۳ دی ۱۳۸۹


اطلاعیه حزب کارایران(توفان)

ارعاب واعدام نفرت انگیز مخالفین مانع ازسرنگونی رژیم نخواهد شد

رژیم ددمنش و مافیائی جمهوری اسلامی که درمقابل اعتراضات و موج نارضایتی مردم شریف ایران خود را ضعیف می بیند به تشدید فضای اختناق، دستگیری مخالفین و فعالین کارگری و روشنفکران منتقد جامعه متوسل شده است. رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی که در بحران عمیق سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی دست و پا می زند چاره ای جز ارعاب و افزایش اعدام برای خروج از این باتلاق نمی بیند وبرای زهره چشم گرفتن از مردم ایران هر روز به بهانه های مختلف حکم قصاص واعدام را به اجرا در می آورد تا بخیال خام خود چند صباحی بر عمرنکبتبار و عنکبوتی اش بیافزاید .اعدام شهلا جاهد درهفته های اخیر تنفر جهانیان را برانگیخت. اعدام وحشیانه یازده تن از زندانیان بلوچ در هفته گذشته به بهانه ارتباط این زندانیان در عملیات نفرت انگیز انتحاری و اکنون خطر اعدام دانشجوی کُرد حبیب الله لطیفی در زندان سنندج که براساس گزارش اقای نیکبخت - وکیل اقای حبیب الله لطیفی - قرار است او در روز یکشنبه 26 دسامبر اعدام شود... اینها همه فقط نمونه هائی از بگیر و ببند های جنایتکارانه ایست که رژیم درپیش گرفته است تا با فضای تشدید ارعاب به سیاستهای سرمایه دارانه و ارتجاعی اش و گسترش فقر و شکاف طبقاتی درایران ادامه دهد. بازداشت دکتر فریبرز رئیس دانا را نیز باید درهمین چهارچوب و انتقادات شدید وی به سیاست حذف یارانه ها مورد بررسی قرار داد.. ...و

حزب کار ایران (توفان) اعدامهای وحشیانه توسط رژیم قرون وسطائی جمهوری اسلامی را شدیدا محکوم میکند واز همه احزاب برادر ، سازمانها و افراد مترقی و بشردوست می طلبد که بهر شکل ممکن به وحشیگریهای رژیم اسلامی ایران اعتراض وآن را محکوم کنند.

حزب کار ایران (توفان) حکم اعدام دانشجوی کرد حبیب الله لطیفی را محکوم میکند و ازهمه نهاد های بین المللی و انساندوست و نیروهای ترقیخواه میخواهد برای ممانعت از اعدام اوو همینطور آزادی فعالین کارگری وهمه زندانیان سیاسی از هیچ کوششی دریغ ننمایند.

سیاست ارعاب واعدامهای کور و انتقام جویانه رژیم بربرمنش جمهوری اسلامی مانع ازسرنگونی او نخواهد شد. رژیم سرمایه داری اسلامی را باید با نیروی عظیم توده ها و با برپائی انقلابی دیگر بزیر کشید تا بتوان سرکوب و قتل و جنایت ، فقر و استثمار ، جادو و جنبل و خرافات و .... را برای همیشه به تاریخ سپرد.

ننگ و نفرت بر رژیم قتل و جنایت جمهوری اسلامی ایران!
آزادی فوری و بی قید وشرط همه زندانیان سیاسی!
زنده باد سوسیالیسم این پرچم رهائی بشریت!
حزب کارایران (توفان)
سوم دی ماه هزار و سیصد و هشتاد ونه
www.toufan.org
toufan@toufan.org

۲۸ آذر ۱۳۸۹


دستگیری دکتر فریبرز رئیس دانا را محکوم میکنیم


آقای فريبرز رئيس دانا عضو کانون نويسندگان، اقتصاد دان و مبارز ضد جمهوری اسلامی توسط ٨ مأمور ناشناس بازداشت شد. مأموران حکمی را از سوی مقامات قضائی ارائه نداده و دليل بازداشت ايشان را نيز اعلام نکرده اند.
آن ھا کامپيوتر، شناسنامه و بعضی از ديگر اسناد و اوراق شخصی آقای رئيس دانا را با خود به غنيمت بردند.
دکتر رئیس دانا تاکنون انتقادات بسیاری به رژیم بویژه در زمینه اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها نموده و در رادیو های خارجی از جمله رادیو فردا و بی بی سی و...مصاحبه هایی دراین مورد انجام داده و بی پروا به این طرح ارتجاعی و ضد کارگری انتقاد کرده است . بی تردید دلیل بازداشت وی جز این نیز نمی تواند باشد. درقاموس جمهوری ضد بشری اسلامی انتقاد کردن جرم است چه رسد به حمایت از منافع زحمتکشان و برابری حقوق زنان با مردان و دفاع از مطالباتی نظیر آزادی احزاب و تشکلات دمکراتیک و مستقل از دولت......
حزب ما دستگیری فریبرز رئیس دانا را بشدت محکوم میکند و خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط ایشان است
.
حزب کارایران(توفان)
19 دسامبر2010.
www.-toufan.org

۲۳ آذر ۱۳۸۹





متن کامل
نامه ی سرگشاده خانواده رضا شهابی
برای آزادی رضا تلاش کنیم

به: کارگران ،تشکل های کارگری ،نهادهای حقوق بشری و رسانه ها

همانطور که میدانید رضا شهابی ،کارگر زندانی محبوس در بند 209 زندان اوین ،از روز شنبه 13 آذرماه 89 دست به اعتصاب غذای خشک زده است و با توجه به بیماری های عدیده پیشین و نیز بیماری هایی که در دوره ی شش ماهه ی زندان به آن دچار شده است ،سلامت جانی وی شدیدا در معرض خطر است.
در حالی که در 19 مهرماه ،نامه ی آزادی وی صادر شده و ما برای آزادیش وثیقه ی 60 میلیون تومانی تودیع کرده ایم.از طرفی هم به طور همزمان یک ابلاغیه برای وثیقه ی صد میلیون تومانی به امضای رضا رسانده اند.همچنین هر دو مقام قضایی معرفی شده به ما از در دست داشتن پرونده ی قضایی رضا شهابی اظهار بی اطلاعی میکنند.

رضا شهابی به مدت شش ماه است که به دلیل دفاع از حقوق کارگران در زندان محبوس است،
دو ماه است که با وجود صدور نامه ی آزادی هنوز در بند است و اکنون نیز سلامت او در معرض خطر جدی قرار دارد و ما نمیدانیم در اثر اعتصاب غذای خشک چه صدمات دیگری بر او وارد خواهد شد.
بدین وسیله از تمامی کارگران ،تشکل های کارگری ،نهاد های حقوق بشری و رسانه ها و تمامی وجدان های بیدار خواستاریم برای آزادی بی قید و شرط رضا شهابی و همکاران زندانیش و دیگر کارگران زندانی از هیچ کوششی فروگذار نکنند.

