دارای استقلال داخلی خود هستند و مانند سایر ایالات از این استقلال برخوردارند“. وی با این عبارات بطور ضمنی به جنوبی ها فهماند که آنها برای تحت فشار قرار دادن سیاهان تا آنجائی که بخواهند دارای استقلال داخلی هستند. چون آنها می توانستند به عنوان تطبیق قانون اساسی آمریکا و قانون آزادی برده ها بر شرایط ویژه محیط و ایالات خودشان، این قوانین را با حفظ ظاهرش به نفع خود تغییر دهند. امری که بیش از یک قرن پا برجا ماند.
بعد از جنگهای داخلی منابع زیادتر و زمینهای بسیاری در اختیار سرمایه داران شمالی قرار گرفت و ساختمان راه آهن سرتاسری امریکا در جهت عمده برشد و توسعه سرمایه داری کمک بسیار نمود.
بعد از جنگهای داخلی جمهوریخواهان بیست سال مداوم در آمریکا حکومت کردند و هرگز هم قصد نداشتند که به مسئله تبعیضات نژادی سر و سامانی دهند و حتی برای اینکه سیاهان را تحت فشار بیشتری قرار دهند و رضایت برده داران و سرمایه داران را جلب کنند حکومت وقت گرانت در مقابل ایجاد سازمان تروریستی کو-کلوکس-کلان هیچگونه عکس العملی از خود نشان نداد و جتی در اثر مرور زمان موجودیت آنها را برسمیت شناخت. در سال 1777-1776 در آن سالهای خطرناک و در چنان شرایطی به سپاه فدرال دستور خروج از ایالات جنوبی داده گشت و این دستور درست مطابق خواست برده داران بود چون هم اکنون راه برای آزار و اذیت بیشتر سیاهان و دامن زدن به مسئله نژادی باز شده بود.
کو-کلوکس-کلان سازمانی بود تروریستی که متشکل از افسران ارتش کنفدراسیون ایالات جنوبی آمریکا. آنها تحت تاثیر افکار فاشیستی طرفداران تبعیضات نژادی بودند بنا به تحریک سرمایه داران و برده فروشان در شهر ناشویل که در ایالت “تنسی“ قرار داشت گرد هم آمدند و طرح ایجاد چنین سازمان آدمکشی را ریختند.
این فرقه کاملا سرّی بود ژنرال “فورست“ که ارتشی معروفی بود، فرمانده گارد ضربتی کوکلوکس کلان محسوب می شد. او تنها شخصیتی بود که هویتش در فرقه ک-ک-ک برملا شد و گرنه سایر اعضاء هرگز شناخته نشدند!!. و نباید شناخته می شدند. دموکراسی آمریکا طبقاتی عمل می کرد. همه انسانها در مقابل قانون مساوی بودند و بویژه سفیدان که از حق تساوی بیشتری برخوردار بودند. اسنادی در چند سال پیش مننتشر شد که جرج بوش پدر را از رهبران کوکلوکس کلان معرفی می کرد.
ولی در مجموع اعضای جنایتکار این سازمان تروریستی را اشخاص مهم و سرشناس، نمایندگان مجلس، وکلای دادگستری تجار، پیشه وران و نظامیان تشکیل می دادند. یعنی کوکلوکس کلان طبقه حاکمه سرمایه داری آمریکا بود.
جنایات این فرقه که تا 6 میلیون عضو داشت باعث گردید که در سال 1871 حکومت فدرال طرحی تهیه نمود که به موجب آن این سازمان غیر قانونی شناخته شد. این طرح در کنگره با مخالفتهائی فراوانی روبرو شد زیرا عده ای از سناتورها و نمایندگان ایالات جنوبی که خود برده دار و سرمایه دار و برگزیدگان “نژاد پرستان“ و طرفداران تبعیض نژادی بودند برای منافع خود و رضایت موکلین خود از تصویب این قانون جلوگیری می کردند، ولی سرانجام این قانون بر روی کاغذ تصویب شد و اجرای آن بعهده پلیس فدرال گذارده شد که نزدیک بود به آشکار شدن هویت اعضای آن بیانجامد ولی رهبران فرقه با از بین بردن مدارک از این عمل جلوگیری کردند و در سال 1871 ژنرال فورست انحلال صوری آنرا اعلام کرد. ولی پس از چندی دوباره برهبری کشیشی بنام “ویلیام جین سیمونز“ معروف به سرهنگ، احیاء شد ولی بهیچوجه بقدرت سابق نرسید و حداکثر تعداد آنها در شرایط فعلی 300 هزار نفر است. ممنوعیت کوکلوکس کلان باعث شد که سران این حرکت نژادپرستانه به صورت سری به کار خود بپردازند و در راس امور ایالات متحده آمریکا قرار گیرند. رفع تبعیض نژادی فقط بر صفحه کاغذ بود.
در زمان تسلط سیاست سناتور مک کارتی که روح وحشتش همیشه و تا به امروز در آمریکا حاکم است کمونیستها و دموکراتها مورد تعقیب و سرکوب و ترور قرار گرفتند. هوارد فاست نویسنده مترقی آمریکائی خالق آثاری مانند اسپارتاکوس محاکمه شد و آثارش ممنوع گردید. وی در اثر مشهورش “راه آزادی“ سرنوشت انسان سیاه پوستی را نشان می دهد که تحصیلات خویش را به پایان رساند و به عنوان نخستین پزشک سیاهپوست برای یاری به مردم به ایالات جنوبی برگشته است. سفیدان که نمی توانستند بپذیرند که دکتر سیاهپوست هم ممکن است وجود داشته باشد وی را اسیر کردند، بدرخت آویختند، مُثله کردند و به قتل رساندند. مثله کردن سیاهان، بستن آنها بدرختان و سوزاندن آنها، آتش زدن خانه های آنها، انداختن آنها در قیر مذاب و بر رویشان پر مرغ ریختن از تفریحات نژادپرستان بود. این جنایات که تا همین امروز نیز در “مهد آزادی“ و “سرزمین امکانات بیکران“ وجود دارد امری نیست که به گذشته دور تعلق داشته باشد. تجاوز و تعرض پلیس به سیاهان و یا عدم موفقیت دادگاه های قضائی تا قاتلان غیر قابل انکار سیاهان را به محاکمه کشیده محکوم کنند در همین دهساله اخیر در دستور کار انتقادات مطبوعاتی قرار داشت. مک کارتی در سالهای 50 قرن بیستم با سیستم پلیسی بر آمریکا حکومت می کرد و جنبشهای اعتراضی سیاهان را سرکوب می نمود.
نژاد پرستان در اتحادیه های کارگری که برای بهبود شرایط زندگی طبقه کارگر مبارزه می کرد نفوذ کردند، رهبران اتحادیه ها را با زور و یا پول خریدند و مانع می شدند که کارگران سیاهپوست به عضویت اتحادیه های کارگری در آیند. آنها در میان کارگران تفرقه می افکندند و در وحدت طبقاتی و منافع واحد آنها تخریب می کردند. نژاد پرستان که عامل سرمایه داران و انحصارگران بودند با این کار نشان می دادند که مسئله تبعیض نژادی در آمریکا یک مسئله “ملیتی“ نیست بلکه مسئله ای طبقاتی است و سرنوشتش به سرنوشت جنبش کارگری مربوط می شود.
