۸ آبان ۱۳۸۸


13 آبان، حماسه شنبه سرخ و هراس رژیم ازحضور مردم در خیابانها

13 آبان، روزدانش آموزبزودی فرا میرسد. این روز یاد آور حماسه خونین هزاران دانش آموزی است که در 1357 به حمایت از اعتصاب آموزگاران، به حمایت از اعتصاب هزاران نفر ار کارگران نفت خوزستان، کارگران و کارمندان شرکت ملی گاز ایران، اعتصاب کارگران و کارمندان دخانیات، اعتصاب کادرپزشکی بیمارستانها، اعتصاب کارکنان آب تهران و به حمایت و همبستگی از تظاهراتهای پر شکوه مردم در سراسر ایران یکپارچه به میدان آمدند و با پیوستن به دانشجویان انقلابی درمقابل دانشگاه تهران با نیروی گارد شاهنشاهی رژیم منفور پهلوی قهرمانانه دست به نبرد زدند. دراثریورش وحشیانه نیروی سرکوبگر،دهها تن از دانش آموزان بخون درغلطیدند. دراین روز تاریخی، جوانان انقلابی میهن ما با توده های رنج و کار پیمان خونین خویش را هرچه مستحکمتر ساختند. فریاد رسای جوانان که توفید:
دانشگاه سنگر ازادی است نه لانه جاسوسان، رژیم سرسپرده شاه را به لرزه درآورد. پی آمد حماسه شنبه سرخ جوانان انقلابی مجسمه شاه را درصحن دانشگاه تهران به خاک کشیدند. شعله های خشم توده ها ی ستمدیده جوانان از فراز دانشگاه هرچه مشتعل تر به آسمان زبانه کشید. عکس درباریان طعمه آتش گشت و شور انقلابی به اوج رسید. تا سرانجام برغم تمامی توطئه ها، سرنیزه ها، حبس و شکنجه و اعدام مخالفین و مبارزین انقلابی و کمونیست، شاه با تاج و تخت فرسوده سلطنت به مزبله تاریخ راهی گشت.
باروی کارآمدن رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی، 13 آبان، حماسه شنبه سرخ، به " حماسه مبارزه علیه استکبار جهانی، روز دانشجویان خط امام، روز تسخیر سفارت آمریکا و روز تبعید خمینی بت شکن به ترکیه"، تبدیل گشت. رژیم سرمایه داری ولایت فقیه اسلامی هر ساله تلاش نمود صد ها هزارنفر را به بهانه این روز به میدان آورد تا پایه های حکومت استبدادی خویش را مستحکم نماید. رژیم که هیچ نقشی برای توده ها جز رمه گوسفند قائل نیست برای تفرقه و شستشوی مغزی جوانان و تداوم حکومت خویش به ریسمان مذهب چنگ زد و با فریب و نیرنگ بخشی از جوانان نا آگاه را به عمله سرکوبی و خبر چینی تبدیل ساخت. با این همه دیری نپائید که بازارفریبکاری رژیم پس مانده اسلامی کساد شد و کفگیر سیاستهای اغواگرانه وهاله نور احمدی نژادها به ته دیگ خورد و اکنون بعد از سه دهه کشتار و سرکوب خونین مردم ، تجاوز و شکنجه های وحشیانه ، فقر و فساد و دزدی و تبعیض و دروغ و تقلب و ریا و شکاف و چند دستگی درون حکومتی، او خود رادرمحاصره مردم می بیند ودرآستانه برگزاری تظاهرات 13 آبان، به عزا نشسته است.
باند نظامی- کودتاچی احمدی نژاد می پنداشت با سرکوب خونین تظاهرات مردم که دراعتراض به نتایج انتخابات شکل گرفت می تواند با توسل به بستن تمام روزنه های تنفسی جامعه، توده ها بویژه جوانان را خانه نشین گرداند و به خلافت جابرانه اش ادامه دهد. لیکن مردم ما نیز با زیرکی و استفاده ازهرفضایی به خیابانها آمده و فریاد خشم خود را علیه رژیم جمهوری اسلامی و باندهای تبهکار و آدمکش و شکنجه گربی وجدان ابرازداشته اند. روز قدس برای رژیم زهرمارشد. وی در انظار داخلی و بین المللی بیش از بیش افشاء و بی اعتبارشد. مسابقه فوتبال در استادیوم صد هزارنفری نیزموجب نگرانی رژیم گشت. جوانان با شعا مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر دولت کودتا به رژیم و سیاست ورزشی وی تف ریختند. دانشجویان با پرتاب لنگه کفش بسوی وزیراسبق ارشاد جمهوری اسلامی و فریاد دولت کودتا استعفا استعفا، نشان دادند که برای آزادی قاطعانه می رزمند و هراسی بدل راه نمی دهند. مبارزات کارگران، دانشجویان و جوانان در اشکال مختلف ادامه داشته و خواب از چشمان ارتجاع ربوده است. مردم ما ،امروزاز هر فرصت و مراسم و یادبودی، هر رخداد تاریخی چه در قالب برگزاری نمایشگاهها فرهنگی اجتماعی، روزدانش آموز، روزدانشجو، سالگرد انقلاب بهمن، روزقدس، نمازجمعه ها... سود می جویند و به صورت توده ای به خیابانها می آیند و با مشتهای گره کرده و شعارهای کوبنده با مزدوران سرکوبگررژیم اسلامی درگیرمیشوند. رژیم نه راه پیش دارد و نه راه پس.جمهوری اسلامی اگربه استقبال این مراسمها و سالگردها برود با تظاهرات و شعارهای کوبنده روبرو میشود و اگر غیر این عمل کند به معنای عقب نشینی و اعلام شکست رسمی وتائید هراس ووحشت ازمردم معترض و خشمگین است. رژیم مافیای احمدی نژاد که بشدت احساس خطر میکند و به مردم دندان نشان میدهد توسط سردارجوکاررئیس بسیج دانش آموزی درمورد 13 آبان تهدید نمود که : « دراین روز سه میلیون دانش آموز بسیجی درمراسم مبارزه با استکبار جهانی درراه پیمایی سراسر کشور حضوری سازمان یافته خواهند داشت .... عده ای فریب خورده می خواهند ازاین فضا ها سوء استفاده کنند و دشمن سعی دارد درجنبش های انقلابی انحراف ایجاد کند. اما مردم با بصیرت و هوشیاری که دارند این توطئه ها را خنثی خواهند کرد» .
علی فضلی فرمانده سپاه استان تهران نیز درجمع بسیجیان کرجگفت:« کانون فته اعلام کرده که درروز 13 آبان شیطنت هایی خواهد داشت. در این زمینه باید هشیارباشیم و غفلت نکنیم».
اسماعیل احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی ایران نیز درسوم آبان به خبرگزاری ایلنا گفت که« برای برگزاری هرگونه تجمعی در 13 آبان باید مجوز گرفته شود». این درحالی است که درگذشته برای برگزاری چنین روزی هیچ سخن از مجوز نبود. احمد جنتی دبیر شورای نگهبان نیز درهمین رابطه درنماز جمعه 24 مهرماه اشاره داشت: « کسانی که مهره دست دیگران هستند و نقشه هایشان درمراسمی مانند روز قدس خنثی شد، دراین مراسم نیز بی نقشه نیستند هرچند میدانند این بارهم نقشه هایشان بر آب خواهد شد .عده‌ای می‌خواهند نظام را براندازی کنند و عده‌ای هم نمی‌گذارند/عده‌ای در روز 13 آبان اگر «رو» پیدا کنند بدشان نمی‌آید که شعار زنده‌باد آمریکا هم سر دهند/اگر دستگاه قضایی در مقابل فتنه‌گران سست رفتار کند خیانت كرده است»
اینها همه وحشت روزافزون رژیم امنیتی نظامی احمدی نژاد از روز13 آبان، روز دانش آموزاست ومی خواهد با این عربده کشیها به هواداران و مزدوران خود اعتماد بنفس دهد و با جوانان مبارز و انقلابی مقابله نماید. اما این تازه آغاز جنگ است. جوانان پرشورومبارزبازهم به میدان خواهند آمد و با، شعار های توپ، تانک، مسلسل، اعدام، شکنجه و تجاوز و اعتراف گیری" دیگر اثر ندارد و" نترسیم نترسیم ما همه باهم هستیم " رژیم را به چالش خواهند گرفت. روز13 آبان ، حماسه شنبه سرخ ، سنت باشکوه ضد استبدادی وهمبستگی و یگانگی دانش آموزان با کارگران اعتصابی جنوب و آموزگاران و سایر زحمتکشان علیه ارتجاع سلطنت پهلوی است واکنون با گسترش اعتصابات کارگری، اعتراضات کارگران لوله سازی اهواز، پیکارکارگران نیشکر هفت تپه،اعتراضات کارگران شرکت واحد، اعتراضات کارگران ایران خودروصد ها اعتصاب دیگر کارگری، می باید به دفاع روشن ازمطالبات برحق کارگران وآزادی بی قید وشرط فعالین کارگری و همه زندانیان سیاسی پرداخت و برپیوند جنبش اعتراضی با کارگران قهرمان ایران تاکید ورزید.
جنبش توده ای هرروزدامنه وسیعتری می گیرد. ما ایقان داریم با میدان آمدن طبقه کارگرقهرمان ایران و کنارزدن تمام تفاله های ضد انقلاب وجناحهای رنگارنگ بورژوازی که درسرکوب و خفه کردن انقلاب بهمن و دستآوردهای آن سهیم بودند وامروز نیزبرسرقدرت وغارت مردم با جناح غالب درگیرند، کلیت نظام فاشیستی جمهوری اسلامی رابا تمام سازو برگش سرنگون و یک باردیگررسالت و نقش تاریخی خویش رادربرچیدن استبداد سیاه قرون وسطایی واستقرارآزادی ایفا خواهد نمود وجزاین نیزنخواهد بود.

یاد جانباختگان حماسه شنبه سرخ گرامی باد!
سرنگون باد رژیم فاشیستی سرمایه داری جمهوری اسلامی!
زنده باد سوسیالیسم این پرچم رهایی بشریت!
حزب کارایران(توفان)
آبان 1388
www.toufan.org

۴ آبان ۱۳۸۸


تاریخ : 4/8/1388 - 14:34
ضرب و شتم کارگران معترض لوله سازی و بازداشت دستکم 50 تن
با دخالت نیروهای انتظامی چهارمین روز اعتراضات کارگران لوله چدنی اهواز به خشونت کشیده شد و تعداد زیادی نیز بازداشت شدند.
با دخالت نیروهای انتظامی چهارمین روز اعتراضات کارگران لوله چدنی اهواز به خشونت کشیده شد و تعداد زیادی نیز بازداشت شدند.
به گزارش واحد کارگری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، کارگران لوله چدنی اهواز در چهارمین روز اعتراضات خود در خصوص عدم پرداخت ده ماه حقوق خود اقدام به تجمع و راهپیمایی در چهارراه نادری و خیابانهای 30 متری و طالقانی اهواز کردند، نیروهای انتظامی که در طی روزهای قبل تنها نظاره گر این اعتراضات بودند در طی اعتراض روز جاری خواستار پایان یافتن اعتراضات و پراکنده شدن کارگران شدند.
با عدم قبول این خواسته نیروهای انتظامی از سوی کارگران معترض، این نیروها به جمعیت کارگران یورش برده و با این اقدام تجمع را به خشونت کشاندند، در این رابطه علاوه بر تعدادی از کارگران که زخمی شده اند، دست کم بازداشت 50 کارگر دیگر نیز گزارش شده است. از سرنوشت کارگران بازداشت شده اطلاعی در دست نیست.
منبع خبر : خبرگزاری هرانا

۲ آبان ۱۳۸۸



دویاد داشت کوتاه
درمورد وضعیت کارگران ایران:

-پیکارکارگران خاموش شدنی نیست
-
خصوصی سازیﻫﺎ و اخراج کارگران ادامه دارد
کارگران ایران به طور کلی مبارزات تاریخی گرانقدر و همپای آن تجارب تشکیلاتی و سندیکائی فراوانی را پشت خود دارند. آنها برای نیل به مطالبات و آرمانﻫﺎﻯ خود طی نسلﻫﺎﻯ گذشته متشکل و متحدانه مبارزه کرده و در این راه قربانیان بی شماری را در راه آمال و اهداف خود به جای گذاردهﺍند. اعتصابات کارگران کوره پزخانهﻫﺎ، دخانیات، چیت سازی، کبریت سازی، نساجی و غیرو در گذشتهﻫﺎﻯ دور یاد آور مبارزات درخشان آنان است. امروزه با این که طبقۀ کارگر ایران در مقایسه با گذشته از جهت کمیت و تراکم به نیروی بالقوۀ عظیمی برای به دست گرفتن قدرت سیاسی تبدیل شده و آمادگی بیشتری را دارد، لیکن دچار پریشان ترین و فلاکتبارترین دوران تاریخ خود می باشد. زیرا از یک سو وضع وخیم اقتصادی همراه با سرکوب هر نوع آزادیﻫﺎﻯ صنفی، سیاسی و اجتماعی بر دوش این طبقه سنگینی می کند، و از سوی دیگر عدم وجود فرماندهی سیاسی واحد از بُرائی پیکار متحدانۀ آن می کاهد. با این حال کارگران ایران هرگز برای احقاق حقوق خود از تکاپو نیافتاده و با اعتصاب، تحصن، راهپیمائی و کم کاری هر چند غیر متشکل، هم اکنون در صف مقدم مبارزات اجتماعی در این برهه از تاریخ ایران قراردارند. صدها اعتصابات کارگری در یک سال اخیر نشان از رشد جنبش کارگری دارد که تشکیل سندیکاهای مستقل از دولت را در رأس برنامهﻫﺎﻯ خود قرار داده است. تأسیس سندیکای شرکت واحد، سندیکای هفت تپه و اتحادیهﻫﺎﻯ مشابه و پیکار متحد کارگران در این سندیکاها نمونهﻫﺎﻯ درخشان و گام ارزشمندی است که رژیم ضد کارگری جمهوری اسلامی را به وحشت انداخته است. سرکوب مستمر تشکلات نوپای کارگری و دستگیری رهبران آن تا کنون نتوانسته است خللی در ارادۀ این کارگران شریف که از حمایت گستردۀ داخلی و بین المللی برخور دارند وارد سازد. اعتراضات اخیر کارگران شرکت واگن پارس که که پس از سه ماه هیچ حقوقی دریافت نکرده بودند، خشم خود را نسبت به بی توجهی کارفرمایان و تهدید و ارعاب توسط حراست، در قالب کوبیدن قاشقﻫﺎ بر روی میزها و سپس درهم شکستن شیشهﻫﺎ، میزها، صندلیﻫﺎ و دیگر وسائل سالن غذا خوری ابراز داشتند. اینها جرقهﺍﻯ است که می تواند به حریق تبدیل گردد. رژیم که از طغیان کارگران "یقه آبی" به وحشت مرگ افتاده است چارهﺍﻯ جز بازداشت و اخراج کارگران مبارز نمی بیند. لیکن رژیم را توان خاموش کردن اعتراضات کارگری نیست. این اعتراضات سالﻫﺎست که به یک امر طبیعی برای کارگران تبدیل گشته و هر روز قدرتمند تر رژیم را به چالش می گیرند. دلیل زندانی کردن رهبران جنبش سندیکائی و فعالین کارگری، هراس رژیم از گسترش مبارزات سازمان یافته مزد بگیران است و رژیم سرمایهﺩاری راهی جز توسل به قهر و سرکوب بربرمنشانۀ کارگران پیش روی خود نمی بیند. تلاشﻫﺎﻯ رژیم برای مهار جنبش کارگری با شکست روبرو شده و دامنۀ اعتراضات کارگری هر روز گسترش می یابد.
رمزموفقیت کارگران همبستگی و حضور نیرومند تشکلات مستقل کارگری در صحنۀ جامعه است که با تلفیق آگاهی سوسیالیستی توسط حزب رزمندۀ طبقۀ کارگر سرانجام پیروزی نهائی را که همانا در هم شکستن ماشین سرکوب سرمایهﺩاری، الغای مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و استقرار سوسیالیسم است، به ارمغان خواهد آورد.
امروز درشرایطی که رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی بعد از کودتای ننگین 22 خرداد و قتل و کشتار صدها تن مردم بیگناه، خود را در مقابل تودهﻫﺎ ضعیف می بیند باید با تشدید مبارزه و با طرح آزادی فوری رهبران سندیکائی و فعالین کارگری و همۀ زندانیان سیاسی، حلقه را بر رژیم تنگ کنیم و برای رهائی آنها از زندان از هیچ کوششی دریغ نورزیم.