همسر ،برادران و اعضای خانواده ی رضا شهابی
پنجشنبه 18 آذرماه 89
تهران

۱۹ آذر ۱۳۸۹


به بهانه شصت ودومین سالگرد تصویب حقوق بشر
1948-2010
چرا حقوق بشر کمونیستی؟

فریدریش انگلس در اثر جاودانی خود “آنتی دورینگ“(بر ضد دورینگ) در باره مقولات تاریخی-اجتماعی نظیر آزادی، برابری و حقوق انسانی بر ضد نظریات آقای دورینگ بپاخاسته و ماهیت تساوی طلبی و حقوق انسانی مورد ادعای بورژوازی را برملا ساخته است وی می نویسد:
“همین که در اثر پیشرفت اقتصادیِ جامعه، خواست آزادی از قید و بند فئودالی و ایجاد تساوی حقوق از طریق نابودی ناعدالتیهای فئودالی در دستور روز قرار گرفت، می باید ابعاد وسیعتری می یافت. اگر این تساوی حقوق برای صنعت و تجارت مطرح می شد، می باید برای انبوه دهقانان هم کمال تساوی حقوقی مطرح شود، دهقانانی که در مراحل مختلف وابستگی سرواژ بسر می بردند و قسمت اعظم ساعات کار خود را بدون اجرت برای اربابان محترم فئودال کار می کردند و علاوه بر آن باید به فئودالها و دولت هم باج و خراج می پرداختند. و راه دیگری جز این نبود که لغو امتیازات فئودالی و آزادی اشراف از مالیات و دیگر امتیازات سیاسی اقشار مختلف نیز درخواست گردد. و از آنجا که انسانها در یک حکومت جهانی نظیر امپراتوری روم زندگی نمی کردند، بلکه در نظامی از دولتهای متفاوت و مستقل و در عین حال مرتبط با یکدیگر بسر می بردند، دولتهائیکه در مرحله ای تقریبا یکسان از تکامل سرمایه داری قرار داشتند، بدیهی بود که خواستها خصوصیتی عمومی و فرارونده تر از مرزهای یک دولت یافت و خواست آزادی و تساوی، بعنوان حقوق بشری اعلام شد. در حالیکه خصوصیت ویژه حقوق انسانی در سرمایه داری چنان است که مثلا قانون اساسی آمریکا که نخستین قانونی است که حقوق بشر را به رسمیت می شناسد، در عین حال نیز برده بودن سیاهان آمریکا را هم تائید می کند: امتیازات طبقاتی تحقیر و امتیازات نژادی تقدیس می شود.
برهمگان آشکار است که از لحظه ایکه بورژوازی از لاک پیشه وری فئودالی سر بر می آورد، از هنگامی که طبقه میانه حال قرون وسطی به طبقه ای مدرن تبدیل می شود، همواره و ضرورتا توسط سایه اش یعنی پرولتاریا، تعقیب می شود. و بهمین منوال هم، خواستهای تساوی طلبی بورژوازی با خواستهای تساوی طلبی پرولتاریا همراه است(تکیه از توفان). از لحظه ایکه خواست بورژوازی برای الغاء امتیازات طبقاتی مطرح می گردد، همراه با آن، خواست پرولتاریا برای نابودی خود طبقات مطرح می شود– ابتداء در شکل مذهبی اش با اتکاء به مسیحیت اولیه و سپس با استناد به تئوریهای تساوی طلبی خود بورژوازی – پرولتاریا بورژوازی را به بازخواست می کشد که تساوی طلبی نباید فقط ظاهری و در سطح دولت باشد، بلکه باید بطور واقعی و در زمینه های اجتماعی، اقتصادی هم تحقق یابد. و مشخصا از زمانی که بورژوازی فرانسه از زمان انقلاب کبیر، تساوی بورژواها را در صدر مسایل قرار داد، پرولتاریای فرانسه هم قدم به قدم با خواستهای تساوی اجتماعی، اقتصادی به او پاسخ داده است، مساوات بطور عمده به صلای جنگ پرولتاریای فرانسه مبدل شد(تکیه از توفان).
بدینترتیب خواست مساوات از زبان پرولتاریا معنائی دوگانه دارد(تکیه از توفان). یا – آنطور که مشخصا در اوایل دیده می شود، مثلا در جنگهای دهقانی– واکنشی است طبیعی علیه بی عدالتیهای اجتماعی سر به فلک کشیده، علیه تفاوت عظیم فقرا و اغنیاء، اربابان و برده گان، شکمبارگان و گرسنگان، که در چنین حالتی بیان ساده غریزه انقلابی است و تنها و تنها از این جهت است که حقانیت دارد. و یا اینکه خواسته ایست که از واکنش در مقابل تساوی طلبی بورژوازی بوجود آمده، که در مقابل خواستهای بورژوازی خواسته های کمابیش درست و پیشرفته تری مطرح می کند و از آن بعنوان وسیله تبلیغاتی استفاده می جوید تا کارگران را با ادعای خود سرمایه داران ، علیه سرمایه داران بشوراند.
در این مورد بود و نبود چنین اراده ای به مساوات سرمایه داری وابسته است. در هر مورد، محتوی واقعی خواست تساوی طلبی پرولتاریا، خواست نابودی طبقات است. هرگونه خواست تساوی طلبی که از این خواست فراتر رود، ضرورتا به خواستی میان تهی منجر می شود“.(آنتی دورینگ بخش 10 اخلاق و حقوق-مساوات).
پرولتاریا که مانند سایه بورژوازی را تعقیب می کند نباید دستآوردهای بورژوازی را در عرصه مبارزه دموکراتیک و حقوق بشر و تساوی طلبی و... بدور افکند بلکه باید ماهیت این تساوی طلبی، مشروط و ریاکارانه بودن آنرا نشان دهد. پرولتاریا همواره آگاه است که انسانها زمانی به حقوق انسانی خویش دست پیدا می کنند که طبقات از بین بروند و تازه در چنین جامعه ای حق به مثابه میزانی برای سنجش ناعدالتیهای اجتماعی ضرورت خویش را از دست می دهد. در جائی که نیروئی برای سرکوب سیاسی و ضایع کردن حقوق انسانها و تکیه بر امتیازات طبقاتی موجود نباشد مفهومی به عنوان “حق“ و “حقوق بشر“ نیز ضرورت بقاء خویش را از دست می هد.
باین جهت پرچم مبارزه برای تحقق حقوق بشر در دست پرولتاریا از جنبه تبلیغاتی و افشاء دسیسه ها و دوروئی بورژوازی مهم است. پرولتاریا می داند که مقوله حقوق بشر مقوله ای تاریخی و اجتماعی است و بتدریج با تکامل جوامع بصورت نطفه بوجود آمده، تحول یافته در دوران سرمایه داری بالغ گشته و در دوران امپریالیسم پا به سن گذاشته و در دوران گذار به کمونیسم و جامعه کمونیستی عمرش به پایان رسیده و زایل می گردد. حقوق بشر امری ابدی و جاودانی و مقدس نیست.
بورژوازی امپریالیستی امروزه می خواهد از “حقوق بشر“ که در تناقض کامل با ماهیت تجاوزگرانه امپریالیسم قرار دارد پرچم مبارزه تبلیغاتی خویش را بسازد. در همه جوامع طبقاتی حقوق بشر کمابیش نقض می شود. این نقض حقوق به صورت زندان و شکنجه و اعدام است و یا اشکال نژادپرستانه و ضد خارجی به خود می گیرد. این نقض حقوق بشر به صورت لشگرکشی و آدمکشی با متمدنانه ترین سلاحهای کشتار جمعی است. آدمکشی امپریالیسم در یوگسلاوی، عراق و افغانستان از مصادیق بارز نقض حقوق بشر است. امپریالیسم حق حیات را از بشر می گیرد. امپریالیسم خود را به مقامی می رساند که کلاه داوری را بر فرق خویش گذارده و تعیین می کنند که چه کسی برازنده این حق است و چه کسی نیست. وی تعیین می کند که ناقض حقوق بشر کیست و چه قیافه ای دارد. در دوران امپریالیسم که تصمیمات رنگ جهانی به خود می گیرد این امپریالیسم است که خودش می برد و می دوزد و شتر این خیاط باشی روزی در خانه همه خواهد خوابید. نقض حقوق بشر در ماهیت امپریالیستهاست. امپریالیستها با قدرت توپخانه تبلیغاتی بی نظیر تاریخی خویش، با قدرت عظیم ماشین افکارعمومی سازی خویش پذیرش جنایات امپریالیستهای متمدن و “سکولار“ و مدرن را به امری متعارف و عام بدل می کنند. چنین جنایاتی توسط بورژوازی امر جدیدی نیست. آقای دورینگ در کتاب خویش در نزاع میان دو گروه از انسانها به توجیه چنین اعمال زشتی دست زده و می نویسد:
“چنانچه یکی از آنها بر اساس علم و حقیقت و دیگری بر اساس خرافات و پیش داوری عمل کند... در چنین حالتی معمولا باید جریانات مخالف یکدیگر بوجود آیند... و در مرحله معینی از این بی لیاقتی، ناپختگی و شرارت باید تصادماتی رخ دهد... این تنها بچه ها و دیوانگان نیستند که قهر، آخرین حربه علیه آنهاست. خصوصیت دستجات طبیعی و یک طبقه متمدن انسانها می تواند برای تحمیل خواستهای خصمانه و نابجای خود، تبدیل این خواسته به حلقه ای از رابطه اجتماعی را به ضرورتی اجتناب ناپذیر مبدل سازد. اراده بیگانه هم هنوز در اینجا اراده ای متساوی الحقوق است، ولی بعلت نابجا بودن این خواست و عملکرد خصمانه و مضرانه اش، ایجاد فعالیت برای برقراری تعادل را موجب می شود، و اگر در اثر اعمال قهر متحمل رنج شود، در چنین حالتی تنها ثمره ی بیعدالتی اش است که حاصلش می گردد...“
بر این اساس آن نیروئی که خویش را عالم و حقیقت خواه می نماید محق است نیروی دیگری را که خرافاتی بوده و پیشداورانه عمل می کند و بعلت بی لیاقتی و ناپختگی و شرارتش موجبات تصادمات را ایجاد کرده است با اعمال قهر خویش مطیع سازد. این اعمال قهر چنین توجیه می شود که برای ایجاد حلقه ای از رابطه اجتماعی به ضرورتی اجتناب ناپذیر مبدل شده است. این اعمال قهر خصمانه ایجاد فعالیتی برای برقراری تعادل است. البته تعادلی که قوای قهریه خواهان آن است.
فریدریش انگلس در همان کتاب با تکیه بر این طرز تلقی می نویسد: ““تساوی کامل“ این دو اراده را از بین برده و اخلاقی بوجود آورد که مطابق آن همه جنایت های دولتهای غارتگر متمدن علیه خلقهای عقب مانده و حتی عملیات مشمئز کننده روسها در ترکستان توجیه پذیر باشد. هنگامیکه ژنرال “کافمن Kaufmann “ در تابستان 1873 بر قبیله جمود از قبایل تاتار شبیخون زد، چادرهایشان را سوزاند و زنان و کودکان را بنحو “مرسوم قفقازی“ آنگونه که دستور بود قطعه قطعه کرد، مدعی شد که به علت خواست نابجا و خصمانه جمودها وبخاطر تبدیل این خواست به حلقه ای از روابط اجتماعی، همه ی این اعمال ضرورتی اجتناب ناپذیر و وسایل بکار برده شده هدفمند بوده و کسیکه هدف را می خواهد باید وسیله را هم بخواهد...“.
خواننده می تواند بجای نام آقای کافمن نام جرج دبلیو بوش را بگذارد و بجای قبیله جمود نام صدام حسین و یا کشور عراق را بکار برد. نظریاتی که انگلس در میان سالهای 1877تا 1878بیان کرده هنوز تازه گی خود را حفظ کرده است.
امروز کشتار و جنایت امپریالیستها “به علت خواست نابجا و خصمانه جمودها و بخاطر تبدیل این خواست به حلقه ای از روابط اجتماعی“، “به ضرورتی اجتناب ناپذیر مبدل شده است“. و باین ترتیب اقدامات بازدارنده و سلطه گرای امپریالیستی یعنی “این اعمال قهر خصمانه ایجاد فعالیتی برای برقراری تعادل است“.
بشریت امروز با همان اوضاع گذشته در شکل نوینی روبرو شده است. امپریالیستها می خواهند با تلاش برای ایجاد آن روابط اجتماعی که مورد پسند آنها نیست مبارزه کنند و این کار را ضرورت اجتناب ناپذیر جا زده و جنایات خویش را توجیه می کنند.
از این بحث باید نتیجه گرفت که در شرایط سلطه جهانی امپریالیستی تاثیرات این تبلیغات و اقدامات بسیار گسترده تر و عمیقتر است.
کمونیستها در عین حمایت از حقوق بشر باید مرزبندیهای خویش را با “بشر دوستی“ کاذب بورژوازی و امپریالیستی روشن کنند. هرگز نباید مرز میان این بشردوستی کمونیستی و امپریالیستی مخدوش شود. آنها که در پی مخدوش کردن مرز میان این دو نوع بشر دوستی هستند و عملا نیز مرز میان سازمانهای مترقی بشر دوست و سازمانهای بشر دوست امپریالیست ساخته را می زدایند تلاش دارند در زیر نقاب بشر دوستی همان جنایات کافمن را در ترکستان توجیه کنند. اعمال خشونت و آدمکشی آنها ضرورت تاریخی به حساب آمده و برای برقراری تعادل امپریالیست پسند مناسب است.
کمونیستها باید مبارزه برای حقوق بشر را با مبارزه علیه امپریالیسم و صهیونیسم در دنیای کنونی پیوند زنند. شکنجه از نظر کمونیستها بد و خوب ندارد، حقوق اسرای جنگی و یا حتی جنایتکاران خدشه ناپذیر است. نقض حقوق ملل و تجاوز به عراق و افغانستان و یوگسلاوی ضدیت آشکار با حقوق بشر است و توسط دشمنان بشریت صورت می پذیرد. اشغال سرزمین قدس و تاراندن سه میلیون فلسطینی و نقض حق حیات مستقل آنها ضدیت با بشریت است و باید محکوم شود. نمی شود مطابق تبلیغات صهیونیستها و جاسوسان آنها که اسرائیل را کشور دموکراتیک می خوانند جنایت علیه خلق فلسطین را مورد تائید قرار داد.
حزب ما رهنمودش این است که در همه فعالیتهای مربوط به حمایت از حقوق بشر، باید با طرح شعارهای درست و افشاءگرانه دست ماموران خود فروخته امپریالیستها، ناسیونال شونیستها، خودفروختگان باز شود. باید روشن شود که مدافعین واقعی حقوق بشر چه کسانی هستند و چه کسانی کاسبکارانه در پی آن هستند تا جای ناقضین حقوق بشر را با یکدیگر تعویض کنند. حقوق بشر انتزاعی و مجرد وجود خارجی ندارد.
مبارزه برای تحقق حقوق بشر از مبارزه بر ضد امپریالیسم، صهیونیسم و ارتجاع داخلی می گذرد. حقوق بشر امپریالیستی حقوق بشری است که ابناء بشر را به دسته ای از انسانهای مستحق شکنجه و بی حقوق و وحشی و غیر متمدن، با حجاب و مسلمان و مسلمان سیاسی و یا به دسته دیگری از انسانهای به اصطلاح “لائیک“، “مدرن“، بی حجاب و مسلمان غیر سیاسی، هوادار خصوصی سازی، سازمان تجارت جهانی، جامعه باز ... که شایسته برخورداری از حقوق بشر هستند تقسیم می کند. چنین تفکر بیمارگونه جرج بوشی و یا تونی بلری با تفکر خمینی و لاجوردی فرقی ندارد. و پیروان این دو تفکر نیز هر دو از یک قماشند.
بر رفقای حزبی است که هرگز به دام حمایت از حقوق بشر انتزاعی نیافتند و مرعوب تبلیغات امپریالیستی نشوند. به حمایت از سازمانها و تشکلها و گروههائی نپردازند که سیاست روشنی در مقابل امپریالیسم و صهیونیسم ندارند و همواره مترصدند که سخنان جرج بوشها و اوبا ما ها را نشخوار کنند. حمایت از حقوق بشر نباید تجزیه بردار باشد و آنجا که با نیت شوم این سیاست تعقیب می شود باید نخست به روشنگری و به اصلاح آن دست زد و در صورت مقاومت طراحان آنها باید، با طرحهای مناسب و تدوین شده با روح این مقاله که در دست است ماهیت امپریالیستی و دسیسه چینانه این “بشردوستان“ صهیونیست و آمریکائی را بر ملا ساخت، باید مستقلا با نقض حقوق بشر به مبارزه پرداخت و نشان داد که حقوق بشر مشخص بخشی از حقوق بشر جهانی و جزئی از کل می تواند باشد و تنها در این رابطه قابل تفسیر است. لعنت بر کسانی که با نقاب بشر دوستی برای اسارت بشریت زنجیر می سازند. این شیوه تاریخی طولانی دارد.

نقل از توفان الکترونیک شماره 53 آذر ماه 1389 نشریه الکترونیکی حزب کارایران
www.toufan.org
toufan@toufan.org


۱۷ آذر ۱۳۸۹


طرحی که هدفمندانه گلوی کارگران و زحمتکشان افغان را می فشارد!


حذف یارانۀ حاملﻫﺎﯼ انرژی و کالاهای مصرفی و خدماتی علاوه بر این که باعث افزایش هزینۀ زندگی مردم به طور مشخص در رابطه با این قبیل کالاها می شود؛ به طور غیر مستقیم به علت افزایش قیمت تمام شدۀ تولیدات صنعتی و کشاورزی تأثیر خود را در افزایش تمام کالاها از جمله هزینه مسکن خواهد گذاشت.

طبق پیش بینیﻫﺎﯼ دستگاه حاکمه به منظور پیشگیری از شورشﻫﺎﯼ اجتماعی ناشی از افزایش سریع و شدید تورم و مشکلات اقتصادی، پرداخت نقدی ماهیانه می تواند مرهمی بر دردهای آنان باشد؛ ولی برای حدود دو میلیون کارگر و زحمتکش افغانی که از لحاظ درآمدی جزء پائین ترین دهکﻫﺎﯼ درآمدی هستند پرداخت نقدی در نظر گرفته نشده است.