از سال 1961 به بعد همینکه تابستان آمریکا فرا می رسید عصیان سیاهان هم اوج تازه ای می گرفت و این جریان چنان اجتناب ناپذیر بود که “تابستان“ و طغیان دو پدیده طبیعی است که از تاریخ اجتماعی معاصر آمریکا جدا ناشدنی است. فقط در این بین دو نکته قابل توجه است 1- در تمام اینگونه طغیانها، انگیزه و محرک اولیه واقعه ای کوچک بوده است 2- طغیان هر سال نسبت به سال قبل گسترش و وسعت بیشتری می یابد. وضع سیاهان بسیار دردناک است، هنوز هم در آمریکا نیروی انسانی سیاهان 11% نیروی کل مردم آمریکاست و 20% از بیکاران را آنها تشکیل می دهند و حتی در بعضی زاغه نشینان تعداد بیکاران سیاهپوست سه برابر سفید پوستان است. در جبهه جنگ ویتنام سیاهان پیشقراول مرگ بودند ولی مجلس وقت نمایندگان آمریکا بلایحه کم خرج موش کشی در زاغه های محل سکونت
سیاهان رای منفی داد. واقعیت نشان می دهد که در این سالها در آمد سیاهان مداوم نزول نموده است و درآمد متوسط یک فامیل سیاه بمراتب کمتر از درآمد مساوی یک خانواده سفید است.
سیاهان در واقع از حق انتخاب کردن بطرق گوناگون با بندهای و تبصره ها و به بهانه انطباق قانون بر شرایط محلی و غیره محرومند. مدرسه و آموزش نیز از قانون تبعیض در امان نمانده است. هنوز واقعه مضروب کردن (مردیت) اولین دانشجوی سیاهپوست که می خواست وارد دانشکده “آکسفورد می سی سی پی“ شود از خاطره ها نرفته است. حکومت جان اف کندی مجبور شد 16 هزار سرباز را در آن روز بسیج کند تا یک دانشجوی سیاهپوست بتواند به دانشگاه برود. در آمریکا قانون “مجزا ولی مساوی“ عمل می کرد که در حقیقت نفس مجزا بودن در تناقض با مساوی قراردادن بود. قانون “مجزا ولی مساوی“ برای سیاهان همان حقوقی را بر روی کاغذ برسمیت می شناخت که برای سفیدان، ولی سیاهان باید میان خودشان می ماندند و به “حریم“ سفیدان تجاوز نمی کردند. آخر هر چه باشد سفید “نژاد برتر“ است! در قطارها، در کافه ها، در سینماها و حمامها، در وسایل حمل و نقل عمومی و در اماکن عمومی همیشه این تابلو به چشم می خورد که “ورود سگ و سیاهپوست ممنوع است“. نژاد پرستان به بهانه احترام به اصل مالکیت خصوصی مانع می شدند که سیاهپوستان به اماکن عمومی پا بگذارند.
یک ضرب المثل آمریکائی می گوید: “سیاهان اولین کارگرانی هستند که بیرونشان می کنند و آخرین کسانی هستند که کار می گیرند“ بهمین جهت تعداد بیکاران سیاهپوست بمراتب بیشتر از سفیدپوست است. به کارگران سیاه کارهای پست و غیر تخصصی را می دهند و در سابق حتی وضع طوری بود که سیاهان حق نداشتند لکوموتیو قطار برانند و یا راننده اتوبوس شوند.
تداوم تبعیض نژادی در آمریکا ریشه خویش را در دوران بردگی سیاهان دارد که از نیروی کار ارزان آنها استفاده کرده و بر جان و مال و ناموس آنها حاکم بودند. مبارزه سیاهان بر ضد برده داران حقوقی را به آنها منتقل کرد که هرگز مورد رضایت خاطر کنسرنها و سرمایه داران نبود. تبعیض نژادی و تحقیر سیاهان برای آن بود که سطح دستمزدهای آنها را پائین نگهدارند، کارهای پست و سخت را به آنها واگذار کنند، کارهای خطرناک را به گردن آنها بیاندازند و از نیروی آنها برای ترساندن کارگران سفید با تهدید به کاهش دستمزد آنها استفاده کنند. تبعیض نژادی اعمال بی حقوقی کارگران سیاه بود تا درجه بهره کشی از آنها را افزایش دهند. پس ریشه تبعیض نژادی را باید در مبارزه طبقاتی جستجو کرد و یا مختصر در مبارزه کارگران برای بهبود شرایط زندگی و یا تغییرات بنیادی انسانی جامعه. پس حل امر مسئله نژادی به حل امر مبارزه طبقاتی بر می گردد. ریشه نژادی ریشه طبقاتی است.
مبارزه سیاهپوستان در خود آمریکا اشکال قهرآمیز به خود گرفت و جنبشهای مترقی سیاهان هیات حاکمه امپریالیستی را به وحشت افکند. این ترس به ویژه در دوران اعتراضات به تجاوز امپریالیست آمریکا به ویتنام قوت گرفت. سیاهان روز به روز بیشتر به جنبشهای انقلابی روی می آوردند و سازمانهای افراطی و معترض بنا می نمودند. حتی در سال 1933 دولت روزولت باین نتیجه رسید که تصویب قانونهای مکرر و اعمال پارلمانتاریسمی که برای زیر پا گذاردن حقوق سیاهان خوب است به تسریع نفوذ کمونیسم در میان آنها منجر شده است. بهمین جهت بود که دادن امتیازات به سیاهان از همان سالهای بعد از جنگ جهانی دوم سرعت گرفت. شروع جنگ کره در سال 1950 قانون اختلاط نژادی را در مدارس و اماکن عمومی بدنبال داشت زیرا برای سرمایه داری آمریکا امکان نداشت که سربازان سیاه را جداگانه از سربازان سفید به میدان جنگ بفرستد. ولی این قانون سالها زمان طلبید تا به اعتقاد عمومی بدل شود. هم اکنون نیز اکثریت سفید پوستان به مک کین رای داده اند و نه به اوباما چون برای آنها علیرغم اینکه اوباما نیز نماینده کنسرنهای آمریکائی است و از منافع امپریالیسم دفاع می کند هنوز هم یک رگ سیاه دارد و این رگ سیاه غرور جنایتکارانه سفیدان را جریحه دار می کند.
شورش دترویت از خونین ترین وقایع دوران حکومت لیندون جانسون در آمریکاست. وی که بعد از ترور کندی به روی کار آمده بود جنگ در ویتنام را تشدید کرد. در این شهر سیاهان شورش کردند و آمریکا به میدان جنگ بدل شد. پلیس قادر نشد جلو شورش سیاهان و کارگران کارخانجات اتوموبیل سازی را بگیرد بدستور حکومت، گارد ملی وارد جنگ شد و طرفین مسلحانه روزها با یکدیگر به نبرد مشغول بودند. طبق آمار تقلبی دولت 80 سیاهپوست کشته شدند، شهر دترویت به ویرانه ای تبدیل شد. در این نبرد 2350 نفر پلیس، 7100 نفر گارد ملی و 4700 نفر نیروی ضربتی چترباز(رنجر) شرکت داشتند و در یک نبرد نامساوی سیاهان را به خون کشیدند. رئیس جمهور آمریکا لیندون بی جانسون در پشت صفحه تلویزیون ظاهر شد و با قیافه معصومانه مردم را دعوت کرد به نماز و دعا بپردازند و به کلیسا بروند.