* * * * * *
خصوصی سازیﻫﺎ و اخراج کارگران ادامه دارد

تهاجم جهانی سرمایه تحت عنوان جهانی شدن سرمایه که می رود تا با نیروی سرمایه، تسلط جهانی شرکتﻫﺎﻯ بزرگ چند ملیتی را بر سرنوشت میلیاردها مردم جهان حاکم کند، با استفاده از اهرمﻫﺎﻯ اقتصادی و سیاسی نظیر سازمان تجارت جهانی فشارهای عظیمی را به همۀ کشورهائی که در خانوادۀ نظام اقتصادی سرمایهﺩاری هستند وارد می سازد. رژیم جمهوری اسلامی به مثابۀ بخشی از این خانواده و به منزلۀ رژیمی غیر مشروع که قدرت مقابله با این فشارها را ندارد به شروط دیکته شدۀ سازمان تجارت جهانی تن داده و می رود تا به همۀ شرایط عضویت در این سازمان جهانی تن در دهد. یکی از این شروط استعماری برای پیوستن به سازمان تجارت جهانی که از همان روز نخست، آرزوی سلطنت طلبان ایران بوده است، واگذاری صنایع مادر و انحصارات دولتی به بخش خصوصی است. آنها همواره این اقدام را مثبت ارزیابی کرده و آن را شرط پیشرفت جامعۀ ایران قلمداد می کردند.
حال رژیم جمهوری اسلامی به منظور تحقق رشد و توسعۀ اقتصادی و ممانعت از این که دولت به کارفرمای بزرگ بدل شود به تصویب مجمع تشخیص مصلحت نظام رسانید که مالکیت و مدیریت بخشﻫﺎﻯ مذکور در اصل 44 قانون اساسی مجاز است. مطابق این اصل که یکی از دستآوردهای انقلاب شکوهمند بهمن بود، دولت حق نداشت بخش عمدۀ صنایع و بانکﻫﺎ و مؤسسات تولیدی و بازرگانی را در اختیار بخش خصوصی قرار دهد تا هر بلائی خواستند با استناد به مقدس بودن اصل مالکیت خصوصی بر سر مردم بیاورند. خصوصی سازی پای سرمایه گذاران خارجی را رسماً به ایران باز می کند.
این مصوبه طبیعتاً همۀ زمینهﻫﺎﻯ اقتصادی را از جمله بازرگانی خارجی، صنایع نفت (فعلا به صورت قسمی ــ توفان)، صنایع ماشین سازی و ذوب آهن، صنایع فولاد سازی، صنایع بزرگ بانکداری و بیمه، راه آهن، معادن، کشاورزی، دامداری، تأمین نیرو و انرژی، صنایع بزرگ آبرسانی، حمل و نقل، کشتیرانی، توریسم، پست و تلگراف و تلفن، رسانهﻫﺎﻯ گروهی، سدها ، جاده سازی، فرهنگ و آموزش و... را در بر می گیرد که می تواند در چارچوب تحولات نئو لیبرالی در اختیار سرمایهﻫﺎﻯ خصوصی و خارجی قرار گیرد. رژیم جمهوری اسلامی مدتهاست که در زمینۀ صنایع نفت به خصوصی سازی و زمینه سازی برای حراج منابع طبیعی ایران مشغول است.
دولت با گام گذاردن در این عرصه می رود تا یارانهﻫﺎﻯ دولتی را در تمام عرصهﻫﺎئی که به تأمین حداقل زندگی مردم مربوط می گردد، حذف نماید. دست کارفرمایان لیبرال را در اخراج کارگران باز بگذارد، از تقابل مبارزۀ کارگران با دولت با معطوف کردن آن به سمت سرمایهﺩار خصوصی بکاهد.
این اقدامات رژیم جمهوری اسلامی به هیچ وجه قابل توجیه نیست زیرا سرمایۀ کافی دولتی با توجه به افزایش سرسام آور در آمد نفت برای سرمایه گذاری در عرصهﻫﺎﻯ مختلف موجود است. ایران دچار کمبود سرمایه نیست. آن چه به کاهش رشد اقتصادی منجر می شود، می دانیم که ناشی از کمبود سرمایه نیست، ناشی از فساد مالی و فقدان مدیریت در بخشﻫﺎئی است که دولت دست خود را بر آنها گذاشته است. سیاست دولت جمهوری اسلامی بر این اساس استوار بوده که "اعتماد" و "اعتقاد" را به جای "شایستگی" قرار دهد و آقازادهﻫﺎﻯ دزد و فاسدی را بر سر کار آورد که در عرصۀ اقتصادی چون دشمن اشغالگر فقط زمین سوخته در راه اسلام از خود باقی می گذارند. مدیریت آنها در دزدی و چپاول است و نه در تولید. حال به خبر زیر که از ایلنا گزارش شده و نمونهﻫﺎﻯ آن در این روزها کم نیست توجه کنید، تا پی به ماهیت سیاستﻫﺎﻯ ارتجاعی و سرمایهﺩارانۀ دولت احمدی نژاد که بر اخراج سازیﻫﺎ و خانه خرابی کارگران استوار است، ببرید.
4هزار كارگر آلومينوم اراك در خطر بيكارى
» رئيس هيئت مديرۀ شركت آلومينيوم اراك گفت: اين شركت در سال گذشته با زيان 56 ميليارد تومانى مواجه شده و پيش‌بينى می‌شود در سال جارى اين رقم بين 80 تا 100 ميليارد تومان باشد.
به گزارش خبرنگار ايلنا از اراك عيسى رضائى در جمع خبرنگاران افزود: شركت آلومينيوم اراك هم اينك 4 هزار نفر پرسنل و كارگر در اختيار دارد و تنها علت ادامۀ فعاليت اين شركت بحث اشتغال اين كارگران است. مجموعۀ شركت سرمايه‌گذارى مهر اقتصاد ايرانيان به عنوان سهامدار اصلى شركت آلومينيوم نيز علت ادامۀ كار را در اين كارخانه جلوگيرى از بيكارى كارگران ذكر كرده است.
وى گفت: دولت بايد براى ادامۀ حيات اين مجموعه تدبيرى بيانديشد در غير اين صورت اين كارخانه با بحران مالى و كارگرى مواجه خواهد شد.
وى با انتقاد از هجمه برخى كارگزاران دولت و نمايندگان مجلس در استان از جمله فرماندار اراك، گفت: تمامى اين هجمه‌ها از زمانى آغاز شد كه ما نسبت به تعطيلى بخش ورزش حرفه‌اى كارخانه اقدام كرديم و تيم فوتبال آلومينيوم را كه سال گذشته 6 ميليارد تومان براى آن هزينه كرده بوديم تعطيل كرديم.
رضائى با اشاره به مصاحبۀ فرماندار اراك با يكى از نشريات استان مركزى كه گفته بود اگر مديران آلومينيوم باشگاه‌دارى نكنند اتاق مديرانش را پلمپ می‌كنيم، گفت: آقايان اگر می‌توانند مشكل 4 هزار كارگر اين مجموعه را حل كنند ما هيچ مشكلى نداريم و آماده هستيم، كارخانه را تعطيل كنيم.
وى افزود: هيچ عقل سليمى نمی‌پذيرد، كارخانه‌اى كه خصوصى است و بايد پاسخگوى سرمايه‌گذارى سهامداران خود باشد و سال گذشته زيان 56 ميليارد تومانى داشته را تحمل كرده، باز هم به فعاليت باشگاه‌دارى بپردازد و 6 ميليارد براى آن هزينه كند. رضائى افزود: مسئلۀ كارخانۀ آلومينيوم بايد با نگاه به مسئلۀ اشتغال حل شود زيرا 4 هزار نفر پرسنل اين شركت در صورت بيكارى قطعاً با مشكلات فراوانى مواجه خواهند شد و اين مشكلات به شهر اراك نيز تحميل خواهد شد.
وى با انتقاد از مصوبۀ دولت در خصوص تعطيلى ديگﻫﺎﻯ واحد قديم آلومينيوم اراك گفت: در صورت تعطيلى اين واحد دو هزار و 500 نفر نيروى مازاد خواهيم داشت كه مجبور به اخراج آنها هستيم و بايد تأمين اجتماعى به آنها بيمه بيكارى پرداخت كند. دولت زمانى اين مصوبه را از تصويب گذرانده كه 8 ماه از فروش كارخانه به بخش ‌خصوصى گذشته بوده و دولت حق نداشته در خصوص كارخانه‌اى كه واگذار كرده تصميم ‌گيرى كند.
رئيس هيئت مديرۀ آلومينيوم اراك گفت: هدف ما از تداوم و اصرار بر توليد فقط حفظ اشتغال و توليد كشور است زيرا در صورت تعطيلى كارخانه، زيان شركت كاهش خواهد يافت.
وى در پايان يادآور شد: در صورت اجراى طرح تحول اقتصادى در كشور اين مجموعه قطعا توان توليد محصول را نخواهد داشت و ديگر توليد امكان‌پذير نيست. « منبع: ایلنا 27 شهریور 1388


زنده باد پیکار خستگی ناپذیر طبقۀ کارگرقهرمان ایران!
مرگ بر رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی!

نقل ازتوفان الکترونیکی نشریه الکترونیکی حزب کارایران شماره 39 مهر 1388
www.toufan.org
toufan@toufan.org

۳۰ مهر ۱۳۸۸


احکام زندان فعالین سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه را محکوم می کنیم

در راستای اعتراضات کارگران نیشکر هفت تپه در سال 1386 که به دلیل عدم پرداخت حقوق و رسیدن به پایه ای ترین حقوق صنفی کارگران(ایجاد تشکل مستقل) انجام شد ، تعدادی از کارگران دستگیر شدند که بعد از بازجویی های مکرر با قرار وثیقه ،تا روز دادگاه از زندان آزاد شدند . دادگاه در مرحله اول رسیدگی کارگران را به یکسال حبس که شش ماه آن را به حالت تعلیق در می آورد محکوم کرد و در زمان معین برای اعلام اعتراض ، کارگران با امید به رسیدگی عادلانه در دادگاه تجدید نظر شکایت کردند اما متاسفانه دادگاه تجدید نظر عینا" حکم صادره توسط دادگاه بدوی را تایید کرد
این احکام در حالی برای فعالین سندیکایی صادر شده که کارگران هفت تپه حقوق خود را با تاخیر سه ماهه دریافت می کنند وبا توجه به سخت وزیان آور بودن کارشان ، طرح طبقه بندی مشاغل در کارخانه اجرا نمی شود و ساعات اضافه کاری این کارگران هر روز کاهش پیدا می کند.
جنبش کارگری ایران در سالیان گذشته برای بهبود شرایط موجود بیشترین هزینه را پرداخت کرده است ،کارگرانی که حتی قدرت پرداخت اجاره منزل را ندارند و از کمترین اوضاع معیشتی بی بهره اند ، برای رسیدن به حقوق صنفی خود باید زمان طولانی را در پشت میله های زندان سپری کنند .
تهدید ،بیکاری و زندان به بخشی از مبارزات روزمره جنبش کارگری تبدیل شده است ، همانگونه که دستگیری و بیکاری نتوانست فعالین سندیکای کارگران شرکت واحد را از پا درآورد مطمئن هستیم فعالین سندیکای هفت تپه نیز هرگز نخواهند گذاشت این مبارزه از بین برود .
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه برای آزادی و حق خواهی این نمایندگان کارگری از هیچ کوششی دریغ نمی کند .
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه ضمن محکوم کردن احکام صادره برای فعالین سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه ، خواستار آزادی همه فعالین کارگری از جمله ابراهیم مددی و منصور اسالو ،فرزاد کمانگر ، مهدی فراحی شاندیزو لغو احضارهای فعالین کارگری دستگیر شده در روز جهانی کارگر می باشد

سندیکای کارگران شرکت واحد
اتوبوسرانی تهران وحومه
مهر 1388

۲۸ مهر ۱۳۸۸

پرتاب لنگه کفش بسوی صفارهرندی دردانشگاه تهران
فیلم سخنرانی صفار هرندی و اعتراض دانشجویان
فرياد دانشجویان دراعتراض به صفار هرندی، قاتل برو بیرون!
http://www.gozareshgar.com/10.html?&tx_ttnews[tt_news]=4703&tx_ttnews[backPid]=23&cHash=b6599a8b6f

صفارهرندی، از حامیان و دست‌اندرکاران دولت کودتا امروز در دانشکده فنی دانشگاه تهران حضور یافت و با واکنش اعتراضی شدید دانشجویان مواجه شد. میزان اعتراضات دانشجویان آن‌قدر شدید بود که کنترل برنامه از دست مجری خارج شد و صفارهرندی با هو کردن دانشجویان مواجه شد و نتوانست سخنان خود را برای دقایقی آغاز کند.
دانشجویان سبزپوش با توزیع مچ‌بندهای سبز در این برنامه حضورشان چشمگیر بود. سخنان ثابتی، رییس بسیج دانشگاه تهران و صفارهرندی بارها با هوکشیدن دانشجویان مواجه شد و در میان برنامه این اعتراضات تا آن‌جا بالا گرفت که یکی از معترضین به سبک الزیدی خبرنگار عراقی لنگه کفشش را به سمت صفارهرندی پرتاب کرد.صفارهرندی بدون ارائه منبع مشخصی تعداد بسیجیان کشته‌شده در حوادث پس از انتخابات را ده نفر معرفی کرد که با اعتراض دانشجویان مواجه شد. وزیر سابق ارشاد که چندی پیش به دست احمدی‌نژاد برکنار شده بود، طی سخنانی تملق‌آمیز گفت: امروز که موسوی سکوت چندساله خود را شکست باید ممنون احمدی‌نژاد باشد که چنین شرایطی را برای او فراهم کرده است. او در نهایت مجبور شد به علت اعتراضات شدید و برای جلوگیری از فضاحت به بار آمده‌ای نظیر آن‌چه برای حدادعادل و دانشجو رخ داده بود، دانشگاه را ترک کند.دولتی که تا دیروز پرتاب لنگه کفش به سمت جرج بوش را افتخاری بزرگ برای آن خبرنگار عراقی می‌دانست و حاضر شده بود به او پناه دهد به روزی افتاده که اعضای سابق و حامیان امروز کابینه خودش با لنگه کفش‌های معترضینشان روبرو می‌شود و در نهایت خفت و خواری کسانی که روزی سکان فرهنگ این مملکت را به دست گرفته بودند، از سوی دانشجویان هم تحمل نمی‌شود و مجبور به ترک دانشگاه می‌گردند.

از سایت مردمک
.....................................................................................................................