پس از اشغال افغانستان توسط نیروهای استعمارگر و امپریالیستی سیل مهاجرین افغانی به ایران آغاز شد. افغانﻫﺎ فاقد حقوق در ایرانند. آنها باید در شرایط غیر انسانی کار کنند. در اردوگاهﻫﺎ بسر برند، کار آنها کار سیاه است. کودکان بی سرپرست افغانی خیابانﻫﺎﯼ شهرهای ایران را پر کردهﺍند و از این وضعیت غیر انسانی رژیم جمهوری اسلامی و سرمایهﺪاران ایرانی برای نیات شوم اقتصادی و سیاسی خویش سود می جویند. کارگران و زحمتکشان مهاجر افغان که بدون برخورداری و حمایت از هیچ قانونی بیش از سی سال در چنگال گرگﻫﺎﯼ سرمایهﺪار رها بودهﺍند و در سخت ترین شرایط کاری در کوره پزخانهﻫﺎ و سنگبریﻫﺎ و کارهای ساختمانی و راه سازی و حفاری چاه و کانال و تخلیۀ فاضلابﻫﺎ و جداسازی زباله و جمع آوری ضایعات پلاستیک و گنداب گاوداریﻫﺎ و مرغداریﻫﺎ و کارهای سنگین کشاورزی مشغول بوده و با بیرحمی تمام، بدون حداقل حقوق و حساب و کتاب و ساعت کار و بیمه، برده وار به کار کشیده شده و استثمار شده و از قبَلِ نیروی کار ارزان آنها، سودهای هنگفتی به جیب زده و صدها نفر آنها در اثر حوادث کار جان باخته و خانوادهﻫﺎﯼ آنها تنها نان آور خود را از دست دادهﺍند و هزاران نفر معلول شدهﺍند. آنها در بدترین شرایط در بیغولهﻫﺎﯼ حاشیۀ شهرها زندگی کرده و فرزندانشان محروم از تحصیل به کار در کوره پزخانهﻫﺎ و کارگاهﻫﺎ و قالی بافیﻫﺎ مشغول شده و در فقر و فلاکت و نبود آموزش و بهداشت و درمان به سر می برند اکنون با فشار مضاعفی بر گلوی نحیفشان توسط حاکمیت اسلامی روبرویند.

طبق آمار رسمی در حال حاضر 850 هزار کارگر افغانی در ایران شاغل هستند که با توجه به کمی دستمزد و ساعات کار بیشتر و نبود بیمه و تعطیلات و مرخصی و تشدید استثمار آنها نسبت به کارگران ایرانی، اگر ارزش افزودۀ ناشی از کار هر کارگر افغانی را در یک ماه برابر با 300 هزار تومان فرض کنیم، ارزش افزودۀ کار کارگران مهاجر افغان برابر با 3 میلیارد و 60 میلیون دلار در سال می شود . این که کارگران و زحمتکشان مهاجر افغان نه تنها باری بر دوش جامعۀ ایران نیستند بلکه منبع ایجاد ثروت و درآمد هم برای جامعه و هم برای سرمایهﺪاران و هم حکومت است واقعیتی است انکار ناپذیر. دولت ایران هر ساله مبلغ نامشخصی بابت حضور 2 میلیون مهاجر افغان از سازمان ملل کمک دریافت می کند بدون این که در این رابطه کوچک ترین خدماتی ارائه دهد. در ضمن سالانه بیش از صد میلیون دلار بابت تعویض یا تمدید اجازۀ اقامت شش ماهه و صدور ویزا از نمایندگیﻫﺎﯼ ایران در افغانستان و مبلغ دریافتی از مهاجرین اخراج شده، درآمد دارد.

این که چرا جمهوری اسلامی حاضر به پذیرش حقوق انسانی و شهروندی این زحمتکشان نیست، این که چرا نباید قانون کار و بیمهﻫﺎﯼ اجتماعی و خدمات درمانی و بازنشستگی شامل کارگران مهاجر افغانی هم شود، این که چرا نباید پرداخت نقدی طرح هدفمندی شامل این زحمتکشان و پائین ترین دهک درآمدی جامعه هم شود و این که چرا مقامات جمهوری اسلامی با دروغ و نیرنگ و خدعه رسماً و علناً دست به تبلیغات ماکیاولیستی علیۀ مهاجرین افغانی می زند نه در نگرش ناسیونالیستی آنها بلکه در ماهیت طبقاتی آنها نهفته است. این که کارگران و زحمتکشان افغان به عنوان ضعیف ترین حلقه از زنجیرۀ کار و زحمت در ایران مورد تعرض و بی حقوقی و فشار مضاعف قرار گیرند در این حاکمیت مافیائی ضعیف کش پدیدۀ عجیبی نیست. در جامعهﺍﯼ که بیش از هشتاد در صد نیروی کار آن استخدام رسمی نیستند واز چتر حمایتی قانون نیم بند کار برخوردار نیستند و هیچگونه امنیت شغلی ندارند. در جامعهﺍﯼ که کارگران را به خاطر تلاش در جهت تشکیل سندیکای مستقل کارگری به اخراج و زندان و شکنجه محکوم می کنند و اعضاء خانواده و بستگان آنها را مورد تهدید و تعرض قرار داده و فرزندان آنها را گروگان می گیرند، انتظار برخورد انسانی و شرافتمندانه از چنین حاکمیتی دور از ذهن است.

آنچه که عمال سرمایه و دولتمردان علیۀ کارگران افغانی انجام می دهند خوی و سرشت سرمایه است. جنایاتی که دولت سرمایهﺪاری جمهوری اسلامی علیۀ این کارگران روا می دارد هیچ دست کمی از جنایات نازیﻫﺎ علیۀ بشریت، جنایات سرمایۀ جهانی علیۀ آوارگان فلسطین یا جنایات نژادپرستان رودزیا علیۀ سیاهان ندارد. کارگران افغانی چندین دهه است که توسط سرمایهﺪاران خون آشام ایرانی به سبعانه ترین شکل ممکن استثمار می شوند.مسئلۀ بسیار مهم و اساسی در اینجا وظیفهﺍﯼ است که بر دوش تودهﻫﺎﯼ کثیر کارگر مقیم شهر شیراز و سایر شهرهای اطراف سنگینی می کند. این کارگران هستند که باید بدون هیچ هراسی در حفظ جان هم زنجیران افغانی خویش بکوشند. آنان هستند که باید آوارگی و بی سرپناهی کودکان افغانی را آوارگی و در به دری کودکان خود تلقی کنند. این وظیفۀ انسانی و طبقاتی مفروض کل کارگران ایران است که با صدای رسا و قامت استوار به حمایت از کارگران افعانی برخیزند.در یک کلام این وظیفۀ اخلاقی و وجدانی و انترناسیونالیستی همۀ کارگران و زحمتکشان ایرانی است که از رفقای کارگر و زحمتکش افغانی خود با تمام قوا حمایت کنند و در مبارزه با طبقۀ سرمایهﺪار و حاکمیت مافیائی جمهوری اسلامی در تقویت همبستگی طبقاتی خود بکوشند.
Toufan electronik 53


تحریم و آینده‌ی کارگران ایران
فریبرز رئیس دانا

بیشترین احتمال نه جنگ و نه پیروزی مطلق تحریم، بلکه پیدا شدن فرمولی برای تعلیق واقعی اما به روشی ظاهرالصلاح و قابل قبول و احتمالا با یاری‌ میانجی‌هاست. من امکان حضور فراگیر نظامی با لباس نیمه‌نظامی را نیز نامحتمل نمی‌دانم. فشار اقتصادی در ایران می‌تواند به عینیت یافتن و خیابانی و حتا همه‌گیر شدن اعتراض‌های عمومی و کنش‌های کارگری و نیروی کار خدماتی بیانجامد ...