کارل مایکل رهبر وقت جنبش سیاهان در آمریکا در سخنرانی خویش گفت: “تنها راه حل مسئله سیاهان نابودی سرمایه داری و نظام فعلی آمریکاست“.
مبارزه سیاهان به میدان های جهانی ورزش کشید و جنبش “بلاک پانتر“ که با مشتهای گره کرده آبروی سرمایه داری آمریکا را در جهان می بردند و نقاب دموکراسی آنها را می دریدند در میان سیاهان جای خویش را باز می کرد. ترور آشکار رهبران مشهور سیاه نظیر مارتین لوتر کینگ، مالکم ایکس نتوانست سدی بر سیل بنیان کنی شود که در پیش پا بود.
امپریالیست آمریکا که از رادیکال شدن جنبش می ترسید به عقب نشینی دست زد و حقوقی را باکراه و بتدریج برای سیاهان در نظر گرفت تا خشم خروشان آنها را تسکین دهد. کسب این حقوق از جانب سیاهان هرگز ساده نبود، از دریای خون می گذشت. بسیاری از فعالین حقوق بشر و یا سیاهانی که برای کسب حقوق مدنی و شهروندی مبارزه می کردند به شدت سرکوب می شدند. مارتین لوتر کینگ یکی از رهبران جنبش سیاهان که مخالف اِعمال سیاست توسل به قهر بود خود در اثر توسل به قهر نیروهای ضد انقلابی نژادپرستان به قتل رسید. ولی همین مقاومت سیاهان در تمام سطوح و عرصه ها، مبارزه مردم جهان بر ضد امپریالیسم آمریکا در سراسر جهان و در آفریقا وضعیتی بوجود آورد که امپریالیستها و طبقات حاکمه را به تعمق واداشت تا در مورد سیاست تبعیض نژادی خویش که خسرانش بیش از فوایدش بود تجدید نظر کنند. این سیاست را امپریالیستها در آفریقای سیاه پیاده کردند. آنها می دیدند جنبشهای آزادیبخش که به صورت قهرآمیز در آنگولا، موزامبیک، آفریقای جنوبی، زامبیا، نامیبیا، غنا، کنیا، نیجریه، رودزیا(زیمباوه)، کنگو ... بر ضد استعمارگران سفید پوست جنایتکار پیکار می کنند، مورد حمایت ممالک کمونیستی و نیروهای انقلابی جهان هستند و این جنبشها بر ضد امپریالیستها و افشاء سیاست آنها اسلحه تبلیغات افشاءگرانه حمایت از نژادپرستی امپریالیستها را در دست دارند. شکست نژادپرستان در ممالک افریقائی، رشد نهضتهای انقلابی، ترس از نفوذ کمونیسم امپریالیستها را وادار کرد که خود دست به کار شوند و تا دیر نشده است در میان سیاهان با دامن زدن به انکشاف طبقاتی متحدینی پیدا کنند و صفوف سیاهان را درهم شکنند. جنبش مسلحانه و قدرتمند آ.اِن.ث. در آفریقای جنوبی الهامبخش مبارزات مردم آفریقا بود. امپریالیستها مصالحه نژادی و طبقاتی را در آفریقای جنوبی سرانداختند زیرا از دامنه نفوذ جنبش سیاهان به هراس افتادند. آنها در آفریقای جنوبی ابتکار عمل را در دست گرفتند و توانستند با دادن امتیاز به ماندلا که چهره مقاوم و سرشناس جنبش سیاهان بود و بخشیدن جایگاه بورژواها به وی و کشیدنش به عرصه صلح طبقاتی و مصالحه با برده داران راه را برای پیدایش یک طبقه نوخاسته از سیاهپوستان در آفریقای جنوبی و به طریق اولی در آمریکا باز کنند. ما هم اکنون با هیات حاکمه سیاه پوست در آفریقای جنوبی روبرو هستیم که با سفید پوستان سرمایه دار منافع واحدی دارند و اکثریت سیاهان را تحت ستم قرار می دهند. البته متحدین نفرت انگیز و سیاه پوست نیروهای امپریالیستی در آفریقا قبلا هم حضور داشتند که نوکری امپریالیستها را پذیرفته بودند ولی بهر صورت آنها را به عنوان سیاه و انسان درجه دو تحقیر می کردند. ولی با سیاست نوین امپریالیستها برای تغییر در برخورد سیاهان که بهر صورت مصرف و نیاز تاریخی خویش را نیز از دست داده بود سیاست راهبردی جدیدی لازم بود. از این ببعد سیاهپوستانی پیدا شدند که خودشان در بهره کشی از سیاه پوستان و کارگران نافع می شدند. روندی که در آفریقا جاری بود و نشان می داد که چگونه طبقات استثمارگر سیاهپوست به همدست سفید پوستان بدل می شوند بهترین آموزش برای بهره کشان امپریالیست بود. آنها موسی چومبه، موبوتو و لومومبا را در مقابل خود داشتند که هر سه سیاه بودند ولی در دو جبهه مبارزه مقابل هم قرار گرفتند. آنها برای شکستن جبهه متحد سیاهان در آمریکا که روز بروز بیشتر رادیکال می شد به بخشی از سیاهان امتیاز دادند و آنها را بالا کشیدند تا به جمع طبقات استثمارگر و حتی طبقه حاکمه بپیوندند. با این کار هم در جبهه سیاهان شکاف انداختند و هم مناسبات استثماری را تحکیم بخشیده و برای “دموکراسی“ آمریکائی به تبلیغات ایدئولوژیک دست زدند. قبل از گزینش اوباما، نماینده آمریکا در سازمان ملل سیاهپوست بود و کالین پاول و کوندولیزارایس در مقامات بالای حکومت آمریکا قرار داشتند و خانواده های آنها در شرایطی زندگی می کردند که توانسته بودند فرزندان خویش را به دانشگاههای مشهور و گرانقیمت آمریکا بفرستند تا در آنجا به خوبی شستشوی مغزی داده شوند. اوباما نخستین سیاهپوست دو رگه ای نیست که به این “عرش اعلی“ رسیده است. این نشانه دموکراسی آمریکائی و یا انعطاف پذیری این جامعه نیست نشانه هشیاری طبقه حاکمه دوراندیش آمریکاست که مبارزه برای رفع تبعیض نژادی را بیک امرمبارزه طبقاتی بهمانگونه که بود بدل کند و متحدین سیاهپوست برای خویش در سرکوب طبقه کارگر و خلقهای جهان و جنبش سیاهپوستان دست و پا نماید. این بخشی از سیاست راهبردی امپریالیسم آمریکا برای تقویت جبهه داخلی و ایجاد تفرقه در میان مبارزان و نفوذ در قاره سرشار از مواد اولیه آفریقا و برنامه ریزی برای مقابله با نفوذ چین و هند و جلب افکار عمومی در آنجاست زیرا هر چه باشد آفریقا و آسیا منابع مواد خام اند و باید از هم اکنون برای توسعه مناطق نفوذ در این قاره ها در آینده تلاش کرد. گزینش یک سیاهپوست متعلق به طبقه جاکمه آمریکا اهداف راهبردی آتی در پیش دارد که در قدم نخست به نفرت عمومی مردم جهان از امپریالیست آمریکا رنگ محبوبیت و رنگ ترمیم آبرو می زند. آمریکا بعد از زمین سوخته ایکه جرج بوش جنایتکار از خود باقی گذارده به این مانور نیاز فراوان دارد.