کفشی در دهان صفارهرندی
اکتبر 20, 2009 بدست luna
این روزها که بازار رفت و آمد سرهنگان فرهنگی کودتای خامنه ای به دانشگاهها داغ شده تا بلکه بتوانند با تکرار دروغ و دروغ و دروغ، آن را به واقعیت در ذهن بسیج دانشجویی در حال ریزش تبدیل کنند و تا حد امکان پایگاههایشان را در دانشگاهها از دست ندهند، از قضا حواشی این دیدارها، خود به اسناد دیگری علیه حکومت نظامی-اسلامی مبدل میشود. گرچه حکومت سعی می کند با تمهیداتی حاضران در این جلسات را از افراد وابسته به بسیج و دستچین شده گزینش کند اما بهر روی با توجه به تعداد بیشمار معترضان، کنترل این جلسات از دست وی خارج میشود.
ورود صفارهرندی، وزیر پیشین ارشاد دولت احمدی نژاد به دانشکده فنی دانشگاه تهران، که بنا بر گفته ی کارشناسان، شرم آورترین پرونده را در طول دوران این وزارتخانه پس از انقلاب بجای گذاشته و از نظر رکورد سانسور و ممیزی و بی مایگی فرهنگی در رتبه نخست قرار داده، دارای حواشی جالبی هم بود.
تکرار این دروغ که در بین کشته شدگان پس از انتخابات ۱۰ نفر بسیجی هم وجود دارند که پیشتر هم از سوی سردار فیروزآبادی ادعا شده بود اما چون پاسخی برای درخواست ارائه مشخصات آنها نداشتند، پی گرفته نشد، بار دیگر توسط صفارهرندی تکرار شد. ده بسیجی که دیگر ظاهرا باید آنها را شهدای مجهول الهویه و مجهول المکان و مجهول الزمان ! دانست زیرا کسی هم آنها را ندیده و نه می شناسد و نه می داند کجا به قتل رسیده اند و یا بر سر جنازه هایشان چه آمده و خانواده هایشان کجا هستند!
نکته ی جالب دیگر آنست که در خبر آمده پس از تکرار این ادعا از سوی صفارهرندی، برخی از اعضای بسیجی ذوق زده شده و شروع به شعار «حسین حسین شعار ماست، شهادت افتخار ماست» کردند. ظاهرا این افراد نیاز به باور این مسئله دارند که مظلوم واقع شدند و این نیاز به دلیل اخبار مستند و مکتوب از جنایات شرم آوری است که بسیج در کشتار، شکنجه و تجاوز به معترضین انجام داده و همین سبب ریزش عناصر بسیاری از این گروه شده است.
در اثنای این جلسه یکی از دانشجویان معترض، لنگ کفش خود را به نشانه اعتراض بسوی صفارهرندی پرتاب می کند که البته به وی برخورد نمی کند و در خبر وبسایت بازتاب آمده «البته صفار نيز درواكنش به اين حركت در حالی كه لبخند به لب داشت گفت: لطف کنید، علامت مدنیت بسوی ما پرتاب نکنید». در اینجا می توان ژست صفارهرندی را که احتمالا تا ثانیه ای پیش از این عمل، در همه جا رفتار الزیدی خبرنگار عراقی را در پرتاب کفش به جرج بوش تحسین می کرد و آن را عین مقاومت مردم عراق در برابر اشغالگران می دانست و اکنون خود با این واکنش روبرو شده و باید در یک دوگانگی آشکار، لبخند سفیهانه ای بزند و غیرمدنی بودن این کار را محکوم کند، بیش از هرچیز حاکی از ریاکاری و منافق بودن وابستگان به حاکمیت و غیرصادق بودن آنهاست. تعجب از افراد بسیجی موسوم به دانشجو است که اگر واقعا دانشجو هستند باید بیش و پیش از هرچیز همین ماهیت منافقانه را کنکاش کنند. البته بی مایگی این دانشجو«نما»ها جای دیگری فاش میشود.

زمانی که در اینگونه دیدارها شعارهای این طیف «دانشجویان سهمیه ای بسیج» گرته برداری از شعارهای جنبش و یا مردمی و تغییر در آن برای بکارگیری علیه جنبش است. این امر بیشتر بیانگر بی استعدادی و کمبود مایه ی فکری این بخش از توان و انسجام ذهنی است تا هر چیز دیگری! به عنوان مثال وقتی فردی پلاکاردی با شعار «دروغگو، دروغگو، ۷۲ کشته کو؟» را با تقلید از شعار پرمفهوم جنبش «دروغگو، دروغگو، ۶۳ درصدت کو؟» بالا میگیرد، به این تناقض توجه ندارد که وقتی معترضان در جمع میلیونی ۲۵ خرداد یا روز قدس این شعار را می دادند، حضور اکثریت قابل ملاحظه در همان خیابانها، اثباتی بر شعارشان بود اما شعار بی محتوای تو، آیا طلب حضور کشته شده ها در سالن دانشگاه است و یا در قطعه های پراکنده ی بهشت زهرا و گورهای بی نام ونشان که اسنادشان را دستگاه عدلیه تان از دفاتر پیگیری ربوده است و افراد پیگیر را در گوشه انفرادی انداخته است؟
پس اینجاست که باید گفت آقای صفارهرندی، مگر روایت خود پیامبرتان نیست که در دهان دروغگو خاک بریزید؟ کفش که از خاک بهتر است. منافق نباش!
از سایت بالاترین ها


شرکت کمونیستها در جنبش دموکراتیک الزامی است
نقل از توفان شماره 115 ارگان مرکزی حزب کارایران مهر ماه 1388

کمونیستها نسبت به جان مردم بی تفاوت نیستند. این از بشردوستی کمونیستی ناشی می شود. مبارزه مردم یک مبارزه طبقاتی است. در این مبارزه که یک جنگ به تمام معناست دوست و دشمن وجود دارد و باید دید تناسب قوای طبقات متضاد برای یک درگیری چگونه است. اساسا چنین درکی خطاست اگر کسی تصور کند طرف برحق حتما طرف قویتر هم هست. تصور کند طرف برحق، طرفی که استدلال و اسناد فراوانی دارد و به اسلحه علمی مسلح است می تواند در شرایط برابر بر دشمن تا دندان مسلح و با تجربه و سازمان یافته خویش حتما غلبه کند. آنچه ما به آن معتقدیم این است که از نظر تاریخی حق به حقدار می رسد. آینده بهر حال از آنِ طرف بر حق است ولی در شرایط مشخص که برتری دشمن قطعی است معلوم نیست که ناحق بر حق پیروز نشود. تحلیل مشخص از شرایط مشخص به همین مفهوم است. وقتی برحقان پراکنده اند، وقتی بر حقان آمادگی فداکاری و جانبازی و پرداختن بهای سنگین را برای امر انقلابی ندارند، وقتی برحقان رهبری نداشته و سازمان ندارند، وقتی امکانات تبلیغاتی ندارند، امکانات مالی ندارند، اسلحه گرم ندارند و... در نبرد با نیروهای سیاه تا دندان مسلح و سازمانیافته و آماده و دارای رهبری ارتجاعی و متمرکز، هسته شکست را با خود حمل می کنند. دشمن در این نبرد از ما قویتر است. نیروهای انقلابی همواره باید کیاست رهبری خویش را به محک امتحان بگذارند. از مقابله با دشمن در شرایط نامناسب باید پرهیز کنند، با دشمن باید در جائی در گیر شوند که آنها در نظر گرفته اند، در زمانی باید به پیکار بپردازند که وقت مناسبش را خود آنها تعیین کرده اند، باید دشمن را غافگیر کنند و به وی شبیخون زنند. تمام قوانین جنگی در مبارزه طبقاتی نیز صادق است. دشمن سعی می کند شما را در جا و زمانی به مبارزه بکشد که برتری وی قطعی است. این کار را خمینی در 30 خرداد 1360 با سازمان مجاهدین کرد و در یک پیکار نابرابر آنها را سرکوب نمود. سیاست رژیم جمهوری اسلامی حساب شده بود. آنها وقتی به سرکوب توده ایها و اکثریتیها پرداختند نیز از همین شیوه مبارزه استفاده کردند. زمان و جای جنگ را آنها تعیین کردند و با شناسائی قبلی و تمرکز قوا در جای مناسب ضربات کوبنده ای به متحدین سابق و وفادار خویش وارد آوردند.
یک رهبری ورزیده و با وجدان از انقلابیگری کاذب پرهیز می کند و با مغز خود اندیشیده و با برنامه و نقشه کار می کند. این عمل یک اقدام مسئولانه است. در گذشته ی مبارزات جنبش کمونیستی در زمان حزب توده ایران خبر رسیده بود که برای سرکوب اعتصاب کارگری و تظاهرات کارگران در اصفهان، مرتجعین عشایر اطراف اصفهان را بسیج کرده اند تا به کارگران در یک شرایط نابرابر حمله کنند و از آنها کشته گرفته آنها را بترسانند. در این مبارزه قدرت کارگران برای سرنگونی نظام حاکم بر ایران و قلع و قمع مرتجعین کافی نبود. آنها برای بهبود شرایط زندگی خود در کادر نظام حاکم مبارزه می کردند. و یا در موردی دیگر فاشیستها که در ایران در زمان جنگ نفوذ داشتند تلاش می کردند در کارخانجاتی که به جبهه شوروی اسلحه و مهمات صادر می کردند اعتصاب راه انداخته و بر خواستهای کارگران تکیه کرده تا مقاصد شوم خود را به کرسی بنشانند. در آن زمان کار روشنگری در میان کارگران از وظایف نخستین کمونیستها بکار می رفت و نه تظاهر به انقلابی گری که مظهر مجسم ضد انقلاب بود. این وظیفه رهبری حزب بود که جنبش کارگری را رهنمائی کند تا کمترین خسارت به وی وارد شود. طبیعتا اگر در جنبشی قدرت رهبری حزب تا بحدی باشد که کارگران همچون سربازان یک لشگر از آن پیروی کنند کار مبارزه طبیعتا ساده خواهد بود. ولی موارد پیش می آید که توده مردم در اثر یک وضعیت غیر عادی و تهیج عمومی به میدان آمده و بیک مقابله نابرابر دست می زنند. در این زمان وظیفه حزب این نیست که در مقابل این عمل انجام شده به مردم توصیه کند به خانه های خود بروید و در مقابل استبداد حاکم به عملیات قهرآمیز و یا مقابله به مثل دست نزنید. اگر حزب رهبری را در دست داشت طبیعتا زمان و محل در گیری و آرایش جنگی را خود تعیین می کرد ولی در شرایطی که با جنبش خود بخودی روبرو می شود و قادر نیست که خشم مردم را کنترل کند وظیفه اش در این است که در جهت تصحیح شعار ها و ارتقاء سطح آنها بکوشد، در جنبش با مسئولانه شرکت کند و مانع شود که مبارزه مردم سرکوب گشته و قربانیان فراوانی بدهد. وظیفه رهبری از طریق حزب این است که موجب شود تا کمترین خسارت به جنبش وارد شود و جنبش را به عقب نشینی منظم و حفظ کادرها و عناصر آگاه و پیشرو آن وا دارد. عنصر انقلابی واقعبین است در حالیکه انقلابیگری از ذهنیگری ناشی می شود.
در جنبش اعتراضی اخیر مردم ایران پاره ای از نیروهای اپوزیسیون که درک درستی از مبارزه اجتماعی ندارند و بیشتر بنظر می آید که تنبلی و بی عملی خویش را توجیه می کنند با یک استدلال ساده که نه رهبری اصلاح طلب جنبش و نه خواستهای جنبش مورد تائید ماست از حمایت از جنبش سرباز زدند و منتظر ماندند و می مانند تا جنبشی مطابق میل آنها به میدان آید. آنها میدان مبارزه را به رقیب سپردند و خود را خانه نشین کردند. در بعد از 28 مرداد جزوه ای در باره کودتای 28 مرداد در ایران انتشار یافت که نگارش آنرا به باغدانیان منتسب می کنند. اگر رجاله ها و اوباش شاه اللهی در 28 مرداد 1332 جسم توده ایها را کشتند محتوی این جزوه که مورد تائید بسیاری رهبران دست راستی حزب بود و بیعملی رهبری را در ایران تائید می کرد روح کمونیستها را مورد آماج تیرهای زهرآگین قرار داد و کمونیستها را ازجنبه نظری خلع سلاح کرد. مطابق این نظریه دست راستی جنبش ملی شدن نفت و ضد استعمار انگلیس در سالهای 30 در ایران که رهبریش در دست طبقه بورژوازی ملی بود مسئولیت شکست جنبش را نیز بعهده دارد و یا اینکه از آنجا که ایران در مرحله انقلاب بورژوا دموکراتیک قرار دارد که رهبری آن یک رهبری ماهیت بورژوازی است پس کمونیستها در این میان فاقد هرگونه مسئولیتی بوده و می توانند با خیال راحت از خود سلب مسئولیت کنند. جزوه 28 مرداد توده ایها را خلع سلاح کرد و خاطرشان را جمع نمود که راه عدم مقاومت، راه عدم تلاش برای کسب رهبری راه درستی بوده است. این نظریه امکان بسیج بعدی و انگیزه مبارزه انقلابی را از کادرهای کمونیست گرفت.
رفیق احمد قاسمی در جزوه “شکست 28 مرداد و جزوه 28 مرداد“ نوشت:
“... بنظر من مبالغه آمیز نیست اگر گفته شود که انتشار جزوه ی 28 مرداد در اثر اشتباهات تئوریک و سیاسیش چنان شکستی را برای حزب توده ایران باعث شد که با شکست 28 مرداد برابر یود. سر و صدائی که جزوه 28 مرداد در حزب ما برپا کرد بیشتر از سر و صدای کودتای 28 مرداد نبود... توده حزبی برای اولین بار از رهبری می شنید که رهبری انقلاب ایران در مرحله حاضر اصولا با بورژوازی ملی است، نه با پرولتاریا. با انتشار این جزوه زمین زیر پای حزب لرزید.“
رفیق قاسمی ادامه می دهد: “این سئوال که چرا رهبری حزب ما در مقابله با کودتای 28 مرداد از امکانات فراوانی که داشت استفاده نکرد برای نویسندگان جزوه 28 مرداد سئوال مزاحمی است و برای اینکه از جواب آن بگریزند سئوال را باین صورت دگرگون می سازند: چرا رهبری حزب در مقابله با کودتای 28 مرداد انقلاب نکرد، و آنوقت شروع می کند به بحث مفصلی در باره مراحل انقلاب و اینکه ایران در نخستین مرحله ی انقلاب است و رهبری انقلابش با بورژوازی است و بنابراین رهبری حزب ما در مقابله با کودتای 28 مرداد هیچ کاری نمی بایست بکند. اینطور گمراه کردن افکار عمومی حزب و مردم بدیهی است که شایسته رهبری ما نیست. هیئت اجرائیه ی حزب در ایران می بایست سئوال را همانطوری که از طرف واقعیت اوضاع و از طرف کادرهای حزب مطرح می شد مطرح کند نه اینکه راهی برای گریز بیابد“.
پس می بینیم که بحث بر سر رهبری جنبش یک بحث جدید نیست و سابقه طولانی در جنبش کمونیستی ایران دارد. آموزش از گذشته پرافتخار حزب توده ایران یعنی آموزش از همین موارد مشخص در مبارزه اجتماعی و تاثیرات خوب و بد آن. نمی شود آزموده را بار دیگر آزمود.
همان اشتباه امروز در محدوده کوچکتری تکرار می شود. ماهیت اشتباه در هر دو مورد در مسئله برخورد به نقش رهبری کمونیستی در جنبش توده ای است. در جنبشی که در عین توده ای بودن به کژراه می رود و به تلاش آگاهانه یک رهبری با مسئولیت نیاز دارد. به این تجربه بلشویکهای روس در روسیه توجه کنید:
““اعتصاب باکو به منزلۀ علامتی بود که موجب تظاهراًت افتخار آمیز ماهﻫﺎﻯ ژانویه و فوریه سراسر روسیه شد.“ (استالین).
این اعتصاب در آستانۀ طوفان بزرگ انقلاب مانند تابش برق قبل از رگبار بود. وقایع ٩ (٢٢) ژانویه سال ١٩۰٥ در پترزبورگ سر آغاز طوفان انقلاب شد.
سوم ماه ژانویه سال ١٩۰٥ در بزرگ ترین کارخانۀ پترزبورگ در کارخانه پوتیلوف (که اکنون کارخانه کیروف نامیده می شود) اعتصاب شروع شد. این اعتصاب به علت اخراج چهار نفر کارگر از کارخانه سرگرفت. دامنۀ اعتصاب در کارخانه پوتیلوف به سرعت وسعت یافت٬ کارخانه و فابریکﻫﺎﻯ دیگر پترزبورگ هم به این اعتصاب پیوستند. اعتصاب همگانی شد. جنبش به طور سهمگینی رو به فزونی نهاد. حکومت تزاری بر آن شد تا جنبش را از همان آغاز فرونشاند.
هنوز در سال ١٩۰٤ پیش از اعتصاب پوتیلوف بود که پلیس به دستیاری کشیش فتنه انگیزی به نام گاپون تشکیلاتی از خود موسوم به "مجمع کارگران کارخانهﻫﺎﻯ روس" به وجود آورد. این تشکیلات در تمام نواحی پترزبورگ شعبهﻫﺎئی داشت. هنگامی که اعتصاب در گرفت گاپون کشیش در جلسهﻫﺎﻯ مجمع خود نقشۀ فتنه انگیزی به قرار زیرین پیشنهاد کرد: در ٩ ژانویه همۀ کارگران گرد آیند و با آرامی و مسالمت علمﻫﺎﻯ کلیسا و تصاویر تزار را برداشته به سوی کاخ زمستانی بروند و دربارۀ نیازمندیﻫﺎﻯ خود به تزار عریضهﺍﻯ بدهند. تزار به قول او در برابر خلق ظاهر خواهد شد و به سخنان وی گوش فرا خواهد داد و حاجتشان را بر خواهد آورد. گاپون برای کمک به مأمورین آگاهی تزار برخاست: بدین منظور که کارگران تیرباران شوند و جنبش کارگران غرقۀ خون گردد٬ ولی نقشۀ پلیس به زیان حکومت تزاری پایان یافت.
این عریضه در جلسات کارگران مورد مشورت قرار گرفت. اصلاحات و تغییراتی در آن داده شد. در این مجالس بلشویکﻫﺎ هم بدون آن که آشکارا خودشان را معرفی نمایند سخنرانی می کردند. تحت نفوذ و تأثیر آنان تقاضاهائی به آن عریضه علاوه شد که عبارت بود از آزادی مطبوعات و بیان٬ آزادی اتحادیۀ کارگران٬ احضار مجلس مؤسسان برای تغییر رژیم دولتی روسیه. تساوی عموم در مقابل قانون٬ جدا کردن کلیسا از دولت و خاتمه دادن به جنگ٬ برقراری هشت ساعت روز کار و واگذاری زمین به دهقانان.
بلشویکﻫﺎ در این مجالس سخنرانی نموده برای کارگران مدلل می ساختند که آزادی را با خواهش و التماس از تزار نمی توان به دست آورد بلکه با سلاح آن را به دست می آورند. بلشویکﻫﺎ اعلان خطر می کردند که کارگران مورد شلیک واقع خواهند شد. ولی با این حال نمی توانستند آنها را از تظاهراًت در برابر کاخ زمستانی باز دارند. قسمت مهم کارگران هنوز باور می کردند که تزار به آنها کمک خواهد کرد. جنبش با نیرومندی شگفتی تودهﻫﺎ را فرا گرفت:
درعریضۀ کارگران پترزبورگ چنین گفته شده بود:
» شهریارا! ما کارگران شهر پترزبورگ٬ زنان و کودکان و پدران و مادران بی پشت و پناه سالخوردۀ ما به پیشگاه تو رو آوردهﺍیم که حقیقتی و پشت و پناهی یابیم. ما به کلی بی پناه شدهﺍیم٬ بر ما ستم روا می دارند٬ به وسیلۀ رنجﻫﺎﻯ طاقت فرسا به ما آزار و جور می رسانند٬ ما را مورد سخریه قرار می دهند٬ ما را در شمار انسان نمی آورند...ما تاب هم می آوردیم ولی رفته رفته ما را به ورطۀ گدائی٬ محرومیت از حقوق و جهالت می اندازند. خودسری و بیدادگری ما را به جان می آورد...... شکیبائی ما به آخرین درجه رسیده. برای ما آن لحظۀ ترس آوری فرا رسیده که مرگ بهتر از ادامۀ این شکنجۀ تحمل ناپذیر است....«
نهم ژانویه سال ١٩۰٥ صبح زود کارگران به سوی کاخ زمستانی که در آن هنگام تزار در آنجا بود روانه شدند. کارگران با تمام خانوادۀ خود٬ با زنان٬ کودکان و پیران سالخورده نزد تزار می رفتند. آنها تصاویر تزار و علمﻫﺎﻯ کلیسا را برداشته، همراه می بردند٬ ثنا خوانی میکردند و بدون سلاح می رفتند. در خیابانﻫﺎ رویهم رفته بیش از ١٤۰ هزار نفر گرد آمده بودند.
نیکلای دوم آنها را با درشتی پیشواز کرد. وی فرمان داد که به طرف کارگران بی سلاح شلیک کنند. در این روز بیش از هزار نفر کارگر به دست سپاهیان تزاری کشته و بیش از دو هزار هم زخمی شدند. خیابانﻫﺎﻯ پترزبورگ از خون کارگران رنگین شد.
بلشویکﻫﺎ همراه کارگران می رفتند. بسیاری از آنها کشته و یا بازداشت شدند. بلشویکﻫﺎ در همانجا در خیابانﻫﺎئی که از خون کارگران رنگین شده بود به کارگران می فهماندند که دراین جنایت وحشتناک گناهکار کیست و چگونه باید با آن مبارزه کرد.
روز نهم ژانویه از آن وقت روز "یکشنبه خونین" نامیده شد. در روز نهم ژانویه کارگران درس عبرت خونینی گرفتند. در این روز ایمان کارگران به تزار تیرباران شد. کارگران دریافتند که تنها با مبارزه می توانند حقوق خود را به کف آورند. در خود همان روز٬ نهم ژانویه شامگاهان در برزنﻫﺎﻯ کارگر نشین٬ کارگران در خیابانﻫﺎ سنگر بندی کردند. کارگران می گفتند: "تزار به ما ضربه زد "ضربهﺍﻯ هم از ما نوش جان خواهد کرد!".
خبر وحشتناک جنایت خونین تزار در همه جا طنین انداخت. خشم و بیزاری همۀ طبقۀ کارگر و همۀ کشور را فرا گرفت. شهری نبود که در آن کارگران به عنوان اعتراض بر ضد جنایت تزار اعتصاب نکنند و درخواستﻫﺎﻯ سیاسی ندهند. کارگران اکنون دیگر در خیابانﻫﺎ با شعار "نیست باد استبداد" نمایش می دادند. شمارۀ اعتصاب کنندگان در ماه ژانویه به پیکرۀ هنگفتی یعنی به ٤٤۰ هزار نفر بالغ گردید. تعداد اعتصاب کنندگان در ظرف یک ماه از تمام ده سال گذشته بیشتر بود. جنبش کارگری اوجی تمام یافت.
انقلاب در روسیه آغاز شد.“
حال این وضعیت روسیه را با ایران مقایسه کنید. در آن دوران نیز کارگران تحت تاثیر افکار مذهبی و اعتماد به فتنه گری بنام گاپون با شعارهای مسالمت آمیز با عجز و لابه دعاگویان به پیشگاه تزار رفتند و تیرباران شدند. بلشویکها با این حرکت موافق نبودند و از عواقب آن خبر داشتند. ولی آنها توانائی آنرا را نداشتند که کارگران را از این حرکت منصرف کنند و رهبری آنها را به کف آورند. آنها نمی خواستند کارگران را نیز در مبارزه خویش تنها بگذارند. آنها می خواستند که در این تجربه اندوزی در کنار کارگران باشند. آنها تنها راه چاره را در این دیدند که در این مبارزه فعالانه شرکت کنند، شعارها را ارتقاء دهند، با کارگران بحث کنند و آنها را به عواقب امر آگاه کنند، رهبری جنبش را تا حدودی که ممکن بود به کف آورند تا کمترین خسارت به طبقه کارگر خورده به تجربه آنها افزوده شده و برای انقلاب قطعی آموزش ببینند. شکست کارگران در پیروی از گاپون به مادر پیروزی در انقلاب بلشویکی بدل شد.
طبیعتا در جنبش 22 خرداد ما با مبارزه طبقه کارگر روبرو نبودیم ولی سیاست کمونیستها در مضمون خویش تغییری نخواهد کرد. آنها موظف به شرکت در جنبش و تلاش برای کسب رهبری آن هستند. این یکی از آموزشهای جنبش اخیر است و کمونیستها باید از این تجربه بیآموزند