چهارشنبه ۱۷ آذر ۱٣٨۹

اگر تحریم بتواند:
۱- نرخ تورم را بیش از ٣درصد بالاتر ببرد
۲- سرمایه‌گذاری خالص را به قیمت‌های واقعی بیش از ۵درصد کاهش دهد
٣- در پی کاهش سرمایه‌گذاری شاخص نرخ بیکاری را حتا در حد ۵/۰ درصد بالا ببرد
۴- توزیع درآمد را در سطح جامعه باز هم ناعادلانه‌تر کند
۵- فساد مالی و اداری را گسترده‌تر کند
۶- موجب زیادتر شدن میزان مسایل و آسیب‌های اجتماعی شود
۷- دستگاه دولتی را وادار به افزایش سخت‌گیری‌ها و برخوردها علیه تشکل‌ها و آزادی اندیشه وبیان و حق اعتراض کند،
آنگاه در صورت وقوع یک یا چند یا همه‌ی عوارض هفت‌گانه‌ی بالا، وضع طبقه‌ی کارگر ایران از آنچه هست بدتر می‌شود و به وخامت می‌گراید. علاوه بر آن واکنش‌های کارگری و اجتماعی موفق و ناموفق را در پی می‌آورد
.
اکنون طبقه‌ی کارگر ایران در ناهمگونی و پراکندگی زیادی به سر می‌برد. شناخت و آگاهی طبقاتی شامل بخش محدودی از کارگران صنعتی در صنایع نسبتا بزرگ می‌شود. در یک سوی طیف اقتصادی کارگران صنایع مدرن شامل خودروسازی، تولید لوازم دقیق، ماشین‌سازی، برخی صنایع شیمیایی و پتروشیمی، بخش‌هایی از صنعت نفت قرار دارند و در طیف دیگر کارگران کشاورزی و ساختمانی غیرماهر که شامل کارگران افغانی نیز می‌شود. بخش‌های میانی شامل کارگران صنایع نساجی و چرم و پوشاک، چوب و سلولز، لوازم خانگی، صنایع فلزی، صنایع کانی غیرفلزی، کارگران معدن، کارکنان بر روی ماشین‌های کشاورزی، کارکنان خدماتی عادی می‌شوند. تفاوت دستمزد در این طیف کارگری بسیار زیاد است. کارگران رده‌های پایین چیزی حدود حداقل دستمزد، و البته در مواردی نه چندان محدود، کمتر از آن دریافت می‌کنند.
بیکاری از مرز ۴.۶۵ میلیون گذشته است. فقط بخش محدودی از این بیکاران از دریافتی و مزایای خاص دوره‌های بیکاری برخوردارند. بخش عمده ای از کارکنان خدماتی دفتری و آموزشی و بهداشتی از حقوق و مزایای واقعی حداقلی، گرچه بالاتر از حداقل دستمزد، برخوردارند. در این میان نیز لایه‌های ممتازی وجود دارند که در رده‌های موسوم به اشرافی کارکنان شغلی خود جای می‌گیرند. اریستوکراسی کارگری ویژه و قابل تعریف در ایران نیز وجود دارد.
آگاهی‌های طبقاتی نیز طیف‌های گسترده‌ی اقتصادی اجتماعی متفاوت دارد. ادراک جمعی که مقدمه‌ی ادراک کامل‌تر طبقاتی است یا وجود ندارد یا به گونه‌ای معکوس کار می‌کند. کارگران و کارکنان خدماتی رده‌ی بالا و دارای امتیاز، موقعیت و دریافتی زیادتر از سه برابر متوسط دارند، البته اطلاعات و دانش اقتصادی و اجتماعی بیشتری در مورد وضع جامعه دارند اما به همین دلیل موقعیت ویژه آنها به جای انگیزه‌ی مبارزات طبقاتی و همبستگی کارگری ترجیح می‌دهند امتیازهای شخصی و گروهی خود را حفظ کنند. در مقابل بخش زیادی از کارگران رده‌های پایینی، ساختمانی و کشاورزی و بخش زیادی از بیکاران تنها به موقعیت حداقلی معاش و کار و بقای خود می‌اندیشند.
امکان ذهنی وعملی تشکل و طرح خواست‌های صنفی به صورت جمعی و نیرومند یا وجود ندارد و یا بسیار ضعیف و متوجه بخش‌های خاصی از کارگران و نیروی کار است. ممانعت و سرکوب و تعقیب برای تشکل‌های خودانگیخته بسیار جدی است و سخت‌گیرانه‌تر هم می‌شود.
در چنین شرایطی تشخیص صریح و قاطع اثر تحریم و عوارض هفت‌گانه‌ی آن بر کل طبقه‌ی کارگر دشوار است و اساسا اثرگذاری همگون و یکسانی نیز وجود ندارد. بخش کوچکی از کارگران و کارکنان خدماتی می‌توانند موقعیت خود را همانند بخش‌هایی از سرمایه‌داران و خرده سرمایه‌داران بهبود بخشند و بخش کمی بزرگ‌تر هم به نوعی گلیم خود را از آب بیرون می‌کشند اما بخش اعظم کارگران و کارکنان خدماتی لطمه می‌بینند و برای بخش قابل توجهی از آنان نتیجه‌ی کار مصیبت‌بار خواهد بود.
اثر ناشی از تورم به طور جدی گریبان تقریبا همه‌ی بیکاران و بیش از سه چهارم کارگران و بیش از دو سوم کارکنان خدماتی عادی و در حدود نیمی از کارکنان خدماتی عمومی و آموزشی و بهداشتی را خواهد گرفت. این که می‌گوییم به طور جدی به این معناست که در میان مدت (دو تا ۵ سال) امکان ترمیم حقوق و مزایای آنان متناسب با افزایش تورم نخواهد بود. نبود تشکل و آزادی کنش و واکنش اجتماعی، این ستم و بی‌عدالتی را تشدید و پابرجا می‌کند.
در جریان تورم و تحریم شماری از بنگاه‌های خدماتی و تولیدی می‌توانند فشار بیشتر را متوجه کارگران کنند و از دستمزد واقعی آنان بکاهند. در حالی که سهم سود پولی و سود واقعی خود را بالا می‌برند. بدینسان تورم ناشی از تحریم آثار خود را در خراب‌تر کردن نظام توزیعی وارد خواهد کرد.
سرمایه‌گذاری‌های تولیدی، که وابسته به واردات مواد واسطه ای ماشین آلات تولیدی خاص و تکنولوژی‌اند، طبعا کاهش می‌یابند. این کاهش اثر خود را متوجه کاهش اشتغال خواهد کرد که عملا شامل کارگران صنایع رده‌های میانی، جوانان و زنان خواهد شد. اما احتمال آن که این تحریم بر بخش کشاورزی نسبتا بی‌تاثیر بماند و موجب انتقال سرمایه‌هایی که امکان فعالیتشان محدود شده است به بخش ساختمان (به ویژه مسکن)، زیاد است. در این صورت شاید اشتغال در این دو بخش کاهش نیابد و حتا اندکی بهبود حاصل کند. اما بخش کشاورزی، به دلایل ساختاری، بیش از پیش با افت تولید و کاهش در سطح زیر کشت روبه رو شده است و بنابراین احتمال افزایش اشتغال و دستمزد در این بخش نمی رود.
بی‌تردید فعالیت‌های رانت‌جویانه، احتکاری و ربایی فرصت‌های بیشتری نسبت به گذشته می‌یابند. خواص سرمایه‌داری سوداگر و متحدانشان راه بیشتری به حوزه‌ی ارزاق و مایحتاج عمومی پیدا می‌کنند. فعالیت‌های مالی ناسالم و فساد نیز می‌تواند در بخش‌هایی از سرمایه‌داری سوداگر، املاک شهری و بوروکراتیک و وابستگان‌شان بالا برود. در همه‌ی این احوال و با توجه به نتایح بازتوزیعی تورم و نتایج مربوط افزایش بیکاری‌ها، توزیع درآمد در کل جامعه ناعادلانه‌تر و محرومیت گسترده‌تر می‌شود.
همیشه نتایج تبعیض بیکاری و محرومیت در جامعه‌ی ما، گسترش بیماری‌ها و آسیب‌های اجتماعی به ویژه در میان تهیدستان بوده است. اگر تحریم ادامه یابد اوضاع از این نظر بدتر هم می‌شود. خانواده کارگران لطمه‌پذیر در معرض محرومیت و فقر بیشتر و فرزندان و جوانان آنان در معرض دام‌های فساد اجتماعی و اعتیاد و بزهکاری قرار می‌گیرند. اعزام بخشی از کارگران و همسران آنان به انجام کار و فعالیت بیشتر برای جبران فشارهای اقتصادی وارد به خانواده، آنان را از سرپرستی موثر کودکان نوجوانان و جوانان باز می‌دارد.
با توجه به محله‌های سکونتی فقیرنشین و بسیار آسیب‌دیده و آسیب‌پذیر کارگران رده‌ی میانی و پایینی و با توجه به ادامه‌ی واردات مواد‌مخدر افیونی و مواد‌مخدر شیمیایی و رواج انبار و معامله خرده‌فروشی در این محله‌ها، این فرزندان بخش اعظم کارگران هستند که تاوان تحریم را خواهند داد و فرزندان اغنیایی که از فرصت محرومیت و تحریم یاری می‌گیرند، زندگی لذت‌بخش‌تری را در ایران و قاره‌ی اروپا و امریکا انتظار می‌کشند.
این مقاله‌ی گزارش‌گونه و نیمه‌تحلیلی را نشان از آه و فغان و شکوه نگیرید، بلکه با دیده‌ی عبرتش ببینید. عبرت‌آموزی بیشتر آن‌جاست که نتایج وخیم تحریم نتیجه‌ی سیاست‌های غیردموکراتیک داخلی نیست، بلکه حاصل حضور عملکرد و سلطه‌ی نوامپریالیستی نیز به حساب می‌آید و آن هم جدی. هر چند این سیاست ها، آن نتایج را تشدید می کند.
امریکا و غرب از این که غنی‌سازی اورانیوم در ایران به تولید بمب اتمی منجر شود نگرانند و تحریم دنباله‌ی سیاست‌های به اصطلاح بازدارنده‌ی غرب است؛ اما آیا این نگرانی برای بشریت است یا نگرانی از رشد بیش از اندازه‌ی مطلوب بنیه‌ی نظامی یک کشور خاص؟ اگر اولی باشد جای سوال است که چرا غرب به بیش از ۲۵۰ کلاهک اتمی اسرائیل کاری ندارد و این اسرائیل است که از ۱۹۴۶ تا امروز یعنی حدود ۷۰ سال گذشته بیش از صد بار یعنی سالی ۱.۵ بار انواع حمله‌ها را به سرزمین‌های پیرامونی خود کرده است: حمله پیشدستانه، حمله‌ی تلافی‌جویانه، حمله نجات‌بخش، حمله‌ی دفاعی، حمله‌ی بازدارنده، حمله‌ی قدرت‌نمایانه و انواع و اقسام دیگر. آیا امکان ندارد روزی روزگاری اسراییل از بمب اتمی خود استفاده کند؟ پاکستان که همیشه در همه حال تحت حمایت امریکا بوده است – مگر در استثناهایی محدود آن هم نه برای همه‌ی ترکیب حاکمیت – مجهز به ۷۰ تا ٨۰ بمب اتمی است و هند چند برابر آن را دارد. آیا این بمب‌های اتمی نگران کننده نیستند؟
خیلی از تنش‌ها و برخوردها و حتا بپاخیزی‌های سیاسی و اجتماعی در ایران ، در کنار نارضایتی‌های عمیق ناشی از روش‌های سرکوب‌گرانه و به شدت تبعیض آمیزی است که تا حد زیادی ریشه در تعارض منافع قدرت‌های اصلی داشته است. هم چنین اختلاف سیاسی بین ایران وامریکا نیز جدای از نارضایتی‌های سیاسی متقابل - که منشا اقتصادی مستقیم ندارند- تا حد زیادی از تعارض منافع اقتصادی برای حضور در صحنه‌ی اصلی تولید و بهره‌برداری از منابع طبیعی و سرمایه‌ای و نیروی کار ایران ریشه می گیرد. بخش حاکم اصلی در ایران با امریکا از این نگرانی دارد که جناح رقیب، با خصلت نولیبرالی که دارد از در آشتی بیشتری با امریکا در آید و از آن راه منافع و منابع اصلی را به سمت و سویی دیگر سوق دهد.
در این میان داشتن خصلت و اراده‌ی مستقل هر چند تبلور عینی بلندبالا و سروصداداری نیافته است، راه‌حلی است که بخش‌های آگاه و مردم گرای جامعه برگزیده‌اند. کارگران آگاه و پیشرو که در کشاکش سیاسی این دوران، هر چند از حقوق دموکراتیک معترضان دفاع می‌کنند و به آن می‌پیوندند، اما فراموش نمی کنند که به راه مستقل خود تعلق دارند و آزادی و تحول را سالم و ریشه دار می‌خواهند.
تحریم‌ها که در پی تعارض قدرت‌ها - و نه رویارویی با ایران ، یا طبقه‌ی کارگر ایران یا بخش‌های گسترده از مردم با امپریالیسم امریکا- بروزکرده‌ زندگی و رفاه و امنیت کارگران کشور را نشانه رفته‌ است. با وجود اینکه امریکا و دیگر تحریم‌گران اعلام کرده‌اند که نمی‌خواهند آنان لطمه ببینند و با آن که در واقع برای اولین بار در تاریخ تحریم‌ها گروه‌هایی از حاکمیت را نیز به طوری جدی نشان گرفته ‌است، اما بی‌تردید این تحریم فشار جدی به زندگی مردم وارد می‌آورد. این فشار شامل طبقه‌ی کارگر نیز خواهد شد. بی‌شک امپریالیسم نو و حافظان و بانیان سیاست‌های نولیبرالی آنان نمی‌خواهند و سر سوزنی نمی‌توانند بپذیرند که نارضایتی کارگران، کارکنان، روشنفکران و دانشجویان به جنبش‌های چپ، کارگری و سوسیالیستی بیانجامد. در نتیجه با تمام نیرو بسیج می‌شوند تا آن را سرکوب کنند. اما اگر تحریم به نفع جریان‌ها و یا جنبش‌های امیدبرانگیز برای غرب شود، آن را با هر اثری هم که بر زندگی نیروهای اجتماعی ذاتا ضدامپریالیست وارد آورد، ادامه می‌دهند.
به هر تقدیر به نظر نمی‌رسد چشم‌انداز تحریم از نظر امریکا امید‌بخش باشد و به تنهایی بتواند ایران را از ادامه‌ی غنی‌سازی منصرف سازد. دلایل مهمی برای این پیش بینی وجود دارد که در بررسی‌های دیگر به آن پرداخته‌ام. شاید مهم‌ترین دلیل عبارت باشد از وجود رقابت ذاتی عوامل کاپیتالیستی فعال در اقتصاد جهانی، آن هم در شرایط بحران این عوامل یکی یکی راه‌های استفاده از موقعیت تحریم و صدور کالاهایی را برای ایران می‌جویند و از آن بهره‌مند می‌شوند. این گونه پیمان‌شکنی‌ها، به ویژه در دوره‌ی تنگدستی، از خصال ذاتی اخلاق کاپیتالیستی است. شماری از کشورها نیز از برخی حرکت‌های تحریک شده‌ی ضربه‌ای و تروریستی واهمه دارند.
به هر روی بی‌دلیل نیست که هنوز مدتی از عمر تحریم نگذشته است که شماری از ژنرال‌های امریکایی بر گزینه‌ی حمله، که روی میز آنان چهره‌نمایی می‌کند و اسرائیل نیز به تشویق‌شان پرداخته است، تاکید می‌کنند. اگر تحریم کارساز بود و عواقبی چون موفقیت نسبی نیروهای چپ و ضدامپریالیستی را به همراه نداشت، امریکا این چنین به راه‌های آلترناتیو چشم نمی دوخت.
بیشترین احتمال، اما، به نظر من نه جنگ و نه پیروزی مطلق تحریم، بلکه پیدا شدن فرمولی برای تعلیق واقعی اما به روشی ظاهرالصلاح و قابل قبول و احتمالا با یاری‌ میانجی‌هاست. من امکان حضور فراگیر نظامی با لباس نیمه‌نظامی را نیز نامحتمل نمی‌دانم که جای بحث آن جداست. فشار اقتصادی در ایران می‌تواند به عینیت یافتن و خیابانی و حتا همه‌گیر شدن اعتراض‌های عمومی و کنش‌های کارگری و نیروی کار خدماتی بیانجامد. به نظر نمی‌رسد دولت با همه‌ی آمادگی مقابله، در مجموع بخواهد به استقبال آن برود. اتخاذ سیاست اصلاحات پادگانی کنترل شده و حل مسایل بین المللی احتمال بیشتری می‌یابد. بگذریم از جناح‌های مشتاق جنگ و بگیر و ببند و حکمروایی مطلق. اما از آن سو تحریم می‌تواند صحنه را به نفع رقیبان امریکا دگرگون کند و تحریم را رسوا سازد. این دو نیرو بیشتر در جهت یافتن راه‌حلی برای توقف واقعی و توقف ظاهری کارمی‌کنند تا در جهت جنگ.
جنگ زندگی کارگران و مردم طبقه‌ی متوسط به ویژه اقشار میانی و پایینی را به فلاکت می‌کشاند. مرگ و نابودی نصیب عمده‌ی آنان است. هیچ کس به اندازه‌ی فرمانروایان صهیونیسم از این جنگ سود نمی‌برند. اما در جنگ نیز ایران آماده است به واکنش‌های پراکنده در کشورهای دیگر علیه امریکا و اسرائیل و انگلستان دست بزند و به اصطلاح مردم آنها را ذله کند. این جنگ چیزی جز مرگ و ویرانی ندارد که به مردم وبه ویژه کارگران ایران بدهد.
راستی دوران ناکامی‌زایی‌هاست. نه قدرت یک سری حاکمیت، نه ستیز درونی قدرت، نه روابط خوب، نه روابط بد با غرب، نه تحریم و نه جنگ دردی از مردم و کارگران دوا می‌کند چه برسد به آن که یک سره به نفعشان باشد.
پس آیا این دوران، دوران وحشت بی‌پایان است؟ یعنی:
"از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود/ زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت"
به گمان ما حتا اگر روشنایی دم در نایستاده است اما می‌توان صبح امید را در آگاهی، هم‌یابی، تشکل و ادامه‌ی مستقلانه‌ی راه رهایی در بیرون پنجره‌ی بسته دید. تا پنجره‌ها نگشاییم صبح نمی‌آید و تا از شب تنگ به ستوه نیامده باشیم پنجره‌ها را باز نمی‌کنیم و تا آگاهی و اراده در ما جای دلبستگی‌های توخالی را نگیرد، به ستوه نمی‌آییم بلکه تنها و ناراضی باقی می‌مانیم.
آخر این پنجره بگشای که من/ به ستوه آمدم از این شب تنگ.