البته انتخاب اوباما به عنوان قدرتمندترین مرد جهان طبیعتا به سیاهان در داخل آمریکا اعتماد به نفس می دهد و دهان نژادپرستان را می بندد و از نفوذ نژادپرستی می کاهد ولی این خرده ریزها از محصولات فرعی سیاست عمومی و راهبردی است که امپریالیست آمریکا در پیش گرفته است. این ظواهر تبعات آن سیاست عمومی است. درخت است جنگل نیست. تکه سنگ است کوه نیست.
حال به اظهار نظر اولین فریب خوردگان این مانور امپریالیستی نگاه کنید تا ببینید چگونه عده ای باین مار خوش خط و خال که دنیا را بر اساس منافع خود به خون کشیده است باور می کنند. قدرتی که میلیونها سیاهپوست را در آفریقا به گرسنگی می کشاند و با اهرمهای سازمان تجارت جهانی، بانک جهانی، صندوق بین المللی پول غارت می نماید نمی تواند یار سیاهپوستان باشد و معجزه کند. امپریالیست آمریکا یار انحصارگران و منافع سرمایه داران است. مصلحت امروز بر این است که دست سیاهان را نیز برای فریب افکار عمومی بدست گرفته بالا بکشد تا ما شاهد لاطائلاطی باشیم که در زیر با آن روبرو می شویم.
“به نظر من انتخاب باراک اوباما را باید آغاز کتاب دوم از کل کتاب حیات سیاسی و اجتماعی ایالات متحده بدانیم. با انتخاب او فصلی که در آن تبعیض نژادی اگر چه به زبان ملغی شده بود در عمل وجود داشت، برای همیشه بسته شد و باید انصاف داد که ملت آمریکا در لحظه ای بحرانی که حیثیت بین المللی او بخاطر اشتباهات هشت ساله دولت بوش در معرض خطر کامل بود، با این قد علم کردن نشان داد که ملت جوانی است که می تواند در لحظات بحرانی جان و حیثیت خود را از خطر برهاند.
انتخاب اوباما از سوی دیگر حربه شهید نمائی را از دست سیاهپوستان و بهانه زورگوئی نژادی را از دست دولتهای مخالف گرفت. حالا دیگر سیاهپوست آمریکائی نمی تواند از تبعیض حرف بزند و کم کاری، تنبلی و حتی گاه خشونت های خیابانی را به حساب فشار روحی ناشی از تبعیض نژادی و نابرابری اجتماعی بداند. تصور من این است که حتی سیاهپوستان داخل جناحهای حزب جمهوریخواه هم از این پیروزی دموکراتها خرسند و راضی اند“(کیهان لندنی 23 تا 29 آبان 1387)
“...باید به ملت آمریکا تبریک گفت و در سرور و شادی آنها و همه انسانهای آراسته مشارکت جست. برای من ... باور کردنی نیست که یک ملتی دارای این چنین قدرت تغییر و اصلاح خود باشد و در همین زمینه، شاید این رویداد تاریخی درسی باشد برای همه آمریکا ستیزها، چه در ایران، چه در جهان مسلمان و چه در اروپا سِرّ بقاء و عظمت آمریکا و فرهنگ آن دقیقا همین ظرفیت ترمیم و اصلاح پذیری در قابلیت رفرم در جامعه است“(همان نشریه).
“این رویدادی است که سه شنبه شب پیش اتفاق افتاد و ما را به صورت کشوری دیگر در آورد. ممکن است ما هنوز به بسیاری از برابری ها دست نیافته باشیم اما از حالا می توانیم بر اساس یک طرح و پایه نو کار نوینی را آغاز کنیم. بگذارید همه بچه ها، همه شهروندان، همه مهاجران نوین بدانند که همه چیز در آمریکا می تواند اتفاق بیفتد و میسر باشد“(نویسنده توماس فریدمان مفسر مشهور آمریکائی 5 نوامبر 2008).
گزینش اوباما را باید از جنبه حفظ منافع راهبردی امپریالیسم آمریکا دید که بویژه پس از بحران مالی در آمریکا، پس از اخراج صدها هزار کارگر از کارخانه ها، پس از بی خانمانی میلیونها آمریکائی خطری انفجاری خلق شده که امپریالیست آمریکا را نیازمند متحدین سیاهپوست و “وحدت ملی“ و “صلح خانگی“ برای غلبه بر بحران می نماید. گزینش یک سیاهپوست یک تجاوز استراتژیک خارجی و یک تحمیق عمومی داخلی و تسکین دردهای مردم و تفرقه در مبارزه مشترک آنهاست. این امر ربطی به نفی تبعیضات نژادی ندارد. تا مناسبات سرمایه داری در کشوری برپاست تبعیض نژادی را نمی توان ریشه ای از بین برد. می خواهد این امر در آمریکا باشد و یا در هندوستان.
*****

بر گرفته از توفان شماره 106 دی ماه 1387 ارگان مرکزی حزب کار ایران
http://www.toufan.org/
toufan@toufan.org

۲۹ دی ۱۳۸۷


توده ها شکست ناپذیرند
ا. م. شیزلی
رژیم نژاد پرست آمریکائی اسرائیل، پس از ٢٢ روز بمباران ممتد نوار غزّه، کشتار کودکان، زنان و پیر مردان و جوانان فلسطین، امروز، ۱٨ ژانویه سال ٢۰۰٩، بطور یکجانبه، اعلام آتش بس کرد. این آتش بس، که یک روز پس از دیدار دو بانوی جنگ امپریالیسم و عقد قرار داد امنیتی فی مابین دو خواهر اعلام شد، نشان می دهد، امپریالیسم با تمام توان نظامی خود، با استفاده از آخرین دستاوردهای تسلیحاتی خود، علیرغم ارتکاب وحشیانه ترین جنایتها، نمی تواند بر توده مردم، حتی مردم گرسنه محصور در زندان، پیروز شود.
آمریکا و اسرائیل در طول ٢٢ روز بمباران بلاانقطاع غزّه، که بی اعتنائی خود را به مجامع جهانی نشان دادند، در مقابل قدرت لایزال میلیونها مردم جهان به زانو درآمدند و بدون هیچ پیش شرطی، تسلیم شدند.