۲۶ مهر ۱۳۸۸


بيانيه :
حکم دادگاه را در باره فعالان سنديکای نيشکر هفت تپه
محکوم می کنيم

دادگاه تجديد نظر، احکام صادره در باره اعضای سنديکای هفت تپه را مبنی بر محکوميت آنان به حبس تعزيری تاييد کرد. اعضای سنديکای هفت تپه که جرمی به جز دفاع از حقوق غير قابل انکار همکاران کارگر خود ندارند، به آن دليل محکوم می شوند که خواهان ايجاد تشکل و احقاق حقوق کارگران و جلوگيری از اجحاف به آنان و تعطيلی کارخانه و خصوصی سازی آن هستند. تشکيل سنديکا که از ابتدايی ترين حقوق کارگران در تمام دنيا است گويا برای کارگران ايران جرم است. درخواست حقوق های چند ماه به تاخير افتاده کارگران گناهی است که با زندان پاسخ داده می شود. اين همه ستم و نامردمی بر حقوق کارگران و زحمتکشان با چه منطقی است؟ کارگران و زحمتکشان که اصلی ترين پايه های توليد و گردش زندگی اقتصادی جامعه هستند درهيچ نقطه ای از دنيا به اين شکل مورد ستم و استثمار قرار نمی گيرند. ما ضمن محکوم کردن صدور چنين احکامی در حق کارگران عنوان می کنيم که صدرو چنين احکامی نه تنها کارگران را برای رسيدن به خواسته های برحق خود مايوس نکرده، بلکه باعث افزايش خشم ونفرت آنان از اين گونه اعمال سود محور است که هيچ گونه حقی برای اصلی ترين مالکان وصاحبان ثروت اجتماعی قايل نيست.

کانون مدافعان حقوق کارگر

۲۵ مهر ۱۳۸۸


مادران عزادار با در دست داشتن شمع
در پارک لاله به اعتراضات خود ادامه دادند


بنابه گزارشات رسيده از ميدان آب نمای پارک لاله،مادران عزادار و خانواده زندانيان سياسی جانباخته راه آزادی ، هنرمندان،دختران جوان و تعداد زيادی از مردم با در دست داشتن شمع در ميدان آب نمای پارک لاله دست به راه پيمائی زدند. امروز شنبه 25 مهرماه تعدادی از مادران و دختران جوان که تعداد آنها در حدود 200 نفر تخمين زده می شد برای ابراز همدردی با خانواده های عزادار و اعتراض به سرکوب ها ، کشتار ، شکنجه ، تجاوز از ساعت 17 در ميدان آب نمای پارک لاله شروع به تجمع کردند .رفته رفته به تعداد جمعيت افزوده می شد از خانواده های عزادار محمد کامرانی و ساران حضور داشتند . کسانی که در پارک بودند پس از اينکه متوجه حضور مادران عزادار می شدند به جمع آنها می پيوستند .همچنين تعداد از جوانان و آقايان به جمع اعتراضات ماداران پيوستند. در بين جمعيت خانم هما روستا و مهتاب نصير پور از پيشکسوتان تئاتر ،سينما و تلويزيون به چشم می خوردند که برای ابراز همدردی با خانواده های داغدار در جمع مادران حضورپيدا کرده بودند. ساعت 18:00 جمعيت در گوشه ای از ميدان آب نما ايستادند و به ياد شهدای راه آزادی در حالی که شمعهای روشن بدست داشتند يک دقيقه سکوت و برای آزادی تمامی زندانيان سياسی 3 بار شعار الله اکبر در حالی که دستهای خود را به نشانه پيروزی بالا گرفته بودند سر دادند و در ساعت 18:15 همه با هم پارک لاله را ترک کردند نيروهای سرکوبگر ولی فقيه بخصوص نيروهای لباس شخصی از مادران و شرکت کنندگان در راه پيمائی اقدام به فيلم برداری و عکس برداری نمودند . شرکت کنندگان بدون توجه به نيروهای لباس شخصی و انتظامی و اعمال آنها تا پايان ساعت تعيين شده به اعتراضات خود ادامه دادند

فعالين حقوق بشر ودمکراسی در ايران 25 مهر 1388 برابر با 17 اکتبر 2009

۲۳ مهر ۱۳۸۸


بیش از یک میلیارد نفر در جهان از گرسنگی رنج می‌برند

طبق تخمین سازمان تغذیه جهانی وابسته به سازمان ملل (فائو) بیش از یک میلیارد نفر در جهان از گرسنگی رنج می‌برند. سوای عوامل طبیعی، تصمیمات نادرست سیاسی، اقتصادی و هنجارهای توسعه نیافته اجتماعی در گسترش گرسنگی دخیل هستند.تا سال ۲۰۵۰ جمعیت کره زمین به ۹ میلیارد نفر خواهد رسید. ۹۷ درصد این جمعیت در کشورهای جهان سوم و توسعه نیافته متولد خواهد شد که امروز از گرسنگی در رنج هستند.کره زمین، بر خلاف تصور بارور است و می‌تواند غذای جمعیت بیشتری را نیز تامین کند. ۲۰ سال پیش سازمان تغذیه جهانی (فائو) اعلام کرد که مشکل گرسنگی ناشی از کمبود مواد غذائی نیست، بلکه ناشی از نبود خواست سیاسی برای مقابله با گرسنگی است.تقریبا نیمی از مردم جهان با کمتر از ۲ دلار در روز زندگی می‌کنند. یک پنجم اهالی کره زمین حتی یک دلار هم در روز در اختیار ندارند. این‌ها انسان‌هائی هستند که شب با شکم گرسنه می‌خوابند و از سوء تغذیه در رنج هستند.