۱۰ آذر ۱۳۸۹




اطلاعيه حزب کارايران(توفان)
بمناسبت شانزده آذر، روز پيکار متحد دانشجويان

شانزده آذر، روز پيکار متحد دانشجويان عليۀ استبداد و استعمار گرامی باد!

بار ديگر 16 آذر روز اعتراض و پيکار متحد دانشجويان ايران عليۀ ارتجاع و امپرياليسم فرا می رسد. 16 آذر 1332 روزی است که نيکسون جنايتکار،معاون وقت رياست جمهوری آمريکا پس از کودتای ننگين "سيا" به ايران آمده بود . اين امر درشرايطی صورت می گرفت که عمال امپرياليسم بر سر کوی و بازار، کارخانه و مزرعه، مدرسه و دانشگاه با سلاح گرم و با چوب و چماق و چاقو خفقان می آفريدند و دانشجويان انقلابی و مبارز ناقوس مرگ رژيم بيدادگر کودتا و اربابانش را در دانشگاه به صدا درآوردند. در اين روز سه تن از دانشجويان انقلابی و ميهن پرست شريعت رضوي، قندچی و بزرگ نيا قلب جوانشان طعمۀ رگبار آتشبار دشمن نابکار گشت و خون پاکشان همچون جويباری از دانشگاه سرازيرشد و با خون زحمتکشان درآميخت تا پيوسته ياد آور همبستگی ضد استبدادي، ضد ارتجاعی و ضد امپرياليستی دانشجويان و عموم مردم آزاديخواه ايران باشد.جنبش چند سال اخير دانشجوئی ايران با الهام از نسل گذشته و دستاوردهای پربار و ارجمندی که اين نسل برای آنها به ارث گذارده است خيزش انقلابی و خيره کنندۀ 18 تير 78 را آفريد که با جنبش دموکراتيک، ضد سلطنت و ضد امپرياليستی پيوند خورد. اين جنبش ناقوس مرگ رژيم اسلامی را به صدا درآورد وهمانند 16 آذر بازتاب درد و رنج عمومی مردم ايران بود. امسال در شرايطی به استقبال 16 آذر می رويم که اعتراضات متنوع دانشجويان در سراسر ايران گسترش و دامنۀ بيشتری يافته است. دانشجويان در سنگر علم و روشنائی در مقابل جهل و نادانی صف آرائی کردهﺍند. تشديد اعتراضات دانشجويان در ماهﻫﺎﯼ اخير در دفاع از همکلاسيﻫﺎﯼ در بند خود و همين طور ساير زندانيان سياسي، عليۀ امنيتی شدن فضای دانشگاه و جامعه، عليۀ انسداد سياسي، اجتماعی و فرهنگی و عليۀ دخالت در حوزۀ خصوصی دانشجويان و تلاش برای حق زندگی آزاد برای دانشجويان و همۀ شهروندان ايرانی و استقلال دانشگاه از حاکميت، تحسين بر انگيز است. اعتراضات به حق دانشجويان، بازتاب نارضايتی عميق تودۀ مردم در ايران است. بازتاب فقر و فساد و گرانی و بی حقوقی درجامعه است.بازتاب زندان و سرکوب و شکنجه، بازتاب زورگوئيﻫﺎ و خودکامه گيﻫﺎﯼ بی حد و حصری است که قلم قادر به تصوير کشيدن اين همه جنايت و پليديﻫﺎ نيست.
دانشجويان عزيز، بايد بر امراتحاد سراسری دانشگاهﻫﺎﯼ ايران و خواستهﻫﺎﯼ مشترک ضد ارتجاع جمهوری اسلامي، ضد امپرياليستی و عدالتخواهانه تکيه کنند و از تفرقه و پراکندگی پرهيز نمايند. بايد به ياد داشت که افقﻫﺎﯼ سياسی شريعت رضوي، بزرگ نيا و قندچی که در 16 آذر 1332 در مقابله با ارتجاع و استبداد و امپرياليسم جان فدا کردند، يکی نبود ليکن در برابر دشمن واحد چون تن واحد قيام کردند و به همۀ ياران و رفقای دانشجوی خود آموختند که در مبارزه برای آرمان مشترک مردم ايران بايد متحداً بپاخاست. حزب ما نيز با احترام به اين سنت درخشان دانشجوئی ايران برپيکارمتحدانه و پيوند با کارگران و زحمتکشان تأکيد می ورزد و ايمان دارد که مبارزات حق طلبانۀ دانشجويان، کارگران و زنان و جوانان و همۀ آحاد مردم ايران سرانجام تحت رهبری حزب واحد طبقۀ کارگر رژيم سرمايهﺪاری جمهوری اسلامی را سرنگون و ميهن را از شر ديو استبداد و استثمار و تمام مظاهر نظام کهن و بقايای قرون وسطائی رها خواهد ساخت و جز اين نيز نخواهد بود.حزب ما از خواست آزادی فوری و بی قيد وشرط دانشجويان زنداني، وکلای مستقل و شريف ايران، از خواست آزادی فوری همۀ فعالين کارگري، از آزادی بيان و عقيده، از حقوق اساتيد اخراجی و بازگشت آنها به دانشگاه، از جدائی دين از دولت و پيوند اين مطالبات با مبارزه عليۀ هرگونه تحريم اقتصادی ايران و تجاوز و دخالت خارجی دفاع می کند و اين امر را ازجمله وظايف مهم دانشجويان چپ و انقلابی ايران می داند.
جنبش دانشجوئی ميهن ما مانند موج، آرامش پذير نيست و اين مبارزات در پيوند با کارگران و ساير زحمتکشان تا پيروزی نهائی ادامه خواهد يافت.

زنده باد 16 آذر، روز دانشجو، روز پيکار متحد دانشجويان عليۀ استبداد و استعمار!
سرنگون باد رژيم سرمايهﺪاری جمهوری اسلامی!
زنده باد سوسياليسم اين پرچم نجات بشريت!

حزب کارايران(توفان)
آذر ماه هزار و سيصد و هشتاد ونه خورشيدی
www.toufan.org

۷ آذر ۱۳۸۹



سامانه سرمایه داری مسئول گرسنگی و قحطی


سال 2008 را به خاطر آورید. گرسنگی به علت افزایش بی رویه بهای برنج و غلات فراگیر شده بود. در اندونزی انبارهای برنج توسط ارتش محافظت می شد و در هائیتی و بسیاری ممالک دیگر مردم برای رفع گرسنگی به قیام دست زدند و سرکوب شدند. سازمان تغذیه جهانی تعداد گرسنگان را در جهان یک میلیارد نفر برآورده کرده است.در سالهای آتی بهای غلات و ذرت تا 40 در صد افزایش می یابد. بهای برنج هم اکنون افزایش یافته است. برنج و گندم از مواد اولیه ای هستند که برای رفع گرسنگی در جهان نقش قاطع دارند. البته برای افزایش این قیمتها آتش سوزی در روسیه و نابودی غلات را که منجر به کاهش صادرات این مواد اولیه شده است و یا سیل وحشتناک پاکستان را که بسیاری اراضی قابل کشت را نابود کرده و ذخایر غلات را از بین برده است می توان مورد اشاره قرار داد ولی حقیقت این است که افزایش بی رویه بهای مواد اولیه زندگی مردم مربوط به آتش سوزی و سیل نیست و نمی شود گناهش را به گردن سیل و آتش سوزی انداخت. نابودی ذرت به افزایش بهای گوشت منجر می شود و مصرف کم گوشت سلامتی مردم ممالک فقیر را به خطر می اندازد. از هم اکنون باید با نابودی صدها میلیون انسان پر امید که دست اتفاق آنها را در ممالک تحت سلطه بدنیا آورده است حساب کرد.سازمان تغذیه جهانی که برای مبارزه با گرسنگی به خرید ارزاق عمومی دست می زند این بار قادر نیست باندازه کافی با بودجه ای که در دست دارد این مواد اولیه را تهیه کند و لذا در زمانیکه قحطی فرا می رسد و سیل حرکت انسانی آغاز می شود سازمان ملل متحد قادر نیست به این کشورها، با بودجه محدودیکه برای این امور در نظر گرفته شده است یاری رساند. مرگ انسانها از قبل برنامه ریزی شده است.افزایش بهای غلات تنها بخاطر کمبود آن و عدم تناسب عرضه و تقاضا در بازار سرمایه داری نیست. بسیاری از انبارهای غله برای چنین روزی ذخایر فراوانی را در خود جای داده اند تا بتوانند در مقابل سوانح طبیعی مقاومت کنند. این تجربه ای بوده است که ممالک و سازمانهای جهانی از قبل آموخته اند و نمی شود هر بار بروز هر سانحه طبیعی را مسئول گرسنگی و نابودی مردم ممالک فقیر جا زد. ولی مشکل اساسی مشکل بورس بازی سرمایه داری در بازارهای بورس است. خرید و فروش غلات به صورت سهام در بازار بورس دست بدست می گردد. سرمایه دارانی هستند که با پیشگوئی در مورد افزایش احتمالی تولید غلات سهام آنرا در بازار٬ قبل از بهره برداری می فروشند. سهام به صورت حقیقی بهائی ندارند و تنها بهای غیر واقعی خود را زمانی بدست می آورند که واقعا بهره برداری از زمینهای مزروعی به پایان رسیده باشد و محصولات کشاورزی به بازار آید. سرمایه داران بر سر غذای مردم قمار می کنند. در نتیجه این قمار بهای ارزاق عمومی سرسام آور افزایش می یابد٬ هر سرمایه داری در بازار بورس سهامش را به سرمایه دار دیگر که امید کسب سود بیتشری از فروش این سهام دارد می فروشد و باین ترتیب بهای سهام غلات٬ گوشت و مواد اولیه سرسام آور افزایش می یابد و بورس بازان در این امر سودهای افسانه ای می برند.سرمایه ها به صورت سهام در بازار بورس دست بدست می گردد به امید اینکه انشاءاﷲ همه چیز گربه است. با همین محاسبات سوداگرانه بود که قبل از بروز این سوانح طبیعی سهام غلات در بازار بورس کاهش یافته بود زیرا همه با محصول فراوان در این زمینه حساب می کردند. بسیاری که در این عرصه قمار کرده بودند سهام خویش را در بازار بورس بفروش رساندند و متحمل خسارت فراوان شدند. سرمایه های نقد مردم بر باد رفت. حال سهام غلات در بازارهای بورس تا 50 در صد افزایش یافته است و این افزایش سهام به امید اینکه کمبود غلات پشتوانه محکمی برای فروش گران آن در آینده است روز بروز افزایش می یابد. بهای مجازی غلات از ارزش حقیقی آن جدا شده است و این به بهای جان مردم جهان تمام می شود. اقلیتی ثروتمند غذای مردم را در دست گرفته اند و بر سر آن در بازار بورس قمار می کنند و "آزادی" فردی و آزادی سرمایه اجازه نمی دهد که به حریم آنها نزدیک شد و برای بازار بورس قواعدی تنظیم نمود. دولت که حافظ منافع سرمایه داران و حفظ نظام موجود است بر این جنایت علیه بشریت بی طرفانه نظارت می کند. بسیاری از مملک جهان که حتی تا 80 در صد بودجه خویش را برای خرید این محصولات می پردازند در وضعیت بحرانی به سر می برند. قیامهای ضد گرسنگی در سال آینده در پیش است. روزنامه زوددویچه تسایتونگ مورخ 4/5 سپتامبر 2010 از قیام مردم در موزامبیک خبر می دهد. دولت در اثر افزایش بهای غلات در بازار جهانی مجبور شده است به بهای نان 25 درصد بیفزاید در نتیجه آن بهای برق و آب نیز 30 درصد افزایش یافته است. برای مردمی که در اکثیریت خود با 20 تا 30 دلار در ماه زندگی بخور و نمیری دارند این افزایش قیمت کمر شکن است. در این قیام تا کنون ده نفر به قتل رسیده اند و رسانه های گروهی جهان بر روی آن سرپوش می گذارند تا نمونه ای برای سایر ممالک فقیر قرار نگیرد. این تنها از نتایج سحر است و بزودی بلای گرسنگی گریبان سایر ممالک را خواهد گرفت.در میهن ما ایران که به مصداق هر آن کس که دندان دهد نان دهد، تولید داخلی به علت همدستی مافیای سرمایه داریِ برسر قدرت، با نفوذ عمیق قشر خودی بورژوازی تجاری ایرانی در دولت، دروازه های ایران را به روی کالاهای خارجی آنچنان گشوده است که محصولات داخلی در این رقابت نابود شده اند. کشوری که باید و می تواند خودکفا باشد باید مصول برنج، گندم و ذرت، گوشت گاو و مرغ را از بیرون وارد کند و آنهم در زمانیکه در محاصره اقتصادی به سر می برد. بخش بزرگی از درآمد نفت ایران باید صرف تامین شکم مردم شود بدون آنکه برای آینده کشور سرمایه گذاری ای صورت پذیرد. ایران بیکی از بزرگترین ممالک وارد کننده گندم بدل شده است. سیاست ارتجاعی همدستی با مفسدین و غارت عمومی توسط مشتی خویشاوندان خونی در قدرت دوران سختی را برای هموطنان ما در پیش رو دارد. در کنار تحریمهای اقتصادی افزایش بهای غلات٬ گندم و برنج که غذای اصلی مردم کشور ماست شرایط سختی را به مردم تحمیل کرده و دامنه فقر را گسترش می دهد. در حالیکه مردم میهن ما باید بهای این بورس بازی و قمار جهانی را بپردازند تحریم اقتصادی صدمه ای به هیات حاکمه نمی زند همانگونه که در عراق نزد ولی مردم ایران را به مرگ محکوم می کند. حال باید ولی فقیه و ابواب جمعیش دست بدامن امام زمان شوند تا راه چاره ای برای این بلای زمینی پیدا کند.