آمریکا و اسرائیل که با هدف از میان برداشتن حماس و به بهانه موشک اندازی حماس به خاک اسرائیل به کشتار مردم غزّه دست زدند، توانستند فقط یک فرمانده نظامی حماس و یک وزیر از کابینه آن را بکشند و در نتیجه نهائی، دست از پا درارتر، با بجای گذاشتن ویرانیهای عظیم و با یک نسل کشی تازه، پرونده جنایتهای بی حد و حساب خود را سنگین تر و سیاه تر ساختند. فراموش نکرده ایم که همین سناریو در ماه ژوئن سال ٢۰۰٦نیز بمنظور«حذف حزب الله»، بنمایش گذاشته شد ولی، حاصل آن، چیزی جز شکست خفت بار جنگ افروزان بی حیا و تقویت نیروهای مقاومت لبنان، کشتار مردم بیگناه و ویرانیهای سنگین این کشور نبود.
سنت کشتار و حذف مخالفان، دشمن تراشی و شبح سازی در محافل حاکم آمریکا و اسرائیل، یک سنت دیرینه و پا برجاست. آنها هیچ درسی از تاریخ نیاموخته اند و نشان داده اند که توان چنین آموزشی را هم ندارند. تکیه بر تسلیحات نظامی یگانه منطقی است که می شناسند. علت وجودی آنها نیز همین است و لاغیر. این محافل، به هیچ زبانی جز زبان زور نمی توانند سخن بگویند. این مهمترین مشخصه آنهاست که در هیچ زمانی و تحت هیچ شرایطی نباید آنرا از نظر دور داشت.
حمله هولناک آمریکا و اسرائیل به غزّه، با تمام مصایب و فجایع خود، چهره بغایت زشت و کریه «دمکراسی» و «حقوق بشر» امپریالیسم غرب را، جبهه دوستان و دشمنان مردم را هر چه بیشتر آشکار ساخت. فاجعه غزّه، سند محکمی است بر همدستی دولتهای اروپائی و دولتهای مصر، عربستان سعودی و محمود عباس در این جنایت و بربریت کم نظیر.
در جریان وقوع فاجعه غزّه، گروهی از نمایندگان مجلس ایران و "بسیج ٢۰ میلیونی"، تحریم کالاهای شرکتهای اسرائیلی را خواستار شدند. بدین ترتیب، ادعاهای ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی دروغین رژیم جمهوری اسلامی ایران نیز افشاء گردید. دولتهای بولیوی، ونزوئلا، موریتانی و قطر، روابط دیپلوماتیک خود را با اسرئیل قطع کردند. رجب طیب اردوغان، نخست وزیر ترکیه، اخراج اسرائیل از سازمان متحد را خواستار شد و سوریه در اجلاس دوحه، ادامه هر گونه مذاکره صلح با رژیم اسرائیل را بی ثمر دانست.
شکست تروریسم آمریکا و اسرائیل در غزّه، پیروزی شکوهمند میلیونها میلیون مردم و احزاب وسازمانهای صلح طلب، آزادیخواه و نوع دوست جهان، پیروزی قاطع دولتهای بولیوی، ونزوئلا، موریتانی و قطر و بالاخره پیروزی دیپلوماسی عاقلانه ترکیه و سوریه بود.
این پیروزی بزرگ پایدار باد و بر همگان مبارک!
۱٨ ⁄۱ ⁄٢۰۰٩




صهیونیستهای آدمکش اسرائیل که مانند نازیهای هیتلری رفتار می کنند با نقض قرار داد آتش بس که در ژوئیه سال 2008 با دولت قانونی ومنتخب فلسطین منعقد گردید به نوار غزه بطور غیر قانونی حمله کردند. اسرائیل بدروغ مدعی می شود که دولت قانونی فلسطین توافقنامه مشترک را نقض کرده است. این دروغ آگاهانه توسط همه دستگاههای سرکوب و تحمیق افکار عمومی در جهان به نحو تهوع آوری تبلیغ می گردد. واقعیت این است که این صهیونیستهای اسرائیل بودند که در 4 نوامبر برای نخستین بار با گشودن آتش و تجاوز به نوار غزه برای کشتار مبارزان فلسطینی به نقض قرارداد اقدام کردند. در متن قرار داد آمده است که دولت صهیونیستی باید به محاصره نوار غزه در عرض این ششماه خاتمه دهد تا بتواند یک آتش بس قابل قبول بوجود بیاید، ولی دولت صهیونیستی اسرائیل از اجرای این ماده قرارداد طفره می رود و برای فریب افکار عمومی به دروغ که طبیعت آنهاست متوسل می شود. ماههاست که صهیونیستها با همدستی عربهای ارتجاعی مردم غزه را به محاصره گرفته و مانع می شوند که مواد سوخت، غذائی ، داروئی، پزشکی و امثالهم به آنها برسد. 5/1 میلیون انسان، گروگان صهیونیستها هستند، به آنها گرسنگی می دهند تا تسلیم شوند و به ننگ تن در دهند.حال پس از ششماه که اسرائیل از اجرای مفاد قرارداد سرباز می زند و به محاصره نوار غزه با یاری، مصر، اردن، عربستان سعودی و محمود عباس و دستگاه الفتحش، ادامه می دهد، از دولت قانونی و منتخب فلسطین می طلبد که انصراف خویش را از مبارزه با اسرائیل بپذیرد تا محاصره نوار غزه خاتمه یابد. دولت منتخب و قانونی فلسطین به حق این درخواست اسرائیل را رد کرده و به مبارزه با صهیونیستها پس از طی دوران قرارداد ادامه داده است. مردم فلسطین و سازمان حماس اشغالگر نیستند در وطن خود زندگی می کنند. تجاوزگران، صهیونیستهای اسرائیلی هستند، که همه قراردادهای جهانی را به زیر پا می گذارند.صهیونیستها به خیال خود می خواهند سازمان حماس را از بین ببرند. ولی آنچه در فلسطین است اراده شکست ناپذیر مردم فلسطین برای مبارزه با اشغالگران است. پیروزی حماس در انتخابات، پیروزی خواسته های ملی مردم فلسطین است و باین مفهوم، هر فلسطینی ،در نوار غزه، یک حماسی، است. اسرائیلیها با مردم طرفند و نه با یک گروه خاص. مقاومت مردمی را نمی توان با بمبارانهای بی وقفه و وحشیانه درهم شکست. اکنون هفته هاست صهیونیستها بیاری امپریالیستها با تمام ساز و برگ تسلیحات مدرنشان به نوار غزه وارد شده و هر لحظه سربازان تازه نفس تری به میدان می فرستند ولی هنوز نتوانسته اند ملتی را که در گرسنگی و تشنگی به سر می برند به تسلیم وادارند. صهیونیستهای نازی برای پیشبرد مقاصدشان از بمبهای فسفری که استعمالش ممنوع است برای کشتن مردم فلسطین استفاده می کنند و برای توجیه جنایتشان بدروغ متوسل شده ،مدعی می شوند، که کشتار مردم غیر نظامی زیر سر حماس است زیرا آنها مردم غیر نظامی را سپر بلای خود کرده اند. این هم نوع جدیدی از توجیه آدمکشی است که از دارو دسته جرج بوش در عراق و تجاوز