دانشگاه‌های ایران، آتش زیر خاکستر
دانشکده فنی دانشگاه آزاد واحد مرکز، روز ۲۱ مهر، صحنه بزرگ‌ترین تجمع دانشجویی در سال تحصیلی جدید بود. اعتراض حدود ۲۵۰۰ دانشجو و شعار استعفای دولت کودتا، با دخالت ده‌ها بسیجی، شلیک ‌گاز اشک‌آور و ضربات باتوم همراه شد.
این سومین تجمع خودجوش دانشجویان آزاد در سال تحصیلی جاری بود. آنها سه هفته ‌است که هر سه‌شنبه در اعتراض به دولت دهم شعار می‌دهند و سرکوب‌های پس از انتخابات را محکوم می‌کنند. سالروز تولد چهره‌های شاخص جنبش سبز، آقایان کروبی و موسوی و خاتمی، از جمله دلایل این اعتراض‌ها بوده‌اند. شاهدان عینی، شمار معترضان در آخرین تجمع را تا ۲۵۰۰ نفر برآورد کرده‌اند. مجموع دانشجویان دانشگاه آزاد واحد مرکز، ۶۰۰۰ نفر است.
چگونگی درگیری و خشونت
تجمع روز سه‌شنبه در ساعت ۱۲ و نیم ظهر و به صورت خودجوش شروع شد. بسیجی‌ها ساعتی قبل از شروع تجمع، دیوارهای دانشگاه را به مناسبت شهادت امام جعفر صادق با پارچه سیاه و نمادهای عزاداری پوشانده بودند. یک شاهد عینی به دویچه‌وله گفت: «در حالی‌که خود دانشجویان باید برای ورود به محوطه، برگه انتخاب واحد و کارت دانشجویی را نشان دهند، بسیجی‌های پلی تکنیک و دانشگاه آزاد واحد جنوب و کسانی با لباس‌های پلنگی که اصلا سن‌شان به دانشجو نمی‌خورد، به راحتی وارد دانشگاه شده و آنجا را عین پادگان کردند«.
بسیجی‌ها که تعدادشان به حدود یکصد نفرمی‌رسید، پس از ساعتی فحاشی و تهدید، دست به خشونت عملی علیه دانشجویان زدند. آنها با گاز اشک‌آور، باتوم الکتریکی، زنجیر و اسپری فلفل به مصاف معترضان رفتند. این تشنج، به زخمی شدن ده دانشجو و تعطیلی کلیه کلاس‌های دانشکده منجر شد. به نقل از یک شاهد عینی، بسیجی‌ها حتی پارچه‌های عزاداری را آتش زدند تا این کار را به گردن معترضان بیندازند، اما دانشجویان با هشیاری، پارچه‌ها را خاموش کردند. برخی از بسیجیان با حضور در طبقات بالای دانشکده، از شرکت‌کنندگان در تجمع فیلمبرداری می‌کردند. یکی از دلایل خشم و خشونت آنها، پخش نامه‌ی دکتر سروش به آیت‌الله خامنه‌ای در دانشکده بود.
نقش بسیجی سهیمه‌ای
سلمان سیما، فعال دانشجویی، درباره سهم و حضور آشکار بسیجی‌ها در سرکوب دانشجویان معترض به دویچه‌وله می‌گوید: « به بسیجی‌ها با وجود رتبه علمی پایین و عدم صلاحیت، سهمیه تحصیل در دانشگاه آزاد را می‌دهند. در نتیجه این بسیجی باید تشکر خود را به نوعی بابت امتیازی که در نهایت بی‌عدالتی به او داده شده، ابراز کند. شرکت در سرکوب دانشجویان مخالف، نوعی حق‌شناسی است.»
سکوت و نظاره‌گری حراست
به نقل از شاهدان عینی، کار دفتر حراست دانشکده فنی در روز سه شنبه، تنها نظارت بر خشونت بسیجیان با دانشجویان بود. به نظر آنها، حضور بسیجیان و همراهان آنان با بی‌سیم و اسلحه‌ی سرد در دانشگاه آزاد، بدون هماهنگی حراست میسر نمی‌شد. سلمان سیما در مورد عدم حضور نیروی انتظامی و استفاده از بسیج برای سرکوب دانشجویان می‌گوید: « حضور نیروی انتظامی در دانشگاه‌ها بار مضاعفی برای کودتاچیان دارد. دولت کودتا، بسیج را به‌‌عنوان نیروی دانشجویی و با همان کارکرد نظامی به دانشگاه می‌فرستد، زیرا استفاده از آنها برای سرکوب، برای دولت کودتا کم‌هزینه‌تر است.»
خودجوش بودن اعتراض‌ها

ویژگی مشترک اعتراض‌های مردمی و دانشجویی در ماه‌های اخیر، خودجوش بودن آنهاست. هیچ تشکلی اعتراض‌های دانشجویی را در سه هفته گذشته، سازماندهی یا هدایت نکرده است. یک جلوه‌ی دیگر، هیجان و حضور چشمگیر دانشجویان ترم اولی در تظاهرات و تجمع‌هاست. اکثریت آنها در انتخابات خرداد ماه، برای نخستین بار پای صندوق رای رفته ‌و به شدت سرخورده شده‌اند. با این همه، چرا تشکل‌های دانشجویی در این میان غایب‌اند؟ آیا اعتراض‌ها نیاز به هماهنگی و انتقال تجربه ندارند؟
: تظاهرات در دانشگاه شریف

مهدیه گلرو، از اعضای دفتر تحکیم وحدت و از فعالان دانشجویی قدیمی می‌گوید: «یکی از دلایل این غیبت این است که دیگر برای اعتراض و مقاومت نیازی به کاتالیزور نیست. جامعه، آتش زیر خاکستر است و هر بهانه‌ای برای افروخته شدن این آتش کافی است. قبلا تشکل‌های دانشجویی، سیاست دولت را نقد می‌کردند یا برای آگاه کردن دانشجویان، بیانیه می‌دادند. اینک هیچ نیازی به این کار نیست. تشکل‌های دانشجویی در نهایت، از اعتراض‌ها حمایت می‌کنند یا خبرهای مربوط به آن را پوشش می‌دهند.»
مناسبت‌های در راه
جنبش اعتراض به دولت کودتا، خود را آماده مراسم ۱۳ آبان و ۱۶ آذر می‌کند. روز ۱۳ آبان در تقویم جمهوری اسلامی، روز مقابله با استکبار جهانی نام‌گذاری شده و روز ۱۶ آذر، روز دانشجوست. مهدیه گلرو می‌گوید: « هرچند مسئولان جمهوری اسلامی بخاطر مسائل داخلی تلاش دارند سیاست خارجی خود را ملایم کرده و روز ۱۳ آبان امسال را کمرنگ‌تر برگزار کنند، اما چون کودتای اخیر بخشی از استکبار تحمیل شده به مردم ایران است، حتما در این روز در دانشگاه‌ها و جامعه، حرکت‌های اعتراضی جدی دیده خواهند شد. روز دانشجو نیز که در سال‌های قبل به شکلی پرشکوه برگزار می‌شد، قطعا امسال برجسته‌تر از همیشه خواهد بود.»
نویسنده: مهیندخت مصباح
تحریریه: کیواندخت قهاری

Radio Sedaye Alman

احضار خانواده های فعالین دانشجویی دانشگاه صنعتی بابل
پنجشنبه، ۲۳ مهر، ۱۳۸۸

به گزارش خبرنامه امیرکبیر پس از احکام بسیار سنگین دادگاه انقلاب برای فعالین دانشجویی شهر بابل که شامل 33 ماه حبس تعزیری ، 60 ماه حبس تعلیقی و 25 سال محرومیت از تحصیل در دانشگاه صنعتی نوشیروانی و همچنین احکام کمیته انضباطی دانشگاه نوشیروانی که شامل چندین ترم تعلیق ، محرومیت از امکانات رفاهی و توبیخ بود ؛ همچنان فشارهای زیادی بر فعالین دانشجویی این دانشگاه اعمال می شود و جو دانشگاه از ابتدای سال تحصیلی به شدت امنیتی بوده است. مسئولین دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل سعی می کنند تنها مجاری قانونی باقیمانده برای فعالیت دانشجویان آزادیخواه این دانشگاه ازجمله کانونها و نشریات را مسدود کنند.

۲۱ مهر ۱۳۸۸



تجمع اعتراضی دانشجویان دانشگاه ازاد تهران مرکز به خشونت کشیده شد

تظاهرات دوهزار دانشجو در دانشگاه آزاد تهران
فیلم تظاهرات امروز:
فیلم بحث بین یک بسیجی با چند دانشجو
سه شنبه، ۲۱ مهر، ۱۳۸۸
به گزارش خبرنامه امیرکبیر، صبح امروز حدود دو هزار دانشجوی این دانشگاه سومین تجمع اعتراضی خود را برگزار کردند. اما در ادامه این تجمع دانشجویان با اسپری فلفل و گاز اشکاور مورد حمله قرار گرفته اند.
هم اکنون نیز درگیری میان نیروهای بسیج و نیروهای امنیتی و دانشجویان ادامه دارد و صدای شعارهای "دولت کودتا؛ استعفا استعفا" از داخل این دانشگاه به گوش می رسد. هم چنین این دانشگاه هم اکنون در محاصره کامل نیروهای امنیتی و انصار قرار دارد.
گفتنی است این سومین تجمع اعتراضی دانشجویان در اعتراض به وقایع پس از انتخابات و سرکوب گسترده اعتراضات مردمی است.





دو یاد داشت کوتاه از توفان الکترونیکی:

حقوق بشر و آنان که با بشر میانۀ خوبی ندارند

رژیم جمهوری اسلامی با بشر میانۀ خوبی ندارد. این امر فقط بعد از انتخابات تقلبی 22 خرداد و قتل و سرکوب مردم شروع نشده است. جمهوری اسلامی 30 سال جنایت کرده و به نقض مستمر حقوق بشر پرداخته است. تاریخ جمهوری اسلامی تاریخ 30 سال نقض ابتدائی ترین حقوق بشر است. جمهوری اسلامی اما از ابناء بشر زیاد صحبت می کند ولی از نوع بشر بیزار است. برای جمهوری اسلامی حقوق زمینی برای بشر وجود ندارد و حقوق آسمانی هم در دست خداست. به این جهت است که باید همواره خدا به ابناءش رحم کند و بر آنها غضب نفرمایند که تیکه بزرگۀ آنها همان گوششان است.
البته همۀ مذاهب آسمانی میانهﺍﻯ با حقوق بشر ندارند و حقوق بشر را مطابق میل خویش و بر اساس مصالح مذهبی خویش تفسیر می کنند. این امر از ویژگیﻫﺎﻯ اسلام نیست. در اسلام زن نصف مرد ارزش دارد. ولی نصف حقوق مرد را هم ندارد. منطقاً باید این طور باشد که این "نصفه مرد" حداقل باید نصفی از حقوق مرد را داشته باشد ولی شما در همۀ ادیان چه برسد به اسلام، منطقی پیدا نمی کنید. در اسلام کشتن انسانﻫﺎ مثل آب خوردن است. شیخ یا شاه اگر ببخشند شیخعلیخان نمی بخشد. بر این مصداق در بدو انقلاب بسیاری از توابین را به این بهانه که توبهﺍشان مربوط به ما نیست و پیامشان به خداست سر بریدند. این خدا بود که باید توبه را می بخشید و نه شیخ. توبه، جواز زندگی نبود، جواز ورود به بهشت بود. برای هر امر پیش پا افتادهﺍﻯ می توان در اسلام جان یک انسان آزاده و دانشمند و با ارزش را گرفت. اهمیت این خونریزی از نظر آنها در حفظ مصالح اسلام است چون اگر نشود از کسی زهر چشم گرفت، چگونه می شود مطمئن بود که این سامانه بر سر کار باقی می ماند و چگونه می توان بدون این زهر چشم بر پشت مردم سوار شد و مفتی و طفیلی گرانه زندگی کرد. در اسلام زن را سنگسار می کنند. یک مجازات بیرحمانه که از قرون گذشته به ارث رسیده است. در اسلام به کودکان حقی نمی دهند. این تفکر حداقل یک بار منطقی دارد زیرا در جامعهﺍﻯ که بزرگانش حق و حقوقی ندارند این فضولیﻫﺎ به بچهﻫﺎ نیآمده است. بنیاد نظام جمهوری اسلامی از آنجا که یک نظام مذهبی است و ایدئولوژی مذهبی بر آن حاکم است از اساس با حقوق بشر در تناقض قرار دارد. مذهب دموکراتیک در جهان وجود نداشته و هرگز نیز به وجود نخواهد آمد زیرا که خود نفس اعزام پیامبران، آن هم بدون نظر و موافقت مردم، از جانب دستگاه استبدادی درگاه باریتعالی، خودش ضد دموکراتیک است. انتصاب پیامبران و نه انتخاب آنها عملی ضد دموکراتیک است. و این روح ضد دموکراتیک و ضد بشری که برای انسانﻫﺎ ارزشی قائل نیست در تمام مذاهب بزرگ جهان و در تمام کتب مقدس وجود دارد و از جمله در اسلام.
رژیم جمهوری اسلامی در بدو تولدش برای افکار عمومی تره هم خورد نمی کرد. جویﻫﺎﻯ خون بود که راه انداخت و با شبه استدلالات مسخره، آزادیخواهان را از دم تیغ گذرانید. همین رژیم بعدها در اثر فشار افکار عمومی و اعتراض و فشار جهانی دولتﻫﺎﻯ مخالف ناچار شد شکل کار خویش را عوض کند. سنگسار را در مراجع عمومی ممنوع کرد و از فیلمبرداری آنها ممانعت به عمل آورد. اعدام را در مجامع عمومی بنا بر مصالح اسلام مردود شمرد چون دیگر به اجرای آن به این شیوه نیازی نداشت. البته هر وقت مصالح اسلام مجدداً آدم کشی در ملاء عام را ایجاب کند، آنها برای هر نوع جنایتی آمادگی دارند. نقض حقوق بشر در ماهیت رژیمﻫﺎﻯ مذهبی است. این رژیمﻫﺎ حتی نمی دانند چه حقوقی بشر دارد تا آن را نقض کنند. نفی اساسی حقوق بشر بهترین شیوۀ مبارزه با نقض آن است. زیرا وقتی شما حقوقی را اساساً طرد کرده و به رسمیت نشناسید، نمی توانید آن را، یعنی چیزی را که وجود ندارد، به زیر پا بگذارید.
مردم ایران جنایات و بی حقی و عدل اسلامی را در این نظام فاسد و مرتجع دیدهﺍند. مردم به طعنه می گویند که اگر عدل اسلامی این است که این حضرات آوردهﺍند؛ خدا را شکر که خود ائمۀ اطهار بر سر کار نیستند که کار از این هم بدتر بود.
در ماهﻫﺎﻯ اخیر، بعد از کودتای انتخاباتی، ما در ایران با شکنجه، اعتراف گیری، قتل و کشتار و تجاوز به زنان و مردان روبرو بودهﺍیم و افتضاح زندان قرون وسطائی کهریزک و افشای بربریت نظام اسلامی بار دیگر ماهیت رأفت اسلامی را برملاء کرده است. احمدی نژاد که این روزها در اثر مبارزات درخشان مردم سرگیجه گرفته است در مصاحبهﺍﻯ درمقر سازمان ملل در پاسخ به سئوالی درمورد سرکوب و کشتار مردم بی گناه بی شرمانه گفته است که این به دولت ربطی ندارد و در هر زد و خورد خیابانی چنین اتفاقاتی می افتد. وی در مصاحبهﺍﻯ با کانال 2 فرانسه نیز قتل ندا آقا سلطان را "داستان مشکوک" نام برد و مسئولیت این قتل را به تحریک کنندگان داخلی و خارجی ربط داده است... احمدی نژاد و نظام جمهوری اسلامی بنا بر ماهیتش هیچ گاه با بشر میانۀ خوبی نداشته است و وجود منحوسش لکۀ ننگی در تاریخ بشری است.
البته در دنیای سرمایهﺩاری امپریالیستی و یا در کشورصهیونیستی اسرائیل نقض حقوق بشر به نحو دیگری صورت می گیرد. آنها از ابتداء تعریف می کنند که بشر کیست. بزعم اسرائیلیﻫﺎ، اعراب و به ویژه فلسطینیﻫﺎ بشر نیستند. آمریکائیﻫﺎ معتقدند که عراقیﻫﺎ، افغانﻫﺎ.... بشر نیستند، این که چه کسی بشر است را امپریالیستﻫﺎ تعیین می کنند. با این تعریف خودسرانه از بشر، کار نقض حقوق بشر تسهیل می شود. چون عراقیﻫﺎ بشر نیستند کشتن آنها با بمب آتشزای فسفر جنایت نیست و آدمکشی محسوب نمی شود. صهیونیستﻫﺎ روزانه دهﻫﺎ فلسطینی را می کشند و به دور آنها دیوار کشیدهﺍند و به آنها آب و غذا نمی دهند به امید این که آنها روزی تسلیم صهیونیستﻫﺎ شوند و ننگ و تحقیر غرورشان را بپذیرند. سایر ممالک امپریالیستی نیز از این روش حمایت می کنند. دموکراسیﻫﺎﻯ غربی، افغانﻫﺎ را بشر نمی دانند این است که دسته دسته از آنها را در عزا و عروسی می کشند و آن را تجاوز به حقوق بشر به حساب نمی آورند. آمریکائیﻫﺎ حتی شکنجه کردن این "آدمﻫﺎئی" را که بشر نیستند توصیه می کنند و کارشناسان حقوقی پنتاگون فرمولﻫﺎﻯ شسته و روفتۀ حقوقی برایتان می نویسند که چرا این انسانﻫﺎ، بشر نیستند. آدم ربائی و گروگانگیری در عراق توسط جنبش آزادیبخش مردمی که برای آزادی ملی شان مبارزه می کنند جرم است و نوکران امپریالیستﻫﺎ آنها را محکوم می کنند حال آن که هزاران نفر را در اروپا از طریق آلمان و ایتالیا و سایر ممالک اروپائی در روز روشن دزدیدند و به شکنجه خانهﻫﺎ بردند و از آخرین پیشرفتﻫﺎﻯ علمی برای این کار و مُقّر آوردن آنها استفاده کردهﺍند و نامش را نقض حقوق بشر نمی گذارند. زیرا که آنها سایر ملل را جزء ابناء بشر به حساب نمی آورند. آلمانﻫﺎ در یوگسلاوی مردم غیر نظامی را برای تجزیۀ یوگسلاوی بمباران کردند و به قتل رساندند. همین کار را آمریکائیﻫﺎ در عراق و افغانستان و اسرائیلیﻫﺎ در فلسطین و لبنان، استرالیائیﻫﺎ و کانادائیﻫﺎ و هلندیﻫﺎ و فرانسویﻫﺎ و ایتالیائیﻫﺎ و... در عراق و افغانستان می کنند. این تجربیات نشان می دهند که اعلامیۀ حقوق بشر به ابزار مبارزۀ سیاسی و کلاشی و حقه بازی بدل شده است. امپریالیستﻫﺎ در حالی که اعلامیۀ جهانی حقوق بشر را بر سر دست گرفتهﺍند و نعرۀ دفاع از آن می زنند، مضمون آن را لگدمال کرده و بر روی آن تف انداختهﺍند. حال همین موجودات کثیف و ضد بشر از منتقدین رژیمﻫﺎﻯ ارتجاعی دیگری نظیر جمهوری اسلامی پاکستان، عربستان سعودی و نظایر آنها هستند. هیچ کس در جهان حاضر نیست این نمایش مسخرۀ مشتی ریاکار ضد بشر را بپذیرد. حقوق بشر ابزار اعمال قهر ضد انقلابی شده است و اتفاقاً رژیمﻫﺎئی نظیر جمهوری اسلامی از بی اعتباری منتقدینی که دستشان به خون بشر آلوده است بهترین امتیازات تبلیغاتی را می گیرد. مگر می شود به سخنان شکنجه گر در دفاع از حقوق بشر اعتماد کرد.
حقوق بشر واقعی زمانی در جهان تحقق می یابد که طبقات از بین برود و به طور مشخص امپریالیسم و سرمایهﺩاری برچیده شده باشد تا تمام موجبات نقض حقوق بشر از میان برود. آن وقت دیگر در جهانی که مملو از ابناء بشر است جائی برای آدم خوارانی نظیر احمدی نژاد، جرج بوش و هیتلر و پینوشه و محمد رضا شاه و....باقی نیست.