بر گرفته ازتوفان شماره 127 مهر ماه 1389 برابر اکتبر 2010 ارگان مرکزی حزب کارایران




۱ آذر ۱۳۸۹


داغ سرب بر بدن کارگران لوله سازی
تاريخ: ۰۲ آذر ۱۳۸۹
فردا: وقتی عکاس روزنامه فرهنگ جنوب این عکس را می گرفت نمی دانست ریخته شدن سرب داغ بر بدن کارگران لوله سازی ... عادی شده است. کمال نعامی از کارگران این کارخانه است که دوستانش پیراهن او را بالا زده بودند و نشان می دادند که چگونه سرب داغ تنش را سوزانده است.

سرتاسر کمر ، دست ، شکم و پاهایش تاول های بزرگ و زخم های عفونی گرفته بود. نکته پنهان در این تصویر این است که نه تنها 7 ماه حقوقش را ندادند بلکه هزینه درمانش را نیز ندادند و شناسنامه اش در بیمارستان تهران بدلیل عدم پرداخت 400 هزار تومان گرو مانده است. او شش فرزند دارد و شرایط سختی را می گذراند

۲۶ آبان ۱۳۸۹


از کتابسوزی تا آدمسوزی فقط یک گام است

جنجالی که بر سر آتش زدن قرآن در آمریکا بر پا شد ما را بر آن داشت تا بار دیگر در مورد راه صحیح برخورد به مذهب دست به قلم بریم.
یک کشیش گمنام آمریکائی که گویا زبان انگلیسی را نیز با مشکلات حرف می زند بنام تری جونز متعلق به کلیسای انجیلی شهر کوچک گینزویل در فلوریدا جشن کتابسوزان راه انداخت و مردم را فراخواند در جشن آتش زدن قرآن شرکت کنند. این کشیش در حال حاضر شهرت جهانی یافته و نامش بر سر زبانهاست. برخی اوقات دیوانه ای سنگی به چاه می اندازد که صدها عاقل از بیرون آوردن آن عاجزند و این حکایت این آقای کشیش در آمریکاست. جشن کتابسوزان که باستناد آزادی بیان صورت می گیرد طبیعتا نقض غرض است و نمی تواند این گونه تفسیر مورد تردید قرار نگیرد این اقدام مانند آن می ماند که کسی به استناد آزادی بیان جلوی آزادی بیان سایرین را بگیرد. تاریخ نشان داده که فاصله میان کتابسوزی و آدمسوزی فقط یک گام است. کتابها را که سوزاندی و کسی دم بر نیآورد، می توان معتقدان به آن کتابها را نیز با خیال راحت از سر راه برداشت. کتابسوزی مقدمه آدمسوزی است. ولی آیا می شود بیش از یک میلیارد انسان مسلمان را که به قرآن اعتقاد دارند با بمبهای خوشه ای، فسفری، میکروبی، شیمیائی و آغشته به رادیو آکتیو و... به قتل رسانید؟. پاسخ به این پرسش مسلما منفی است. دوران جنگ صلیبی به پایان رسیده است و برای بشریت راه گشا نیست.
نشریه کلنر شتات آنسایگه در شماره5 اکتبر 2010 خود خبر می دهد که ساکنین آبادی نشینهای یهودی بیک مسجد مسلمانان در بتلهایم حمله کرده تعدادی قرآن سوزانده، فرش های مسجد را به آتش کشیده بر ضد مسلمانان و پیامبر اسلام به زبان عبری به دردیوار شعار نوشته و مسجد را در حالیکه می سوخته ترک کرده اند. بنا به ادعای شهود این نخستین اقدام آنها نبوده است. فلسطینیها معتقدند که این عملیات سازمانیافته و تحریک آمیز برای ایجاد یک جنگ مذهبی است. آیا می توان بروز این وقایع همزمان را در آمریکا، اروپا و اسرائیل اتفاقی دانست؟
هواداران آتش زدن قرآن که خود از بنیادگران مذهبی مسیحی و یا یهودی هستند با این اقدام تحریک آمیز آهنگ آن دارند تا با اسلام مبارزه کنند. توگوئی که مذهب اسلام تنها مذهبی است که عقبگرا و ضد پیشرفت و علم است. استدلال آنها این است که ما از حق آزادی بیان و حقوق دموکراتیک شهروند آمریکائی و ما اضافه می کنیم شهروند اروپائی استفاده می کنیم و قرآن را آتش می زنیم. لازم به توضیح نیست که هیچکدام از مذاهب توحیدی حقوق دموکراتیک شهروندان را به رسمیت نمی شناسند و مردم را فاقد قدرت تشخیص دانسته و رهبری پیامبران را برای ممانعت از "انحراف و فساد" آنها ضروری می دانند و مسیحیت و یهودیت مذاهب مجزائی نیستند. دموکراسی و مذهب مانند آب و آتش اند. اینکه بیکباره کشیشی بیاد دموکراسی و حقوق شهروندی می افتد و برای سرکوب مخالف مذهبی به این اسلحه توسل می جوید بسیار سوء ظن برانگیز است. در آلمان کشیشها سالها در حجره های خویش به جوانان و کودکان تجاوز می کردند و بر روی برملا شدن اعمال زشتشان سرپوش می گذاشتند و زمانیکه برحسب اتفاق پرده از واقعه زشتی به کنار می رفت دادگاه ویژه روحانیت در درون کلیسا به آن رسیدگی می کرد و بر روی آن ماله می کشید. دادگاه ویژه روحانیت در قرن بیست و یکم در اروپا تحت کنترل قوه قضائیه نبود و در خارج از چارچوب آن عمل می کرد. رسانه های گروهی در حمایت ضمنی و یا مصلحتی از مذهب و کلیسای پرنفوذ کاتولیک بر این افتضاح شرم آور حقوقی دست نمی گذاشتند و آن را به بحث افکار عمومی برای تنویر آنها نمی گذاشتند بطوریکه مردم عادی فکر می کردند همه در مقابل قانون از حقوق مساوی برخوردارند و قانون استثناء را نمی پذیرد. آنها نمی دانستند که کلیسای کاتولیک مصونیت قضائی دارد و قدرت قوه قضائیه قادر نیست از در کلیسا بدرون رود. دادستان حق نداشت کشیشی را به جرم تجاوز مورد تعقیب قانونی مانند هر شهروند عادی آلمانی قرار دهد. در این جا روحانیت مدافع حقوق شهروندی و برسمیت شناختن قوه قضائیه نبود و از حقوق ویژه خویش که متعلق به دوران بربریت بود دفاع می کرد.
استفاده از حقوق مدنی برای روحانیت تا جائی برد دارد و مورد احترام است که منافع آنها را تامین کند. البته بسیاری از سیاستمداران لامذهب نیز چون میدان را برای تبلیغات سیاسی جانبدرانه خویش مناسب می دانند و می خواهند تجاوز به عراق و افغانستان و لبنان و فلسطین و... توجیه کنند در شیپور مبارزه با اسلام می دمند تا افکار عمومی لازم را برای قتل عام مسلمانها و به زیر سلطه کشیدن کشورشان فراهم آورند.
واقعیت مذاهب بیانگر نادانی عمومی است. هرچه بشریت به آموزش و علم بیشتر دسترسی پیدا می کند از دامنه نفوذ مذهب کاسته می شود. مذهب در زمینی رشد می کند که کود آن بی سوادی و عقب ماندگی است. مذهب دوای درد همه نادانستنیهاست، بذر مذهب در زمین جهل کاشته می شود و می روید و لذا تنها با این ارزیابی ریشه ای است که می توان راه مبارزه با مذهب به عنوان افیون توده ها را پیدا کرد.
در مبارزه با مذهب نمی توان به زور اسلحه متوسل شد و با قهر و اجبار مردم را وادار کرد از تعلقات مذهبی و اعتقادات دینی خویش دست بردارند. این اعتقادات ریشه چند هزار ساله در میان مردم دارند و زمینه های مادی برچیدن آن که بدرجه آگاهی عمومی نیاز دارد هنوز بطور کامل فراهم نشده است. این است که شمشیر کشیدن بر روی مذهب و از جمله مذهب اسلام دوای درد نیست و نظر کسی را نسبت به اسلام تغییر نمی دهد برعکس منجر به آن می شود که مسلمانان و نه تنها مسلمانان حتی اتباع لامذهب این ممالک نیز خود را مورد تعرض و تهاجم حس کنند و در مقابل یورش دشمن مذهبی که در حقیقت انگیزه سیاسی را بیدک می کشد جبهه گیری کرده به یورش متقابل دست زنند. ما از شکست بیسمارک در آلمان در مبارزه با مذهب با توسل به زور سخن نمی رانیم چون به گذشته نزدیک تعلق ندارد ولی خوب است به گذشته نزدیک و تجربه چند ده سال اخیر نظری افکنیم.
نازیها در جنگ جهانی دوم میلیونها یهودی را سربه نیست کردند و بطور سیستم یافته و ماشینی تصمیم گرفتند آنها را از بین ببرند. آیا در کارشان موفق شدند؟ هرگز! نتایج کار نازیها واکنشی را در جهان و در میان یهودیان موجب شد که از آن واکنش کشور متجاوز و صهیونیستی اسرائیل پدید آمد که خودش با عدم آموزش از گذشته مانند نازیها در پی قتل عام فلسطینیهاست. دولت ایران سالهاست که بهائیان را مورد تضییق و زندان و شکنجه و اعدام قرار می دهد و اماکن مقدس آنها را نابود می سازد و جان و مال و ناموسشان را آزاد اعلام می کند. آیا رژیم اسلامی ایران قادر شده است از نفوذ بهائیان بکاهد؟ هرگز! قرنها اکثریت سنی، شیعیان را مورد تعقیب و آزار قرار می دادند و ما با آخرین نمونه آن در لبنان و عراق و عربستان سعودی و یمن و بحرین و پاکستان و... روبرو هستیم. آیا آنها قادر شده اند از نفوذ شیعه جلوگیرند؟ هرگز! برعکس این اقدامات موجب مظلوم نمائی این مذاهب شده و زمینه همبستگی و قدرت آنها را افزایش داده است.
امپریالیستها که هم اکنون در ممالک اسلامی در جنگی جنایتکارانه درگیرند به تبلیغات ضد اسلامی نیاز دارند. آنها از اسلام هیولائی می سازند که گویا تمام زندگی خصوصی و دستآوردهای مردم غرب را تهدید می کند و با ایجاد چنین فضائی از ترس و وحشت اشغال سرزمینهای دیگران را توجیه می کنند. امپریالیستها دفاع از منافع اقتصادی کنسرنها را با پرده استتار حمایت از حقوق مدنی و دموکراتیک و حقوق بشر می پوشانند تا مردم خویش را برای دادن قربانی در عراق و افغانستان آماده کرده اشغال سرزمینهای فلسطینی را توجیه نمایند. افکار عمومی فکر می کند که این همه مخارج و قربانی برای حفظ دستآوردهای بشریت و نوع زندگی غربی که آنها برگزیده اند ضرورت دارد.
این اقدام کشیش آمریکائی که باید در روز 11 سپتامبر 2010 سالگرد تخریب برجهای دوقلوی تجاری در نیویورک صورت می گرفت موجی از حمایت افکار عمومی آمریکا را به همراه داشت و برنامه ریزان توانستند تا آنجا که نیازشان ایجاب می کرد از آن استفاده تبلیغاتی کنند. سپس فرمانده ارتش آمریکا در افغانستان و شخص اوباما وارد میدان شدند و با تکیه بر خطراتی که این اقدام می تواند برای سربازان آمریکائی و اتباع آمریکائی در جهان داشته باشد کشیش ماجراجوی آمریکائی را رام کردند که از قرآن سوزی فعلا دست بردارد.
اوباما گفت׃ "این اقدام گروه القاعده را تقویت کرده و می تواند به خشونت های جدی در کشور پاکستان و افغانستان منجر شود".
ریشه بازگشت به اصل و پناه بردن به مذهب در تهاجم جهانی سرمایه برای هویت زدائی ملتها، برای سامان دادن برده داری مدرن است و این در شرایط تسلیم رویزیونیسم در زیر نقاب سوسیالیسم در دوران جنگ سرد به امپریالیستهای جهانخوار و متجاوز، به بحران هویت سیاسی-اجتماعی-ایدئولوژیک بر جوامع منجر شد که سایه سنگینش را بر سر آنها افکنده است. فرار به عقب، بازگشت به منشاء در جستجوی هویت جدید برای تعریف موجودیت خویش آنهم در متن نادانی عمومی از ناگزیری وضع فعلی منشاء می گیرد.
بیش از یک میلیارد انسان روی کره زمین به قرآن به عنوان کتاب آسمانی احترام می گذارد. در همین سرزمین ایران که یک رژیم اسلامی خونخوار، فاسد و آدمکش بر سر کار است و مردم دستشان از دست آنها بر هواست و مستمرا به جمهوری اسلامی توهین می کنند جسارت آنرا را ندارند که قرآن را کتاب مقدس به حساب نیآورند. در ایران در خانه ای نیست که قرآن یافت نشود.
آیا با این وضعیت چنین بسیجی برای توهین و تحقیر قرآن برای بی اعتبار کردن دین اسلام موفقیت آمیز است؟ مسلما این عمل با شکست کامل روبرو می شود و بنیادگرائی را تقویت می کند.
فراموش نکنیم که در سال گذشته یک روزنامه نگار اروپائی کاریکاتوری از پیامبر اسلام به عنوان تروریست کشیده بود. این عمل وی که با همین اصل آزادی بیان و احترام به دموکراسی با جنجال رسانه های غربی توجیه می شد و مورد حمایت قرار گرفت آغاز آتش زدن قرآن است. اگر کسی که قرآن بر وی نازل شده تروریست است پس قرآن اش نیز تروریستی است. اگر می شود پیامبری را به استناد اصل آزادی بیان تروریست نامید و تصاویرش را به مسخره ترسیم کرد و آتش زد چرا نشود کتابش را آتش زد. موافقت با کار نخست منطقا موافقت با کار بعدی را به دنبال دارد و موجب تناقض نباید بشود. ولی تناقض گوئی غربیها که اقدام نخستین را صحیح ارزیابی کرده و اقدام دومی را نادرست می دانند از فقدان اصولیت آنها ناشی شده و این تناقض ناشی از ریاکاری آنهاست. اصل آزادی مذاهب و آزادی بیان که در قوانین اساسی این ممالک ذکر شده است با تفسیر قوه مجریه بر اساس مصالح سیاسی روز تفسیر می شود.
پیروان منصور حکمت که سیاست ضد مذهبی آنها در خدمت صهیونیستها و بنیادگراهای مسیحی است با افتخار از تروریست خواندن پیامبر اسلام حمایت کردند، در تائید سیاست امپریالیستها و صهیونیستها اعلامیه پخش کردند و به عنوان مسلمانان توبه کار سازمان علم نمودند و در کنار صهیونیستها همه حقوق دموکراتیک مهاجرین مسلمان را در اروپا در کنار نازیها و صهیونیستها بزیر پا گذاردند. باید از آنها پرسید که چرا در جشن کتابسوزان که نتیجه منطقی اقدامات گذشته آنهاست شرکت نمی کنند؟ به چه مناسبت رهبران این جریان صهیونیستی در شهر کلن آلمان فدرال مراسم چهارشنبه سوری آتش زدن قرآن را به استناد حمایت از آزادی اندیشه و بیان، مطرح نمی کنند؟ ازچی می ترسند؟.
حقیقت این است که این عده در کادر سیاست امپریالیست آمریکا که خطوط اساسی آنرا می توان در اثر ساموئل هانتیگتون تحت نام "نزاع تمدنها" یافت حرکت می کنند و با اشاره دست اوباما بالا و پائین می روند. وگرنه اگر ذره ای به اصول ادعائی خویش اعتقاد داشتند باید مراسم قرآن سوزی راه انداخته، فراخوان می دادند و از کشیش آمریکائی مانند بار گذشته که از کاریکاتوریست دانمارکی حمایت نمودند پشتیبانی می کردند. این تناقض گوئی و سردرگمی آنها در بهترین حالت ناشی از آن است که آنها ماهیت این مبارزه ای را که در گرفته است نمی بینند و نمی فهمند. آنها در سطح باقی می مانند و تصور می کنند که گویا واقعا نزاع بر سر آن است که یکی هوادار تمدن و ضد مذهب است و دیگری هوادار مذهب و دنباله رو سنت است. در حالیکه این یک مبارزه سیاسی است و باید آنرا در کادر سیاست نظم نوین امپریالیست آمریکا و سیاستهای راهبردی آن تحلیل کرد.
مبارزه با مذهب مبارزه با نادانی و جهل عمومی است و این امری نیست که در طی ده ها سال عملی باشد. به این جهت کمونیستها همیشه مبارزه با مذهب را در متن مبارزه طبقاتی دیده و از دریچه منافع مبارزه طبقاتی به آن برخورد کرده اند. یک کارگر نمازخوان که در تظاهرات و اعتصاب شرکت می کند و قرآن کوچکی در جیب دارد صدها بار ارزش و تاثیرش برای مبارزه بیشتر از یک روشنفکر ژیگولوئی است که در کافه ای در کلن نشسته میگساری کرده و قرآن را آتش می زند و برضد پیامبر اسلام به عنوان فرد تروریست اعلامیه پخش می کند. مبارزه با مذهب مبارزه ای طبقاتی، مبارزه ای طولانی است که حتی بعد از استقرار دیکتاتوری پرولتاریا در کشور نیز به پایان نمی رسد. باید ریشه های رشد مذهب را با تنویر افکار و اقناع خشک کرد و نه با چوبه دار.
*****