به لبنان یاد گرفته اند. بمبهای خوشه ای که صهیونیستها در لبنان استفاده کردند، تنها هدفشان، نابودی مقاومت مردم و هدف قراردادن مردم غیر نظامی بود. حاشای نفرت انگیز این واقعیت ،چهره منحوس آنها را، زیباتر نمی کند. واقعیت این است که سازمان حماس که مورد تائید و انتخاب مردم فلسطین است نیازی ندارد که خود پشت سر کسی پنهان کند، همه مردم فلسطین با اسرائیل مبارزه می کنند. این صهیونیستها هستند که باید خود را پشت ریاکاری پنهان کنند و به تزویر و جعلِ خبر بپردازند. استعمال بمب فسفری در جنگ، که تفاوتی ،میان افراد نظامی و غیر نظامی، در منطقه متراکم از جمعیت، نمی شناسد ،گواه روشنی بر ریاکاری صهیونیستهاست. انسان از این همه آدمخواری و بربریت دچار شگفتی و ناباوری می شود. هدف صهیونیستها نابودی ملت فلسطین و کشتار قومی است و نه نابودی یک سازمان خاص. مگر سازمان الفتح یک سازمان اسلامی بود که مورد نفرت صهیونیستها قرار داشت. این عجوزه( الفتح ) از آن جهت موجب لذت صهیونیستها که اجیر آنها شده است. درس این جنگ نشان می دهد که صهیونیستها و امپریالیستها تا به چه حد به حقوق بشر پایبندند. آنها مدعی اند که مخالف “اجرای“ حکم اعدامند، ولی حاضرند، میلیونها نفر را، به مرگ تدریجی محکوم کرده و آنها را سر ببرند. تزویر و ریاکاری آنها در دفاع از حقوق بشر به خوبی روشن است.غرب “متمدن“ و غیر اسلامی شتابی ندارد که به این کشتار پایان دهد. غرب “متمدن“ ابزار دادگاه کیفری جهانی را برای دستگیر ایهود اولمرت، ایهود باراک، خانم زیپی لیونی و جرج بوش به کار نمی اندازد تا مدعی دفاع از جان انسانها شود. آنها میلوسویچها و البشیرها را می خواهند. آنها ترجیح می دهند که به بهانه پادرمیانی و مذاکرات دیپلماتیک و پیشنهادهای بی مصرف و مسخره، مسئله را آنقدر کش بدهند تا اسرائیلیها، ندا را به آنها برسانند ،که ما به اهداف خود رسیده و آماده دست کشیدن از کشتاریم. آنوقت تازه صهیونیستها حاضرند با انعقاد قرارداد اسارت آور نوار غزه را ترک کنند و محمود عباس کودتاچی را بر سر کار آورند. غرب “متمدن“ تازه آنوقت با ساز و دهل فعال خواهد شد. این نمایش تا به چه خونین و منزجرانه است.در این میان محمود عباس به عنوان دست دراز شده صهیونیستها عمل کرد. وی به کشتار مردم نوار غزه تن در داد و از اعتراضات فلسطینیهای ساحل غربی اردن بیاری سازمان جاسوسی اسرائیل جلوگیری کرد. زندانهای خویش را از فلسطینیها پر نمود و به جمع آوری اخبار و اطلاعات برای سازمان جاسوسی اسرائیل دست زد. تمام اطلاعاتی را که اسرائیلیها به خیال خویش برای کشتار رهبران حماس و یا پایگاههای آن در دست داشتند و به بمباران آن پرداختند، جاسوسان الفتح، در اختیار آنها گذارده بودند. پلیس و دولت محمود عباس هم اسلحه و هم حقوقش را از اسرائیل می گیرد. پلیس محمود عباس، پلیس اجیر صهیونیستهاست. آیا واقعا این مزدوران می خواهند از منافع ملی فلسطین دفاع کنند؟.محمود عباس پس از اینکه در کودتای نافرجام خود علیه نماینده اکثریت مردم فلسطین با شکست روبرو شد به ساحل غربی اردن فرار کرد. در 9 فوریه 2009 دوران ریاست جمهوری این کودتاچی خودفروخته به اتمام می رسد و همانگونه که دولت فلسطین اعلام کرد وی دیگر سمتی در این دولت ندارد. ولی این کودتاچی خود را مجدد رئیس جمهور اعلام کرده است و می خواهد انتخابات را در سال 2010 برگذار کند به امید اینکه صهیونیستها کار مبارزان فلسطینی را که خواهان خیانت ملی نیستند در سواحل غربی اردن و نوار غزه بسازند. در این همدستی زشت، دولتهای مصر و اردن و عربستان سعودی همکاری رسمی می کنند. ترس عربستان از نفوذ ایران است و آنها حاضرند تمام مردم عرب فلسطین به قتل برسند تا مبادا اینکه ایران در فلسطین نفوذ پیدا کند. سرکوب مردم فلسطین و تارو مار کردن حماس که هرگز عملی نخواهد بود سرآغاز تدارک برای تجاوز به ایران است. صهیونیستها و امپریالیستها می خواهند از پشت جبهه خویش مطمئن شوند. همه ارتجاع منطقه نیز با آنها همدستند.آمریکا در شورای امنیت سازمان ملل از تصویب قطعنامه های ضد اسرائیلی جلو می گیرد و اجازه کشتار مردم فلسطین را صادر می کند. صهیونیستها بریش تصمیمات سازمان ملل می خندند و کسی نیست این قلدران را محاصره اقتصادی کند. همه این بشردوستان کاذب در حالیکه اشکهای تمساح به چهره دارند بی عملی عمدی خویش را در همدستی با صهیونیستها در کشتار مردم فلسطین در پشت کوهی از گفتار و عبارات پوچ می پوشانند. آمریکائیها از “وضعیت غیر انسانی“ در نوار غزه که ظاهرا “وحشتناک“ است مطلع شده اند باین جهت پیشنهادشان این است آتش بست های سه ساعته چند دقیقه ای بیشتر شود!؟ تا حتما اسرائیل برای حمله بعدی تدارک ببیند. آقای بان کی مون، دبیر کل بی و بو و خاصیت،اهل کره جنوبی، که در راس سازمان ملل “تیراندازیها“ را محکوم کرده اند و آقای سرکوزی از فرانسه اساسا با عدم توجه به تناسب بکار بردن خشونت میان دو طرف اشتهای خویش را از دست داده اند. کوهی از عبارات بی پشتوانه و مزورانه گوش فلک را کر می کند. پیام آنها به صهیونیستها این است: “زود کلک کار را بکن و ما را خلاص کن ما حاضریم برای تشییع جنازه فلسطینیها به عنوان همدردی سنگ تمام بگذاریم“. این حسابهای نابینایانی است که از مبارزه خلقها چیزی نفهمیده اند.تمام اخبار ممالک “دموکراتیک“ جعلی است. آنها جای متجاوز و اشغالگر را با قربانی تجاوز عوض می کنند. صهیونیستها از ورود خبرنگاران برای گزارشات جنگی جلوگیری کرده و اخبار دروغ پخش می کنند. آنها دستگاه عظیم سانسور و دروغپراکنی مبتنی بر نظم نوین جهانی بنا کرده اند.