*****
حامد کرزای، رئیس جمهور منتخب استعمارگران

انتخابات قلابی افغانستان تحت نظارت نیروهای متجاوز ناتو به رهبری امپریالیست آمریکا با پیروزی حامد کرزای به پایان رسید. به گفتۀ خبرگزاریﻫﺎﻯ رسمی، حامد کرزای کمی بیش از پنجاه درصد آراء را به دست آورد. این نمایش مسخره در حالی صورت گرفت که رئیس کمیسیون انتخابات و صحنه گردان پشت پرده، که مسئولیت نظارت بر صندوقﻫﺎ را به عهده داشت، برادر حامد کرزای بوده است. تقلب و فساد در این انتخابات به حدی آشکار بوده است که حتا اربابان کرزای برای حفظ آبرو نیز ناچار گردیدند از "کاستیﻫﺎﻯ" این مضحکه سخن بگویند. به هرجهت حامد کرزای که عنصری فاسد و ضد دمکرات و سرسپرده است، بار دیگرتوسط آمریکا و ناتو به قدرت رسید و اربابانش، مزدور شایسته تر از وی برای اجرای برنامهﻫﺎﻯ خود در افغانستان نیافتند. شرکت اندک مردم در نمایش انتخابات ریاست جمهوری نشان از تحریم گستردۀ مردم و اعتراض به حضور و ادامۀ جنایات بیشمار نیروهای متجاوز در افغانستان دارد.
هشت سال تجاوز و خونریزی که تحت لوای دمکراسی و حقوق بشر انجام گرفته و می گیرد نشان داده تا چه اندازه این بشردوستان بی وجدان با بشر بیگانهﺍند. حزب ما به همراه سایر نیروها و مردم صلحدوست جهان از همان آغاز بمباران و اشغال افغانستان را محکوم و این تجاوز را غیرمشروع و جنایتکارانه اعلام داشت و به افشای اهداف شوم این اشغال بربرمنشانه پرداخت. اکنون که باردیگر کرزای چون عروسکی بی اراده برمسند قدرت نشسته است، کشتار و قتل عام مردم بیدفاع هم چنان ادامه دارد. ارتش متجاوز ناتو به رهبری آمریکا هر روز جنایت می کند و رسانهﻫﺎﻯ امپریالیستی نیز با نگاه نژادپرستانه و راسیستی به کشتار مردم به توجیه این بربریت می پردازند. به نام دمکراسی و تمدن و حقوق بشر و در سایۀ دستگاهﻫﺎﻯ دروغ پراکنی بر سرمردم بمب می ریزند و از این که از فسفر سفید نیز سود جویند شرم و حیا ندارند. چه بیشرمانه است وقتی حواریون رنگارنگ منصور حکمت از اشغال افغانستان به دفاع برخاسته و "سرنگونی باند گانگستر طالبان توسط امپریالیست آمریکا را امری مثبت و جشن گرفتند". اینان از استعمار فضیلتی ساخته و از"تمدن غرب در مقابل توحش شرق" حمایت کرده و می کنند. دفاع بیشرمانه از تجاوز افغانستان نیز در همین چهارچوب استعماری قابل تبیین است.
همین چند روز پیش بود که نیروهای متجاوز امپریالیست آلمان با بمباران یک تانکر نفت و به بهانۀ مبارزه با طالبان بیش از 100 نفر از مردم غیر نظامی را قتل عام و دهﻫﺎ تن را مجروح ساختند. زبان و منطق استعمار جز این نیست. دستان خانم آنجلا مرکل که به خون مردم افغانستان آغشته است با اشک تمساح ریختن و ابراز تاسف نسبت به قربانیان غیر نظامی؛ اما گناه را به گردن طالبان انداخت و همانند سایر متحدینش به توجیه این جنایت کثیف و ضد بشری پرداخت.
رئیس جمهور آمریکا باراک اوباما با تقویت بنیۀ نظامی و تشدید حملات افسارگسیخته درافغانستان اما با شکست روبرو شده است و هر روز بیشتر در این باتلاق فرو می رود. حضورنظامی بیش از 40 کشور تحت رهبری آمریکا در افغانستان و با تمام سازوبرگش موفقیتی کسب نکرده و با شکست روبرو شدهﺍند. مقاومت مردم افغانستان در مقابل قوای متجاوز خارجی مشروع است و این مقاومت در اشکال مختلف نظامی، سیاسی بازتاب داشته است. تحریم گستردۀ انتخابات قلابی و ضربات پی درپی به نیروهای متجاوز همه نشان از این است که ملت افغانستان تا خروج تمامی نیروهای متجاوز از خاک میهن آرام نخواهد گرفت و به رزمش ادامه خواهد داد. اکنون آمریکا و متحدینش در همان باتلاقی فرورفتهﺍند که ارتشﻫﺎﻯ بریتانیا و شوروی در گذشته در آن گرفتار آمده بودند و سر انجام با تلافات فراوان و با سرشکستگی ناچار به ترک خاک افغانستان شدند. امپریالیستﻫﺎ و نیروهای متجاوز استعماری محکوم به شکستﺍند و حضور بیش از 282000 سرباز مزدور در عراق و افغانستان و افزون بر آن گسیل 17000 نیروی جدید در افغانستان حاصلی جز شکست برای اشغالگران نداشته و هر روز ضربات سنگینی بر پیکرشان وارد می شود.
نخستین گام برای خروج از بحران افغانستان تخلیۀ فوری و بی قید وشرط تمامی نیروهای متجاوز از خاک این کشور و پرداخت غرامت به مردم افغانستان است. ملت افغانستان به قیم نیاز ندارد و سرنوشت خویش را خود رقم خواهد زد و سرانجام تحت رهبری نیروهای آگاه و مترقی، بنای کشوری آزاد و دمکراتیک و مستقل را خواهد چید.
مرگ بر متجاوزین امپریالیست و متحدین
ریز و درشتش!
خروج فوری و بی قید وشرط نیروهای متجاوز ازخاک افغانستان!
نقل ازتوفان الکترونیکی نشریه الکترونیکی حزب کارایران شماره 39 مهر 1388
www.toufan.org
toufan@toufan.org

۲۰ مهر ۱۳۸۸



ریش دست شما و قیچی، دست شماست
ا. م. شیری
در خبرها آمده است: کمیته نروژی اعطای جوایز نوبل، جایزه صلح نوبل سال ٢۰۰٩ را به باراک حسین اوباما، رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا اعطاء کرد. در بیانیه توضیحی این کمیته گفته می شود: «باراک اوباما فضای بین المللی جدیدی را ایجاد کرده است و جهان عاری از سلاح اتمی را خواستار است». این توضیح در حالی داده شده است که آغاز نابود کردن سلاحهای اتمی که هیچ، اوباما حتی دستور منع آزمایش تسلیحات اتمی و بطور کلی، سلاحهای کشتار جمعی را هم صادر نکرده است.نکته جالب توجه اینکه، جوایز نوبل اصولا به خاطر نتیجه اعطاء می شوند، نه بخاطر خواستها و آرزوها. و اظهارات اوباما هنوز بمعنی نتیجه نیست.از آن زمانیکه باراک اوباما بعنوان یکی از دو نامزد انتخاباتی ریاست جمهوری حزب دموکرات ایالات متحده آمریکا معرفی شد، تا انتخابش با شعار تغییر و بعد از جلوس به سریر قدرت در ماه ژانویه سال جاری تا کنون، در حد توان و امکان، اخبار و حوادث مربوط به این مسئله را تعقیب کرده و علیرغم تلاش برای نگرش خوشبینانه نسبت به اعمال، اقدامات و موضع گیریهای اوباما، همیشه این سه سؤال زیر فکرم را بخود مشغول داشته است:۱- در کشور و جامعه ایالات متحده آمریکا که بر پایه نژادپرستی بنیان نهاده شده و از یک سو، اصول سلطه جویانه امپریالیستی، از طرف دیگر، صهیونیسم جهانی (چه صهیونیستهای یهودی، چه مسیحی) بر آن حاکم است، یک نفر سیاهپوست آفریقائی تبار تا رسیدن بمقام ریاست جمهوری این کشور چه مراحلی را باید طی کند؟٢- آیا ساختار مالی- اقتصادی و سیاسی ایالات متحده آمریکا از چنان استعدادی برخوردار هست که رئیس جمهور تازه، هر قدر هم باهوش و علاقمند به تغییر، بتواند تغییرات مثبتی به سود مردم در آن بوجود آورد؟٣- آیا انحصارات امپریالیستی و کمپانیهای فراملیتی، صنایع عظیم نظامی و غولهای مالی- اقتصادی، چاپخانه یا چاپخانه های اسکناس دلار این کشور که بطور مرتب در تلویزیونها نشان داده می شوند و بالاخره، قمارخانه های وال استریت، دست رئیس جمهور کشور را در انجام تغییرات مثبت در سیاستهای داخلی و جهانی آمریکا باز خواهند گذاشت؟علی الحساب، پاسخ همه این سؤالات تا کنون منفی است. متاسفانه کارنامه دوره نه ماهه ریاست جمهوری باراک اوباما نیز، آن را ثابت می کند. با این همه، تاکنون هیچ عمل و یا اقدام مهمی را که شایسته اعطای جایزه صلح نوبل به ایشان باشد، قابل ذکر نیست. تنها تغییر مهم و قابل مشاهده ای که در این دوره در سیاستهای جنگی آمریکا روی داده است، عبارت از این است که، جبهه «جنگ آمریکا برعلیه تروریسم»، از عراق و افغانستان، به کشور پاکستان گسترش یافته است. بطوریکه، انفجارهای پیاپی، درگیری های نظامی منجر به کشته شدن هزاران نفر و آواره شدن سه میلیون نفر دیگر، پاکستان را به کشور آشوب زده تبدیل کرده است. همچنین بموازات اینها، حملات مداوم هواپیماهای بدون سرنشین و جنگنده های آمریکا به مناطق مسکونی پاکستان، برجسته ترین نمود تغییر در سیاستهای راهبردی آمریکا بوده است.در دوره نه ماهه ریاست جمهوری آقای اوباما، نه تنها هیچ یک از قریب نهصد پایگاه نظامی آمریکا در جهان تعطیل نشده است، حتی تعداد آنها افزایش نیز یافته است. تأسیس همزمان هفت پایگاه نظامی آمریکا در کلمبیا، شاهد زنده این مدعاست(رجوع کنید به مقاله «هفت دشنه بر قلب آمریکا»، فیدل کاسترو، ترجمه همین قلم). این بدین معنی است که، در سیاست جنگی آمریکا هیچ تغییری به سوی صلح حاصل نشده است و فعلا هیچ تمایلی به صلح جهانی نشان نمی دهد. این در حالی است که اشغال نظامی افغانستان و عراق برغم شکست نظامی آمریکا و ناتو، نه تنها همچنان ادامه دارد، حتی، چانه زنی بر سر مسئله اعزام ٤۰ سرباز آمریکائی به افغانستان هنوز یک سره نشده است و هر روز عده بیشتری از مردم این کشورها، بویژه، زنان و کودکان، بدست نظامیان اشغالگر کشته می شوند و خرابیهای بیشتر ببار می آید.در همین دوره، نه زندان باگرام و ابوغریب، نه گوانتانامو و نه هیچ یک از زندانهای مخفی آمریکا بسته نشده است. تنها مسئله استثنائی در این مورد، دستور بستن زندان گوانتانامو بود که آن هم هنوز از حد سخن و فرمان فراتر نرفته است. از افشای شکنجه گران و آمران آن نیز بخاطر مصالح ملی و امنیتی آمریکا جلوگیری شد.در دوره نه ماهه ریاست جمهوری آقای باراک اوباما، هیچیک از جنایتکاران جنگی که جهان را به آتش کشیدند، تحت پیگرد قانونی قرار نگرفته اند. وقتی که در سال ٢۰۰۰ جناب جرج بوش در جای بیل کلینتون نشست، هیچ کس چنین انتظاری نداشت رئیس جمهور جدید، دستور تعقیب رئیس جمهور قبلی را بخاطر ارتکاب جنایت علیه بشریت در یوکسلاوی صادر کند. اما، باراک اوباما نیز با پای بندی بدین سنت، نه تنها در مورد جنایات جنگی دو رئیس جمهور سابق سکوت کرده است، حتی جرج بوش را با عزت و احترام، تا پای پلکان هواپیما نیز بدرقه کرد.در این دوره، ایالات متحده آمریکا هنوز هم با کشورهائی مثل ایران، کره شمالی، ونزوئلا و برخی کشورهای یاغی، بزبان زور، تهدید و اولتیماتوم صحبت می کند. در هندوراس نیز، در جریان کودتای نظامی، رئیس جمهور قانونی را از کشور بیرون کردند. کمتر تردیدی در این زمینه وجود دارد که این کودتا بدون سازماندهی و تأئید ایالات متحده آمریکا صورت گرفته باشد. در خاورمیانه عربی، بویژه در مورد مسئله اشغال گسترده تر اراضی فلسطین و شکستن محاصره همه سویه باریکه غزه، هیچ پیشرفت مثبتی حاصل نشده است. اگر جناب بوش برای اجرای سیاستهای جنگی آمریکا توانست بلر و ازنار را با خود همراه سازد، آقای اوباما نیز سارکوزی و مرکل را با خود همآوا کرده است. ضمن اینکه جناب براون هم بخاطر موقعیت نامساعد حزبش، دست به عصا راه می رود.با این وصف، بنظر نمی رسد اعطای جایزه صلح نوبل به آقای باراک اوباما ربطی به مسئله صلح داشته باشد. این امر، مثل همیشه، بیشتر دلایل سیاسی و جنبه تبلیغاتی دارد که هم ریش دست خودشان است و هم قیچی. بنا بر این، هر طور که برازنده قیافه مصالح و منافع امپریالیسم باشد، همانطور هم آرایش می دهند. کما اینکه، کمیته نوبل نروژ، اهدا کننده جایزه صلح نوبل، جایزه صلح نوبل سال ٢۰۰٨ را نیز بخاطر ویران و تجزیه کردن یوگسلاوی، به مارتی آخته ساری، رئیس جمهور سابق فنلاند اعطاء کرد. با این حساب، بجرأت می توان گفت که اگر نوبل، مخترع دینامیت میدانست که نام او در جهت گسترش اعمال و اقدامات ویرانگرانه تر از دینامیت مورد سوءاستفاده قرار خواهد گرفت،ابدا از کشف خود راضی نمی شد.