بر گرفته ازتوفان شماره 128 آبان ماه 1389 نوامبر 2010، ارگان مرکزی حزب کارایران
صفحه توفان در شبکه جهانی اینترنت.
www.toufan.org
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل). toufan@toufan.org

۱۹ آبان ۱۳۸۹

آیا ماهیت "ویکی لیکس" شبهه برانگیز نیست؟
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما می داری.

400 هزار سند منتشر شده است. اگر کسی مدعی شود که این اسناد را خوانده است و بعد از آن به اظهار نظر پرداخته بنظر ما عوامفریب است. حزب ما نیز چنین کاری نکرده و قادر به انجام آن هم نیست. حزب ما نیز بر اساس همان اسنادی اظهار نظر می کند که مطبوعات معینی نوشته اند و سایر نیروهای سیاسی آنرا مبنای تحلیل و داوری خود قرار داده اند. چنین تحلیل و بررسی ای کار دولی است که توانائی های لازم را برای این کار داشته باشند. تنها می شود بر اساس تحلیلها، انتقادات و نقل قولهائیکه از این اسناد به عمل آمده در مورد آنها قضاوت کرد و تصویر کم و بیش روشنی از آنها بدست داد.
آقای رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا در نامه ای به رئیس کمیته خدمات نظامی سنا نوشته است که انتشار این اسناد هیچ "منبع و یا شیوه اطلاعاتی جدیدی" را افشاء نکرده است. کریس پرینه، سخنگوی وزارت دفاع آمریکا اعلام کرد که انتشار این اسناد هیچ مورد جدید و شگفتی آوری نداشته و صرفا "اطلاعاتی مربوط به گذشته" است. شبکه خبری الجزیره در عین پخش مطالبی که در پرتو افکنی بر نقش جمهوری اسلامی ایران است می آورد׃ "در برخی موارد گفته شده که منابعی که این اخبار را به ارتش آمریکا داده اند چندان موثق نیستند..". علیرغم این باید آنچه را که موثق نیستند و شایعه هستند به عنوان سند منتشر کرد. چگونه می توان بر این همه تناقض چشم پوشید؟ بنظر حزب ما بر اساس داده های موجود تنها یک داوری امکان پذیر است مگر اینکه عکس آن بر ما ثابت شود.
ویکی لیکس، نام یک پایگاه اینترنتی گمنام بود. این پایگاه از سال 2007 بدنیا آمده و هدفِ اعلام شده از راه اندازی آن، افشای پرونده‌های فساد مالی و ظلم در سراسر جهان است!!؟؟. یک پایگاه ناشناس راه اندازی شده است و هدفش را جنگ با جهان معرفی کرده است. هیچکس هویت کارکنان آن را نمی‌داند و نمی شناسد. این پایگاه خلق الساعه است و مانند قارچ از زمین روئیده است و بیکباره جهانی را فتح کرده است. تنها مردم جهان با یک نام آشنا شده اند با یک سوپرمن آمریکائی׃ جولیان پل آسانگ، کسی که زمانی مؤسس و گاهی سردبیر این پایگاه معرفی می‌شود. کسی که سر دبیر است باید چندین دبیر داشته باشد تا در راس آنها قرار گیرد. انگیزه این آقای سوپرمن از بنای این پایگاه چیست؟ وقت اضافی دارد؟، پول اضافی دارد؟ حوصله خودش و دوستانش سر رفته است؟ اینهمه مخارج را چگونه تامین می کند و این همه حمایت تبلیغاتی جهانی را چگونه نصیب خود می کند؟ چگونه توانسته 400 هزار سند را بخواند؟ چرا دولت آمریکا درِِ پایگاه وی را نمی بندد و مانند الزبرگ(دانیل الزبرگ در سال 1960 در اوج جنگ سرد 7 هزار سند افشاءگرانه در مورد جنگ ویتنام را منتشر کرد) منتشر کننده اسناد جنگ ویتنام، وی را دستگیر نمی کند؟ آیا این امر واقعا با آزادی بیان مربوط است؟ اگر اسناد محرمانه نظامی منتشر شده است که امنیت آمریکا را به خطر می اندازد باید وی را دستگیر می کردند. پس منطقا این اسناد امنیت آمریکا را به خطر نمی اندازد، امنیت سایرین را به خطر می اندازد. تمام این واقعه شبهه برانگیز است و حاکی است که چنین کارزاری کار یکی دو تا آدم نیست، محافل دیگری در پشت آنند. کار ایشان بیشتربه مانند آن می ماند که جنگی در گرفته است. همان بخشی از جنگ سایبری آمریکا در شبکه اینترنت است که آمریکائیها و اسرائیلیها مدتهاست بدان با موفقیت دست زده اند. انتشار اسناد بی خطر بر ضد دشمن پر خطر در عین تظاهر به حمایت از حق آزادی بیان و امنیت شهروندان آمریکائی خود بهترین مانور عوامفریبانه در یک نزاع ایدئولوژیک است.
پایگاه ویکی‌لیکس تا کنون در خصوص منبع این اسناد محرمانه هیچ اظهار نظری را منتشر نکرده است. اما روزنامه انگلیسی گاردین که دارای بند و بستهای پشت پرده با منابع غیبی است اعلام کرده است که "ظاهرا منبع این 400 هزار سند نیز همان "تحلیلگر اطلاعات ارتش آمریکا " است که از مخالفان دولت آمریکا نیز به حساب می‌آید و پیش از این نیز 90 هزار سند محرمانه دیگر در خصوص جنگ افغانستان در اختیار این پایگاه قرار داده بود". دلیلی از این محکمتر وجود ندارد. صحت این اسناد با این دلیل واقعی است که اسناد دیگری هم که منتشر شده واقعی است. به روباه گفتند شاهدت کیست گفت دمم.
شما خواننده عزیز سعی کنید تک نفره یک پایگاه اینترنتی ایجاد کنید و آنرا بگردانید. اگر 400 هزار روز هم تلاش کنید کسی شما را در دنیا نخواهد شناخت و اسنادی به شما نخواهد داد ولی پایگاه خبری ویکی لیکس یک شبه 400 هزار سند را منتشر می کند و به افشاء گری دست می زند. چه کسی این 400 هزار سند را خوانده و کم و بیش از صحت آن واقف است، معلوم نیست؟ چه کسی حقوق کارکنان این موسسه را می دهد معلوم نیست؟ چه کسی مسئولیت صحت و سقم انتشار این اسناد را به عهده می گیرد معلوم نیست؟ اگر فردا این پایگاه آغاز به دروغگوئی رسمی کرد و معلوم شد که یک مرکز جاسوسی برای سازمان دهی جنگ روانی از طرف آمریکاست است باز هم معلوم نیست گریبان چه کسی را می توان گرفت. این پایگاه مشتی اطلاعات سوخته را که نه ارزش نظامی دارد و نه می تواند آبروی از دست رفته امپریالیست آمریکا را بیش از آن چه از بین رفته ترمیم کند و یا به آن خسارت وارد آورد منتشر کرده است. خواننده با مطالعه این اسناد چیز بیشتری از آنچه تا کنون در مورد تجاوز و شکنجه و جنایت و دخالت و رخنه گری امپریالیست آمریکا می دانسته نصیبش نمی شود.
نخستین بار در زمان جنگ ویتنام اسناد جنایات آمریکا در ویتنام منتشر شد. در آن زمان این اسناد دست اول و اسنادی بود که افکار عمومی از آن اطلاع نداشت و نقش ضد بشری امپریالیست آمریکا را در ویتنام و دروغهائی که می گفت را بر ملا می کرد. دانیل الزبرگ فعال ضد جنگ که ناشر این مدارک بود دستگیر و بزندان افتاد. تاریخچه تهیه و پیدایش آن اسناد در آن زمان و برخورد سراسیمه آمریکا با آن بخوبی روشن و قابل تعقیب بود. ولی در مورد ویکی لیکس شما با چنین شفافیتی روبرو نیستید بویژه اینکه انتشار این اسناد بیش ازآنکه به آمریکا صدمه زند علیه جمهوری اسلامی ایران و سوریه است.
امپریالیست آمریکا پس از افشاء گریهای دانیل الزبرگ آموخت که چگونه از انتشار اسناد ممانعت بعمل آورده و درجه نظارت خویش را افزایش دهد. اسنادی که در مورد زندان ابوغریب منتشر شد و نوکران آمریکا در میان اپوزیسیون قلابی ایران آنرا به گردن یک سرباز خاطی آمریکائی انداختند گویای آن بود که در عصر پیشرفت فن آوری دیجیتال انتشار اسناد در سطوح پائین نیز امکان پذیر است و جلوی این کار را نمی توان تنها در بالا گرفت. جنبش دموکراتیک 22 خرداد در ایران که به یاری تلفنهای همراه و ویدئوهای کوچک و... در تاریخ ثبت شد بهترین نمونه آن است. آمریکائیها فورا از این تجربه آموختند به بحث در مورد آن پرداختند و از شکست، مادر پیروزی ساختند و از این بابت واقعا باید از آنها آموخت. برای مبارزه با انتشار اسناد از پائین که غیر قابل کنترل است بهترین راه این است که خودمان اسناد را کنترل شده، ذره ذره همانگونه که منافع خودمان در زمانهای مناسب ایجاب می کند به خورد مردم دهیم و راست و دروغ را در آنها بگنجانیم و حجم آنها را به مرزهای نجومی برسانیم که در دریای بیکران مدارک همه غرق شوند و کسی یارای کشف حقیقت را نداشته باشد. آنوقت خودمان می توانیم به اسناد معینی که در لابلای آنها گذارده ایم استناد کنیم و درجه صحت آنها را نیز بر اساس حجم اسناد منتشر شده مقبول جلوه داده بخورد خواننده دهیم. از امروز باید منتظر انتشار اسناد "افشاءگرانه" راست یا دروغ در زمانهای مناسب بر ضد رقبای آمریکا شد. هر سیاستمداری در هر جای دنیا که به ساز امپریالیست آمریکا نرقصد با انتشار یک سندی "افشاءگرانه" سازمانهای جاسوسی آمریکا از مجرای ویکی لیکس به پایان عمر سیاسی خود می رسد. ویکی لیکس عملا نقش همان تعلیمی امرای ارتش را بازی می کند. ویکی لیکس حکم حکومتی ولی فقیه به سبک مدرن است. ویکی لیکس با ابزار آزادی بیان و مصونیت فردی افراد ساز و کاری هوشمندانه بوجود آورده است تا به کمک آن بتواند هر موجود مزاحم را از سر راه با ابزارهای مقبول بدر کند.
البته نکته جالبی هم که برای ایجاد راه فرار در این اسناد به صورت ریز و پاورقی مورد اذعان قرار گرفته است این است که آمریکائیها منابع خود را محک نزده اند و در برخی موارد از صحت آن اطمینان کامل ندارند. به سخن دیگر ما هر چه دستمان رسیده است را از راست و دروغ و اتهام منتشر کرده ایم. اگر اتهام ما درست از کار در آمد که از مدرک صحبت می کنیم و اگر اتهام ما کاذب بود ما خود قبلا گفته ایم که ممکن است کاذب و شایعه باشد.