درس نوار غزه نشان می دهد که تا به چه حد این مزوران امپریالیست به “ارزشها“ی مدعی دارائی آن ،احترام می گذارند. بیک باره آزادی عقیده و دموکراسی و حقوق بشر به سکه یک پول بدل شده است. معلوم می شود این مقوله را در دنیای امپریالیستها می توان در قبر مصلحت اندیشی دفن کرد. آزادی عقیده ای که به صلاح نباشد عقیده نیست. اخباری که به صلاح نظام نباشد یا سانسور می شود و یا جعل می گردد تا ماشین عظیم شستشوی مغزی به راحتی کار کند و انسانهای دمِ توپ، برای عملیات انتحاری امپریالیستی آماده گرداند.کاروانهای داروئی، مواد غذائی، امداهای اولیه و تیمهای پزشکی از ایران، یونان، روسیه، الجزایر، لیبی... در پشت درهای بسته “گتوی“ غزه در صحرای سینا انتظار می کشند تا بتوانند به کمک مردم بشتابند ولی دولت مصر و اسرائیل از کمکهای انسانی آنها ممانعت می کنند.مردم دنیا با شگفتی باین جنایات ضد بشری نگاه می کنند و به مبارزات اعتراضی خود در سراسر جهان ادامه می دهند که در رسانه های “دموکراتیک“ اروپای “متمدن“ یا بازتاب ندارد و یا معیوب منعکس می گردد. هیچ فرستنده اروپائی و آمریکائی حقیقت را که صهیونیستها ناقض قرارداد بوده و به جنایت علیه بشریت دست می زنند نمی گویند. همه آنها از موشکهای بی بو و خاصیت و دست ساز حماس سخن می رانند که گویا هستی اسرائیل را بر باد می دهد.همه جا سخن از “رادیکالها“ و “اسلام سیاسی“ است که بذر مسموم آنرا توسط عمال نقابدار خود در طی سالها در دنیا پخش کرده اند به طوریکه مشتی سفیه سیاسی به محکوم کردن دو طرف پرداخته اند. این سازمانهائی که دو طرف را محکوم می کنند برخلاف گفته یکی از بزرگان، از خود قاتلان، بدتر نیستند، اینها ،خود، جنایتکارند و از فاشیستها بدترند. آنها، بوئی از انسانیت نبرده اند. آنها، همان کسانی هستند، که همین سناریو را، برای ایران آرزو می کردند، که در پارکابی امپریالیست آمریکا، به سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، بپردازند. آنها حالا باید شاهد نتایج تبلیغاتشان باشند. آن “فلسطینی“ که در نوار غزه عربده بکشد “نه به حماس و نه به اسرائیل“ انقلابی نیست، همدست صهیونیستها، فاشیستها و امپریالیستهاست و مردم فلسطین خودشان حساب این مالیخولیائیهای ضد انقلابی و پرت و پلاگو را می رسند. تجاوز صهیونیستها به نوار غزه درسهای گرانبهائی برای مردم ایران دارد. مقاومت سرسختانه ملت فلسطین، صهیونیستها را، در بن بست قرار داده، بطوریکه باید برای خلاصی از وضعیتی که هیچگاه از آن رها نخواهند شد، دست بدامان امپریالیستها شوند. آنها به فرجام کار فکر نکرده اند. روزی باید نوار غزه را ترک کنند و آنوقت رهبری مبارزه مردم بدست کسانی می افتد که مقاومت کرده اند و نه مانند کسانی چون، محمود عباسِ هیچکاره،که جاسوس اسرائیل، بودند. حماس را شاید بشود سرکوب کرد ولی آمال ملی مردم فلسطین را نمی شود سرکوب کرد و مردم بدنبال آن رهبرانی می روند که صمیمانه از این آمالها دفاع کنند. جنگی که در فلسطین درگرفته است جنگ صهیونیستها با “اسلام سیاسی“ و “تروریستها“ نیست. این جنگ حتی بعد از حماس هم ادامه خواهد داشت زیرا صهیونیستها از سلطه گری و آدمکشی و خرابکاری در منطقه دست برنخواهند داشت. مبارزه مردم منطقه علیه امپریالیسم، نمی تواند جدا از مبارزه علیه صهیونیسم باشد. و این درس بزرگ را مردم ایران باید بیآموزند و بدشمنان ایران هرگز اعتماد نکنند. امپریالیستها و صهیونیستها و نوکران ایرانی آنها نه تنها دوستان ایران نیستند بلکه دشمنان بشریتند و نابودی آنها در خدمت منافع ملی همه خلقهای جهان است.

حزب کارایران(توفان)26 دی 1387


toufan@toufan.org

۲۶ دی ۱۳۸۷

آقای مسئول اگر یک ماه حقوق نداشته باشی چه می کنی؟
"١٣.٠١.٢٠٠٩تهیه - شیرین فامیلی
:گفتگوی من با پروانه اسانلو، همسر منصور اسانلو، رئیس سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، گرچه کوتاه بود، اما در گفته های ساده و پر ازدرد او، نکاتی بود که من را به فکر فرو برد. از جمله اینکه او برای تامین زندگی خانواده نا چار است دوشیفت کار کند و از سلامتی خود مایه بگذارد، و این کار را هم با تمام سختی هایش از جمله به خاطر عشق به شوهر و فرزندانش انجام می دهد. اما بر همسران فعالان کارگری دیگر که کار نمی کنند و خانه دار هستند و زندگی آنها فقط از طریق در آمد مرد خانواده تامین می شود، چه می گذرد؟ آنها در غیاب شوهران خود که در زندان هستند و یا در زمانی که حقوق آنها ماه ها عقب می افتد، چه می کنند؟با این سئوال و سئوال های مشابه دیگر، به سراغ یکی از فعالان کارگری کارخانه نیشکر هفت تپه رفتم . به او زنگ زدم و گفتم می خواهم با همسرتان صحبت کنم. به گرمی استقبال کرد. شهلا وقتی گوشی راگرفت، با لهجه شیرین خوزستانی گفت: من سخنور نیستم و نمی توانم خوب حرف بزنم. گفتم سخنوری را به آنها که قادرند، می سپاریم. من می خواهم حرف دل شما را بشنوم و صحبت های ساده شما که از هرسخنی شنیدنی تر است. خندید و من پرسیدم: در باره فعالیت های کارگری همسرتان چه نظری دارید؟همیشه هر اتفاقی بیفتد، ما با هم هستیم. من همیشه با شوهرم همراه بوده ام، حتی وقتی اطلاعات زنگ می زند و او را احضار می کند، من دم در می ایستم تا برگردد. در تظاهرات یا اعتصابات هم با او همراه بوده ام. هنگام دادگاه هم بدون آن که بتوانند جلوی مرا بگیرند، داخل دادگاه شدم و با قاضی صحبت کردم. من تا آنجایی که بتوانم با او همراهی کرده و در هماهنگ کردن کارهایش به او کمک کرده ام. طی این دو سال در تمام کارها و مثل یک مرد پا به پای شوهرم بوده ام.