۱٨ مهر ماه ۱٣٨٨

۱۹ مهر ۱۳۸۸





بهنود شجاعی اعدام شد
تلاش‌ها برای نجات جان بهنود شجاعی، نوجوان محکوم به اعدام به نتیجه‌ای نرسید و وی صبح روز یکشنبه در زندان اوین به دار آویخته شد. بهنود هنگام ارتکاب جرم ۱۷ سال داشت و از سال ۸۴ در زندان به سر می‌برد.
نزدیک به دویست نفر از فعالان مدنی در مقابل زندان اوین حاضر شده بودند تا رضایت خانواده‌ی مقتول را کسب کرده و مانع از اعدام بهنود شجاعی شوند. بنا بر گزارش‌ها، عبداللهی کارمند دفتر یونیسف، حامد بهداد، هنرمند مشهور و پروین فهیمی، مادر سهراب اعرابی، از قربانیان حوادث پس از انتخابات، از جمله کسانی بودند که برای نجات این جوان تلاش کردند، اما مادر مقتول رضایت نداد و بهنود پای دار رفت.
بهنود شجاعی در مرداد ماه سال ۱۳۸۴ در حالی که ۱۷ سال سن داشت، در نزاعی در پارک ونک تهران، جوان ۱۷ ساله‌ی دیگری به نام "احسان" را به قتل رساند و یک سال بعد، در دادگاهی در تهران به "قصاص نفس" محکوم شد. او تاکنون ۵ بار جهت اجرای حکم به زندان اوین منتقل، اما هربار اجرای حکم متوقف شده بود.
تابستان سال گذشته (۱۳۸۷) با قوت گرفتن احتمال اجرای حکم بهنود، سه هنرمند سینما عزت‌الله انتظامی، پرویز پرستویی و کیومرث پوراحمد، به همراه افراد دیگری از جمله محمد مجابی، نویسنده و فعال محیط زیست و دکترمحمود گلزاری، استاد دانشگاه علامه طباطبایی به منزل خانواده‌ی مقتول رفته و پس از ساعتها بحث و گفت‌وگو موفق شدند رضایت پدر و مادر مقتول را بگیرند.
اصرار به اجرای حکم

پادرمیانی هنرمندان برای جلوگیری از اعدام بهنود شجاعی با واکنش منفی مقام‌های قضایی جمهوری اسلامی مواجه شد و آنها را به اتهام "تلطیف احساسات عمومی" به دادگاه احضار کردند. قاضی شاملو، بازپرس شعبه اول دادسرای جنایی تهران، درباره علت احضار هنرمندان گفت: «این افراد با ایجاد یک شماره حساب جمعی، قصد در تلطیف احساسات عمومی را داشته تا مردم تحت تأثیر قرار گرفته و ‌برای یک مجرم و قاتل جانی ملاحظه به خرج دهند، در صورتی که این فرد قاتل بوده و حکم‌اش برابر قانون قصاص است.»
با این‌حال، تلاش‌های هنرمندان سرشناس ایران نتیجه نداد و خانواده‌ی مقتول بعدا تغییر نظر داد. آخرین بار در ۲۸ مرداد ماه گذشته بهنود با حکم صادق لاریجانی، رئیس جدید قوه قضاییه از مرگ رهایی یافته بود.
فخرالدین جعفرزاده، سرپرست دادسرای امورجنایی تهران صبح روز یکشنبه (۱۹مهر/ ۱۱اکتبر) به خبرگزاری فارس گفت: «تلاش‌های بسیار زیادی برای ایجاد صلح و سازش در این پرونده انجام شد، اما همه این تلاش‌ها بی‌نتیجه ماند و صبح امروز حکم قصاص بهنود اجرا شد.»
نقض کنوانسیون حقوق کودک

کنوانسیون حقوق کودک، مجازات اعدام برای نوجوانانی را که هنگام ارتکاب جرم زیر سن قانونی بوده‌اند، منع کرده است. براساس ماده ۳۷ این کنوانسیون «مجازات مرگ و یا حبس ابد بدون امکان بخشودگی را نمی‌توان در مورد کودکانی اعمال نمود، که در سن زیر ۱۸ سالگی مرتکب جرم شده‌اند.»
ایران از امضاکندگان این کنوانسیون است، با این حال بنابرگزارش‌های سازمان‌های بین‌المللی مدافع حقوق بشر از سال ۱۹۹۰ تاکنون دست‌کم ۳۰ کودک در ایران اعدام شده‌اند. «کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران»، اوایل اکتبر ۲۰۰۹ فهرستی از ۱۱۴ نفر نوجوان متهم را منتشر کرد که تمامی آنان به اعدام محکوم شده و در انتظار اجرای حکم به‌سر می‌برند.MM/SI
رادیو صدای آلمان

۱۸ مهر ۱۳۸۸



18مهر: گزارش ساليانه کنفدراسيون بين المللی اتحاديه های صنفی در مورد ايران(ITUC)


حقوق اتحاديه صنفی طبق قوانين ايران :

حق شناسايی شديداً محدود می باشد : ماده 26 قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران از حق آزادی تشکل حمايت می کند . امٌا برای سازماندهی و مجموعه ی توافقهای نهايي، مجوز قبلی لازم است . تنها سازمان کارگری ثبت شده در وزارت کشور " خانه کارگر" است � که توسط مقامات دولتی و کارفرمايان تاسيس و پشتيبانی می شود. نمايندگی محيط کار: قانون کار مصوب سال 1369 خورشيدی تصريح می کند که يک شورای اسلامی کار يا جامعه ی صنفی در هر کارگاهي، می تواند تاسيس شود يا اينکه يک نماينده ی کارگران تعيين شود. به هر حال قانون قوياً از شوراهای اسلامی کا ر حمايت می کند. در هر کارگاهی که چنين شورايی برقرار شده ، هيچ نوع ديگری از نمايندگی کارگران مجاز نمی باشد . شوراهای اسلامی کار زير نظر خانه ی کارگر هستند. امٌا اساسنامه ، قوانين عملکرد و روشهای انتخاباتی آنها توسط وزارت کشور ، وزارت کار و وزارت اطلاعات ترسيم می شود. مرتبط بودن شوراها با خانه ی کارگر ، خانه ی کارگر را مجاز ميکند که نمايندگی کارگاه را در انحصار داشته باشد. لذا اتحاديه های صنفی ديگر غير قانونی می باشند. قانون کار فقط روزنه ی کوچکی از شانس را به تشکل صنفی فراهم می کند . کارگران می توانند برای عزل يک شورای اسلامی کار ، در کارگاهشان ، امضا جمع کنند. بدين ترتيب امکان شکل گيری نمايندگی کارگران و برقراری تشکلی ديگر را فراهم آورند. امٌا چنين تلاشهايی در نهايت با سرکوب مواجه شده است . پيش نويس قانون جديد : يک پيش نويس قانون بوسيله ی وزارت کار و امور اجتماعی پيشنهاد شده است که اجازه ی تشکيل اتحاديه های صنفی مستقل را در هر جايی خواهد داد. بشرط اينکه به وسيله ی وزارت کار ثبط شوند. بعد از نوشتن و تصويب لايحه توسط مجلس نمايندگان ، تصويب نهايی با شورای نگهبان است که متشکل از جمعی از علمای اسلامی است که گفته می شود آنها فقط توانايی تفسير قوانين شرعی را دارند. حق اعتصاب : کارگران حق اعتصاب ندارند. يعنی هر نوع متوقف کردن کار در بخش عمومی ممنوع می باشد . کارگران بخش خصوصی هم حق اعتصاب ندارند. آنها فقط می توانند، مدتی که در محل کار هستند، ابزار کارشان را زمين بگذارند يا کم کاری بکنند. کارگران حمايت نشده :حدود 700000 کارگر تحت پوشش وزارت کار هستند زيرا قانون کار شامل گارگاههايی می شود که از ده کارگر بيشتر داشته باشند. کارگاههايی که کمتر از پنج کارگر داشته باشند يا در مناطق صادراتی باشند از تمام قوانين کار مستثنی هستند. اگر مجلس پيش نويس لايحه ای را که کارگران موقت را از پوشش قانون کار خارج می کند تصويب کند حدود نود درصد کارگران فاقد پشتيبانی قانونی خواهند بود.

حقوق اتحاديه صنفي، در عمل، و تخلفها در سال 1378 خورشيدی زمينه :

توهين به فعالان اجتماعی از قبيل شکنجه ، زندان و حتی اعدام متداول است . اقتصاد ايران شديداً تحت تاثير تحريم های بين المللی و کاهش قيمت نفت است . بسته شدن کارخانجات و عدم پرداخت دستمزد کارگران هنوز عادی است و دولت رييس جمهور احمدی نژاد از اقتصاد ضعيف برای توجيه سياست های سرکوبگرش بهره می گيرد.فعالان صنفی توسط نيروهای امنيتی مورد هدف قرار می گيرند که با احکام عاجز کننده ی قضايی روبرو می شوند. حکومت برای سرکوب هرنوع اظهار نارضايتی عمومی به قوانين امنيتی متکی است . تعداد زيادی فعالان صنفی ، بدون توجه به استانداردهای محاکمه های عادلانه ايرانی يا بين المللی ، توسط دادگاههای انقلاب ، محکوم به " تبليغ عليه نظام " و " به مخاطره انداختن امنيت ملی " شده اند. در حاليکه خانه کارگر يا شوراهای اسلامی کار که توسط حکومت پشتيبانی می شوند و بايد مدافع حقوق کارگر باشند، هرگز به حقوق کار ، خصوصی سازی ، تغييرات ساختاری ، حقوق پايين خط فقرو دستمزدهای عقب افتاده نمی پردازند و کارگرانی را که سعی می کنند تشکلهای مستقلی داشته باشند ، به شکلهای مختلف مورد اذيت قرار داده اند که شامل خشونت ، دستگيری ، بازداشت و در حدامکان احکام طولانی مدت زندان ، اغلب در بخش مشهور بازداشتی های سياسی زندان اوين مشهور به بند 209 ، می باشد. گزارش بدرفتاريهای مسؤلان زندان با اتحاديه های صنفی مورد هميشگی است . از موانع سازماندهی اتحاديه های صنفی شامل حضور نيروهای امنيتی و اطلاعاتی در کارگاهها ، سوء استفاده از دوره های آزمايشی توسط کارفرما و روند رو به رشد قراردادهای موقتی می باشد. معلم محکوم به مرگ : در پنجم آذر ماه 1387 ، فرزاد کمانگر، يک معلم کرد، فعال حقوق بشر و عضو اتحاديه ی صنفی معلمان، که به اتهام " به مخاطره انداختن امنيت ملی " محکوم به مرگ و اعدام گرديده توسط ماموران امنيتی زندان از سلولش در زندان بيرون آورده می شود و ضمن سرزنش کردن به او می گويند که اعدام نزديک است . حکم اعدام کمانگر ، در مدت پنج دقيقه ، در يک دادگاه محرمانه ، در 16 بهمن 1386 ، توسط دادگاه انقلاب اسلامی صادر شد. بنا بر گفته ی وکيل مدافع کمانگر، محاکمه پايين تر از استانداردهای دادگاههای ايران بود و هيچ مدرکی برای اتهامات متهم ، در پرونده ی دادگاه وجود نداشت . با وجود اين در بيستم تيرماه 1387 ديوان عالی مجازات اعدام را تاييد کرد. گروههای اتحاديه های صنفی و حقوق بشر در سراسر جهان کمپينی را برای بازبينی در حکم صادرشده به راه انداختند تا حکم اعدام تخفيف داده شود و به فرزاد اجازه ی تماس با خانواده و وکيلش داده شود. سرانجام معلم اعدام نشد و به او اجازه ی ديدار با وکيلش و اعضای خانواده اش داده شد. با وجود اين ، گفته می شود که او بطور مرتب شکنجه می شود و او از درد شديد جسمی و فشار خون پايين رنج می برد و او را مورد توجه پزشکی قرار نميدهند. کميته جلوگيری از حکم اعدام فرزاد کمانگر تحت فشار قرار گرفت :سه معلم و دو فعال حقوق بشر موقع برگشت از اولين جلسه ی کميته ، در دوم مرداد ماه 1387، دستگير و به بازداشتگاه وزارت اطلاعات برده شدند.