یعنی شما از فعالیت های او حمایت میکنید با همه مشکلات وعواقبی که دارد؟خوب وقتی مرد خانه نیست، تمام مسئولیت ها به عهده زن می افتد. در این یکی دو سال که حقوق ها را دیر می پرداختند و مشکلات زیادی وجود داشت، تمام مشکلات بر دوش (من ) زن خانه می افتاد. وقتی وضع مالی خانواده بد است، باید هر جور شده مایحتاج زندگی را تهیه کرد، چون نمی شود بچه ها گرسنه و بدون لباس بمانند. این زن است که باید برای تهیه مایحتاج تلاش کند و فشار بر روی زن ها بیشتر است تا مردها.اگر قرار بود شما الان با یکی از مسئولان کشوری درباره وصع خودتان صحبت کنید به او چه می گفتید؟من اگر با یکی از مسئولان کشور رو به رو شوم، فقط این را می پرسم: اگر فقط یک ماه حقوق نگیری، زندگی ات چگونه می گذرد؟ با این فشار اقتصادی که روی کارگرها است، اگر هیچ مایحتاجی در خانه نباشد، چگونه حتی یک ماه بدون حقوق زندگی می کنند؟ مسئولان نمی فهمند و متوجه وضعیت ما نیستند. در حال حاضر با توجه به فقر اقتصادی در ایران و تورم و گرانی سرسام آور که به مردم فشار می آورد، حالا اگر به یک کارگر سه یا چهارماه هم حقوق ندهند، ببینید که چه فشاری است.آقای مسئول! من که پول ندارم، وقتی به مغازه ای می روم تا خرید کنم و مغازه دار می گوید، خانم بدهی تو زیاد شده است و من نمی توانم دیگر نسیه بدهم، می دانید که من چه حالی می شوم؟زن و بچه اینها که از این وضعیت خبر ندارند و یک کنیز یا برده دارند که همه چیز را برای آنها فراهم می کنند و آفتابه و لگن می آورند تا دست هایشان را بشویند. آنها در خانه نشسته اند، می خورند و می پاشند و از هیچ چیز خبر ندارند، از دل ما و از دل بچه های ما خبر ندارند. خانم یا آقای عزیز که مسئولی! فقط یک ماه به تو حقوق ندهند، یا یک ماه به نیروی انتظامی حقوق ندهند، زن و بچه های آنها چکار می کنند؟ مغازه دار به من می گوید، کی به تو حقوق می دهند؟ چون ما هم مغازه دار هستیم و می خواهیم خرید کنیم، اگر پول دستمان نباشد نمی توانیم خرید کنیم یا چک ما باید پاس شود. فکر می کنید من وقتی این حرف ها را می شنوم چه حالی پیدا می کنم؟آیا این وضع یعنی اینکه بروید در مغازه بخواهیدخرید کنید و مغازه دار به شما جنس ندهد چون پول ندارید و یا طلب ها را نداده اید ،برای خود شما پیش آمده؟وقتی من نتوانسته ام حساب خود را بدهم و از من پرسیده اند، پس شرکت کی می خواهد حقوق بدهد؟ من این حرف را خودم شنیدم .این حرف برای من از فحش هم بدتر است. ما حتی نتوانستیم دخترم را در کلاس کنکور ثبت نام کنیم و نمی دانید چقدر ناراحت بودیم. راستش غزه خود ما هستیم، بچه های ما هستند. اگر فلسطینی ها را در غزه با تیر و تفنگ می کشند، اینها هم با چنین شرایطی ما را می کشند. وقتی 170هزار تومان نداری که بچه ات را ثبت نام کنی و اشک در چشمانش حلقه می زند یا حتی یک کتاب هزار تومانی را نمی توانیم برای او بخریم و چشم پر اشک او را می بینیم، نمی دانید چه حالی به ما دست می دهد.اولین دستاورد سندیکا؛ افزایش 67 هزارتومانی مزایا برای کارگرانپس ازگفتگوی که با شهلا داشتم، تصمیم گرفتم با برخی از کارگران شاغل در شرکت نیشکر هفت تپه هم صحبت کنم و ببینم پس از سال ها تلاش آنها برای راه اندازی سندیکای کارگران این شرکت،و رنج هایی که بر خانواده آنها تحمیل شده و پس از قریب به دو دهه از تعطیلی اجباری آن نتیچه چیست.یکی از کارگرانی که با او صحبت کردم، گفت راه اندازی سندیکا مدیون پشتیبانی هزاران کارگر شرکت نیشکر هفت تپه بود. او با اشاره به اینکه نمایندگان کارگران برای روزهای متمادی زندانی شده بودند و اکنون نیز در انتظار حکم دادگاه انقلاب دزفول در مورد اتهام « تبلیغ علیه نظام» هستند، گفت اینگونه برخوردها و همچنین تهدیدهای دستگاه های امنیتی، نتیجه ای جز راسخ تر شدن کارگران در پشتیبانی از تشکل مستقل صنفی شان نداشته است. اشاره او به بازداشت چند تن از نمایندگان کارگران در پایان اعتصاب بزرگ آذر ماه سال گذشته بود.کارگر دیگری نیز به من گفت سندیکا درمدت کوتاهی که از راه اندازی اش می گذرد، دستاوردهایی داشته که رضایت کارگران را به دنبال داشته است. به گفته این کارگر، افزایش 67 هزار تومانی مزایای کارگران، مانند افزایش حق غذای کارگران از 15 هزار تومان به 45 هزار تومان، افزایش حق ایاب و ذهاب از 25 هزار تومان به 37 هزار تومان و افزایش حق همسر از دو هزار تومان به 14 هزار تومان نتیجه مذاکرات نمایندگان کارگران در سندیکا با مدیریت شرکت بوده است.در عین حال، با پیگیری های سندیکا، روند استخدام رسمی کارگران قراردادی که برخی از آنان تا 15 سال سابقه کار در شرکت نیشکر هفت تپه را دارند، آغاز شده است. یکی از این کارگران گفت تاکنون استخدام رسمی 380 نفر قطعی شده است.

۲۴ دی ۱۳۸۷



دستگیری و زندانی شدن ابراهیم مددی را محکوم می کنیم
1387/10/16 ساعت 16:40:52
ابراهیم مددی نایب رئیس سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه که در راه دفاع از حقوق کارگران به 42 ماه زندان محکوم شده بود ، روز شنبه1387/10/7 هنگامی که برای رسیدگی به پرونده اخراج خود در اداره کار شمال تهران حاضر شده بود توسط مامورین پایگاه یکم امنیت بازداشت و پس از انتقال به دادسرای انقلاب ، به زندان اوین منتقل شد .
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه دستگیری و بازداشت ابراهیم مددی را محکوم می کند و خواستار آزادی بی قید و شرط ابراهیم مددی ، منصور اسالو و همه کارگران زندانی می باشد .
با امید به گسترش صلح و عدالت در همه جهان
سندیکای کارگران شرکت واحد
اتوبوسرانی تهران و حومه
1387/10/16