سرکوب معلمان :

در سال 1386، تظاهرات مسالمت آميز معلمان با خشونت، بازداشت و احکام زندان برای فعالان صنفی مواجه شد. بيش از هفتصد معلم که درحين تظاهرات شناسايی شده بودند با کاهش حقوق روبرو شدند در حاليکه دهها نفر از کار تعليق شدند � از کار برکناريا وادار به بازنشستگی اجباری شدند. نيروهای امنيتی نمايندگان کانون صنفی معلمان ايران را - تشکلی است که درخواست عضويت آموزش بين الملل را کرده بود، تهديد کردند. وزارت کشور حکمی مبنی بر تعليق فعاليتهای کانون صنفی معلمان ايران ، در تاريخ 12 ديماه 1386 ، صادر کرد. دادگاه انقلاب تهران ، محمد خاکساری ، عضو هييت مديره کانون صنفی معلمان ايران را به يک سال زندان تعليقی محکوم کرد . اتهامهای خاکساری شامل " شرکت در تجمع غيرقانونی " و " فراهم کردن اطلاعات به دشمنان کشور " بود. آپارتمان او قبلاً نيز مورد حمله ی نيروهای امنيتی قرار گرفته بود و تمام مدارک مربوط به عضويت در آموزش بين الملل برده شده بود. عليرضا هاشمی ، دبير کل کانون صنفی معلمان ايران، در 26 ديماه 1386 در ارتباط با تظاهرات سال 1385 به سه سال زندان محکوم شده است . { توضيح مترجم : آقای عليرضا هاشمی ، دبير کل سازمان معلمان می باشد که حزبی سياسی است نه دبير کل کانون صنفی معلمان و آن حکم سه سال زندان تعزيری عليه ايشان ، خدا را شکر اجرا نشد و اطلاعات کنفدراسيون بين المللی اتحاديه های صنفی يقيناً در اين مورد درست نمی باشد. } در نهم مهر ماه سال 1386 ، تعداد 22 نفر معلم که به يک جلسه برای برنامه ريزی جهت روز جهانی معلم می رفتند ، توسط ماموران امنيتی بازداشت شدند. شانزده نفرشان بعد از شانزده ساعت بازداشت غيرقانونی آزاد شدند. امٌا بقيه که مدتی بعد آزاد شدند توسط ماموران کتک زده شده بودند. قبلاً جلسه ی مشابهی ، به دليل تهديد به دستگيری شرکت کنندگان ، متوقف شده بود. پليس همچنين تجمع کانون صنفی معلمان را در 25 شهريور1387 متفرق کرد. تعداد 48 نفر معلم دستگير شدند. همينطور در دهم ديماه 1387 تعداد 12 نفر معلم دستگير شدند. آنها تا حدود شانزده ساعت بازداشت بودند. منصور اسانلو هنوز در زندان است و از معالجات پزشکی مناسب محروم است: منصور اسانلو، دبيرکل اتحاديه ی کارگران اتوبوسرانی تهران و حومه (شرکت واحد اتوبوسرانی )، از تيرماه 1386 ، در زندان است تا پنج سال حکم محکوميت خود را که به اتهام " تهديد امنيت ملی " و " تبليغ عليه نظام " بر عليه او صادر شده ، بگذراند. اتحاديه ی صنفی کارکنان شرکت واحد در سال 1385 تشکيل شد. که عضوی از فدراسيون بين المللی کارکنان حمل و نقل (International Transport Workers Federation =ITF ) می باشد که از بدو تاسيس، با دست گيری اعضا و ضرب و شتم آنان به طور مداوم ، تحت فشار و ستم بوده است . با وجود فشار و محدوديت توسط مقامات کشور، سنديکا توانست شهروندان ايراني، سازمانهای غير دولتی ( NGO's) و حتی تعدادی سازمانهای کارگری سنتی ايران را برای پشتيبانی از کارگران و رهبران آنان به حرکت در آورد. اسانلو پشتيبانی تعداد زيادی کارگران و جوايز حقوق بشری را کسب کرده است . او توسط عفو بين الملل به عنوان يک زندانی هشيار شناخته شده است. کميته سازمان بين المللی کار برای نجات اسانلو، در خرداد ماه 1388 ، مورد اسانلو را بررسی کرد و تاييد کرد که حکم زندان او مجازاتی برای فعاليتهای صنفی اتحاديه ها بود. اسانلو در طی سال کراراً ، توسط مقامات زندان ، مورد بدرفتاری قرار گرفته است که منجر به ناراحتی شديد چشم او شده است . او سه بار تحت عمل جراحی چشم قرارگرفته است اما سفارشهای پزشکان او برای ضرورت مرخصی بعد از عمل نديده گرفته شده است . قاضی دادگاه ، در خواست مرخصی 45 روزه ی اسانلو را ، در اول بهمن ماه 1387 ، رد کرد و آن را منوط به پرداخت يک ميليون تومان ( بيش از هفتصد هزار يورو ) ضمانت اضافی کرد. او در دهم خرداد ماه با دستبند و چهار مامور محافظ به جراحی چشم برده شد. در يازدهم آبان ماه وقتی او را برای يک معاينه ی پزشکی می بردند، حتی پاهايش نيز به غل و زنجير کشيده شده بود. اخيراً او در زندان مورد ضرب و شتم قرار گرفته است و معاينات پزشکی او تا دستور ثانوی لغو شده است . در موقع نوشتن اين مقاله، وضع سلامتی اسانلو در حال بدتر شدن بود.

تعداد بيشتری از کارکنان شرکت واحد اتوبوسرانی احکام زندان دريافت کردند:

ابراهيم مددی ، معاون اسانلو هم ، در سال 1366 زندانی شد. او، در ششم ديماه ، به طور ناگهانی ، توسط دو مامور لباس شخصی به زندان برده شد. حکم يک سال و نيم زندان تعليقی مددی که قبلاً صادر شده بود روز بعد به اجرا گذاشته شد. اکنون که اين مطالب را می نويسيم او هنوز در زندان است . در پانزدهم مهر ماه 1387، چهار عضو سنديکای شرکت واحد ، احکام زندان تعليقی از شش ماه تا دوازده ماه دريافت کردند.

اتهامهای آنها " اقدام عليه امنيت ملی "

: شامل شرکت در اعتصاب سال 1384 ، دعوت از ديگر راننده های اتوبوس برای شرکت در اعتصاب با پخش نشريه های مربوطه ، شرکت در يک تجمع " غير قانونی " و مطلع بودن از" فعاليتهای غيرقانونی" اسانلو و خودداری از اطلاع رسانی به مقامات امنيتی ، بود. غلامرضا غلامحسينی ، بعد از شرکت در مراسم تعيين روز زن ايرانی ( تضمين شده توسط سنديکا ) ، نزديک به سه ماه در زندان اوين به سر برد. او در 25 شهريور 1387 با ضمانت يکصد ميليون تومان آزاد شد. خودداری از به کار گيری اعتصاب کننده ها: بعد از اعتصاب و تظاهرات عظيم سال 1385 ، چهل و شش فعال صنفی سنديکای کارگران شرکت واحد شغل خود را از دست دادند. با وجود درخواست " سازمان جهانی کار" هنوز اجازه ی برگشت به کار به آنها داده نشده است. در 19 مرداد ، ديوان عالی عدالت اداری ، فرجام خواهی نه نفر از آنها را رد کرد و فقط دو نفر از آنها رای دادگاه را دريافت کردند. طبق گزارش ، از کار کردن کارگران اخراج شده روی اتوبوسهای خصوصی نيز جلوگيری می شود و آنان بقدری در تنگنا قرار گرفته اند که ناچار به ترک تهران شده اند. شکنجه ی فيزيکی فعالان روز اول ماه می ( روز کارگر): مقامهای مسؤل سعی کردند از مراسم جشن روز اول ماه می سال 1388 جلوگيری کنند. تمام فعاليتهای مستقل ممنوع شد و نيروهای امنيتی درهای پارک چيتگر( در نزديکی تهران ) را، که قرار بود يک پيک نيک اتحاديه صنفی در آنجا برگزار شود، بستند. طبق گزارش ، وزارت اطلاعات کارگران را نصيحت کرد که در مراسم رسمی خانه کارگر، در استاديم خيرالعمل، در تهران ، شرکت نکنند. در کردستان ، آقای شيس عمانی ، يکی از مؤسسين اتحاديه آزاد کارگران ايرانی ، در سوم ارديبهشت ماه دستگير شد. با وجود اين تجمع مستقل کارگران شکل گرفت و تعداد زيادی در تهران، عسلويه و استان کردستان دستگير شدند. دو عضو اتحاديه آزاد کارگران ايران ، در عسلويه ، تا 28 خرداد، بازداشت بودند. وقتی همسر يکی از بازداشتی ها، برای پرس و جو درباره ی شوهرش رفت ، طبق گزارش ، او را با قنداق تفنگ کتک زدند. چهار فعال کارگری که دو نفرشان زن بودند، در 21 مرداد 1387، در سنندج، محکوم به شلاق خوردن شدند. سوسن رزنی و شيوا کری آبادی هر کدام بترتيب به هفتاد و پانزده ضربه شلاق محکوم شدند. اين خانمها همچنين بترتيب اسمشان احکام زندان نه ماه و سه سال زندان تعليقی دريافت کردند. عبدالاه خانی محکوم به چهل ضربه شلاق و نود و يک روز زندان شد و سيد خالد حسينی به پنجاه ضربه شلاق و شش ماه زندان محکوم شد. کارگران کارخانه نيشکر با وجود محدوديت ها متشکل می شوند: در ديماه 1387 ، کارگران تنها کارخانه ی تصفيه ی شکر مجتمع کشت و صنعت نيشکر هفت تپه ، در استان خوزستان ، برای برکناری شورای اسلامی کار و تشکيل يک سازمان يا اتحاديه ی صنفی مستقل ، 1900 امضا جمع کردند که مداخله های پليس ، نيروهای امنيتی و سپاه پاسداران را به دنبال داشت. در 15 ارديبهشت 1387 ، کارگران برای دستمزدهای عقب افتاده شان اعتصاب کردند. دستگيری هايی در سطح بالا انجام شد و پنج تن از سازمان دهندگان اعتصاب به جرم رهبری اعتصاب به دادگاه احضار شدند. در 26 خرداد 1387، اعتصاب و تظاهرات عظيم با حضور دو هزار کارگر پايان يافت که در همانجا هييت مؤسس سنديکای کارگران مجتمع شکر هفت تپه شکل گرفت. در 30 مهر1387، با وجود محدوديتها و تهديدهای مديريت مجتمع ، بيش از يک هزار کارگر آرای خود را برای انتخاب نه نفر اعضای هييت اجرايی اتحاديه به صندوق ريختند. سنديکای مجتمع هفت تپه اکنون به عضويت اتحاديه بين المللی غذا، هتل، رستوران، تهيه سورسات، تنباکو، و تشکلهای کارگران متحد ( IUF ) درآمده است.
رهبران کارگران نيشکر هفت تپه محاکمه شدند:

در 29 آذرماه 1387 پنج عضو هييت اجرايی سنديکای هفت تپه ( جليل احمدي، فريدون نيکوفرد، علی نجاتي، قربان علی پور و محمد حيدری مهر ) به دادگاه انقلاب احضار و متهم به " تبليغات عليه حکومت " شدند. در موقع نوشتن اين متن آنها محاکمه شده بودند و منتظر رأی دادگاه بودند. وقتی دادرسی توسط دادستانی انجام می گيرد که حتی به خودش زحمتی نمی دهد تا شاهدی بياورد يا مدرکی نشان دهد و با حالت استبدادی با متهمان رفتار می کند، فعالان اتحاديه های صنفی و وکلای آنان مجبورند اين نوع محاکمات را به چالش بکشند و بحث ها و مناظره های شايسته ای را مطرح کنند. محمود صالحی آزاد شد امٌا با اتهامهای ديگری مواجه است : محمود صالحي، يکی از مؤسسين اتحاديه ی صنفی کارگران نانوايي، در سقز، سرانجام از زندان امنيتی سنندج، در 17 فروردين ماه 1388 ، آزاد شد. صالحی قرار بود سوم فروردين ماه 1388 از زندانی که به جرم سازماندهی تجمع کارگران مستقل در اول ماه می سال 1383 محکوم شده بود آزاد شود. درست شش روز قبل از پايان مدت زندانش صالحی را به ديوان عدالت بردند و متهم به انتشار پيغامهای وحدت در طول مدت زندانی بودنش کردند، که زندانی کردن هميشگی او را توجيه خواهد کرد. به هر حال صالحی توانست، با مبلغی معادل 43000 دلار امريکا، در 17 فروردين ماه از زندان آزاد شود، در حالی که او به سه سال زندان تعليقی محکوم شده است. پشتيبانان صالحی تحت پيگرد قرارگرفتند: چندين عضو کميته ی دفاع از محمود صالحي، هم قبل و هم بعد از آزادی او، دستگير شدند. خالد حسينی به سی ضربه شلاق و نود و يک روز زندان، در 21 مرداد ماه ، محکوم شد. خشونت پليس در کارخانه ی کيان تاير: در بيستم فروردين ماه ، کارگران کارخانه ی کيان تاير نزديک چاهندرگه ، به دليل عدم پرداخت طولانی مدت دستمزدشان ، تحصن کردند. در بيست و سوم فروردين، نيروهای پليس درهای کارخانه را شکستند و از ديوارهای کارخانه بالا رفتند تا به اعتصابی ها دسترسی پيدا کنند. حدود يکصد نفر کارگر بطور وحشيانه ای با باتومهای الکتريکی زده شدند و سپس به طرف اتوبوسها کشانده شدندتا زندانی شوند. خانواده های کارگران به مدت 36 ساعت از آنها خبر نداشتند که کجا هستند. اکثر کارگران ، بعد از اينکه مورد بازجويی قرار گرفتند تا از آنها اقرار گرفته شود که رهبران اعتصاب چه کسانی هستند، سرانجام آزاد شدند. شش نفر مأمور آتش نشاني، که از پاشيدن آب به روی اعتصابيون خودداری کردند، نيز دستگير شدند. تعداد زيادی فعالان صنفی سرنوشتشان به زندان ختم شد: در 15 مهر ماه 1387 ، کارگران بازار اصفهان وقتی در حال رفتن به ساختمان فرمانداري، برای اعتراض به افزايش نرخ ماليات بودند، مورد حمله ی نيروهای امنيتی استان قرار گرفتند. کارگران بازار به زندان برده شدند، در زندان انفرادی نگهداری شدند و اواخر آن روز آزاد شدند. در اول ديماه نيروهای امنيتی لباس شخصی ، محسن حکيمی ، عضوی از انجمن نويسندگان ايران و کميته ی هماهنگ کننده ی تشکلهای کارگران ، را دستگير کردند. بيژن اميری ، مکانيکی در کارخانه ی پارس خودرو به اتهامهای نامعلوم در همين زمان دستگير شد. حکيمی و اميری هر دو به زندان اوين برده شدند. موقع نوشتن اين گزارش حکيمی آزاد شده بود.

روزنامه نگار طرفدار اتحاديه بازداشت شد:

در چهارم شهريور ماه 1387 از عليرضا ثقفی ، ژورناليستی که برای تفسيرهای قطعيش در مورد حقوق اتحاديه های صنفی ، مشهور است و کسی که رييس هييت مديره ی مرکز دفاع از حقوق کارگران می باشد، خواسته شد که در تهران به مقامات قضايی توضيح دهد. سپس او ناپديد شد. خبری از او نبود تا اينکه روز بعد خانواده ی او فهميدند که ثقفي، به اتهامهای نامعلومي، در زندان اوين نگهداری می شود. درست دو ماه قبلش ثقفی در کنفرانس بين المللی کا ر حضور پيدا کرده بود و در آنجا در مورد محدوديت اتحاديه های صنفی صحبت کرده بود. ثقفی در ششم شهريور ماه 1387 از زندان آزاد شد. حق يارتان./.