آنچه را که آمریکائیها به عنوان تک خال رو کرده اند تف سر بالائی است که به روی خودشان می افتد. کشور عراق تحت سلطه و اشغال آمریکاست. مسئولیت هر اتفاق ضد بشری که در عراق بیفتد به گردن نیروی اشغالگر است که وظیفه حفظ امنیت آن کشور را علیرغم اشغال غیر قانونی آن بعهده دارد. جنایاتی که بدست فالانژها در اردوگاههای فلسطینی صبرا و شتیلا زیر نظر آریل شارون اتفاق افتاد و اسرائیل به عنوان نیروی اشغالگر مسئولیت مستقیم حفظ امنیت مردم غیر نظامی را بعهده داشت هنوز در خاطر مردم جهان باقی است. این اقدام اسرائیلیها در همان زمان جنایت علیه بشریت به حساب آمد و آریل شارون را از مقام خود ساقط کرد. آمریکا هرگز نمی تواند مسئولیت شکنجه مخالفین نوری المالکی را به عنوان نخست وزیر عراق به گردن نیروهای دولتی بیاندازد. اسناد منتشر شده ثابت می کند که آمریکائها از همه این وحشیگریها مطلع بوده اند و دم برنیآورده اند و این شکنجه ها زیر نظر آنها بوده است و حتی دولت مرکزی را مورد تائید قرار داده و از آنها حمایت کرده اند. آمریکا هرگز نمی تواند مسئولیت شکنجه مخالفین نوری مالکی بدست نیروهای عراقی را از گردن خود سلب کند.

اینکه در این اسناد پرده از جنایات آمریکا برداشته شود امر مهمی نبود و ضرر خاصی هم به آمریکا نمی زد زیرا تمام آنچه را که امروز به عنوان اسناد در انظار داوری عمومی گذارده اند اسرار پنهانی نبوده است و افکار عمومی جهان بیش از آنچه بیان شده در مورد جنایات آمریکائیها مطلع بوده است. به قتل رساندن افراد غیر نظامی تنها به خاطر شرط بندی، آدمکشی و کشتن خانواده های عراقی پس از تجاوزو آتش زدن اجساد آنها. شکنجه های وحشیانه در اردوگاه ابوغریب، بمباران فلوجه با بمبهای فسفری ضد بشری و... حقایق همه دانسته ایست که دیگر قابل کتمان نیست. اگر تا کنون در نشریات بسیاری ممالک تقریبا از یک میلیون کشته سخن می رفت در این سند تعداد آنرا به 106 هزار نفر به نفع آمریکائیها تقلیل داده اند.
در این سند سخنی از دزدی میلیارد ها دلار پولهای نقد و شمشهای طلا از بانک مرکزی عراق توسط نیروهای آمریکائی، حمله به موزه های بغداد و دزدیدن آثار تمدن بشریت و انتقال آن به فرانسه و آمریکا، دزدیدن بی حساب نفت به صورت کشتی کشتی، بمباران همه وزارت خانه ها بجز وزارت نفت، اسناد همکاریهای دولت آمریکا با رژیم صدام حسین در پرتاب موشک به سر ایرانیان و استفاده از گازهای سمی با حمایت آمریکا و اروپا در جنگ تحمیلی به مردم ایران، تجاوز صدام با حمایت آمریکا به ایران و یاری همه ممالک عربی به صدام بجز سوریه در میان نیست، در این اسناد نمی آید که آمریکائیها در زمان محاکمه صدام حسین از تنظیم یک ادعانامه واقعی علیه صدام حسین که جنایاتش در زمان حمله به ایران در آن گنجانده شود جلوگیری کردند و... ممکن است گفته شود که این اسناد مربوط به سالهای 2004 به بعد است. باید پرسید که چرا سارق اسناد نتوانسته اسناد را از همان سال آغاز تجاوز به عراق منتشر کند و تنها به اسنادی استناد کرده که سوخته اند و عواقب حقوقی برای آمریکائیها ندارند.

آنچه در این سند جلب نظر می کند تکیه بر دخالت ایران و سوریه در عراق است و تبلیغات وسیع در سراسر جهان در این زمینه. اینکه جمهوری اسلامی ایران در امور داخلی عراق دخالت می کند بر کسی پوشیده نیست. هیات حاکمه حاضر در عراق در بخش عمده خویش قبل از سقوط صدام در ایران ساکن بود و تحت آموزش رژیم ایران بود. اینکه سپاه قدس بخش خارجی سپاه پاسداران در عراق حضور دارند و به عملیات جاسوسی تروریستی اشتغال دارند باز بر کسی پنهان نیست. آنها در عراق به همان جنایاتی متوسل می شوند که در ایران بر ضد مردم ایران به آن مبادرت می ورزند. طبیعتا شگفت انگیز خواهد بود اگر دقت کنیم که تمام نشریات دنیا گویا بیکباره در تحلیلهای خود در میان 400 هزار سند با همان سندی روبرو شده اند که از دخالت جمهوری اسلامی ایران در عراق نام می برد. چنین امری طبیعتا اتفاقی نیست و شک برانگیز است و بیشتر از یک جنگ روانی تبلیغاتی علیه ایران خبر می دهد. در همسایگی کشور عراق بجز ایران و سوریه، اردن، ترکیه، عربستان سعودی، کویت و تا حدی اسرائیل و مصر قرار دارند. اسناد منتشر شده اساسا اشاره ای به دخالت عربستان سعودی در ارسال پول و اسلحه و دامن زدن به دعوای شیعه و سنی در عراق مانند کاری که در پاکستان می کند که نشریات اروپائی بارها در مورد آن نوشته اند نمی کند. از ترکیه که حتی با قوای نظامی در تعقیب کردها وارد خاک عراق شده و اقلیت ترکمن را در کردستان و کرکوک سازماندهی می کند و از آنها به عنوان دست دراز شده سیاست دولت ترکیه استفاده می نماید نامی برده نمی شود. از نقش اسرائیل که ده ها هزار یهودی عرب عراقی تبار را برای شرکت در انتخابات به امان پایتخت اردن فرستاد تا در امور داخلی عراق شرکت کنند و یا کماندوهای نظامی خویش را برای تلاشی مقبره امام حسن عسکری به سامره فرستاد کسی و یا در این اسناد صحبتی نمی کنند. خود ویکی لیکس مدعی شده که بخش های از محتویات آنها را حذف کرده تا نام افراد یا مکان هائی را که حساس تشخیص داده افشاء نکند!!؟. این چگونه اسنادی است که فقط رویدادهای دلبخواه را ثبت کرده است. ویکی لیکس چند سال وقت داشته تا تمام این اسناد را بخواند و به ارزیابی امنیتی در مورد آنها بپردازد؟ معلوم می شود که این اسناد از صافی معینی قبل از انتشار گذشته اند و آنها را طوری سرهم بندی کرده اند که به لبلاس تروریسم جمهوری اسلامی ایران و سوریه برازنده گردد. کسانیکه این اسناد را تدوین و ارزشگذاری کرده اند تنها می توانند همانهائی باشند که این اسناد را در اختیار ویکی لیکس برای انتشار گذاشته اند و از بی خطر بودنش برای آمریکا با خبر بوده اند.

اینکه همه این کشورها بر اساس منافعی که دارند در امور داخلی عراق دخالت می کنند بر کسی پوشیده نیست. طبیعتا نفوذ جمهوری اسلامی ایران هم به علت حضور اکثریت شیعه و هم به علت روحانیت شیعه تبعیدی عراق که سالها در ایران بوده اند از سایر دخالتگران عمیقتر و بیشتر است. این امر از همان آغاز تجاوز آمریکا روشن بود. حتی احمد چلبی سوگلی آمریکا نیز که با ایرانیها بهتر کنار می آمد تا با کنگره ملی عراق در لندن، بزودی مورد بی مهری قرار گرفت و کنار گذاشته شد. اینکه بیکباره این واقعیتهای همه دانسته به موضوع روز بدل شده بیشتر ناشی از جنگ روانی آمریکا علیه ایران، ضربه زدن به نوری مالکی و تشدید نزاعهای جناحهای سیاسی گوناگون عراقی و نوکرشان ایاد علاوی و ممانعت از تشکیل دولت کنونی عراق می باشد که آنها تصور می کنند نوری مالکی بیشتر در زیر نفوذ رژیم جمهوری اسلامی خواهد بود تا ایاد علاوی که گوشه چشمی به عربستان سعودی دارد. دعوای ایاد علاوی و نوری مالکی دعوا دو دزد، دو نوکر، نزاع میان نفوذ ایران و سوریه از یک طرف و نفوذ ممالک عربی و اسرائیل از طرف دیگر در عراق است. چادری که بر سر این نزاع کرده اند. حکومت سکولار و حکومت دینی است. باید پرسید مگر قانون اساسی عراق که مورد تائید نوری مالکی و ایاد علاوی هر دو است و با کمک جمهوری اسلامی ایران و آمریکا سرهم بندی شده و با رای اسرائیلیها تائید شده است قانون اساسی یک کشور سکولار است؟
ایاد علاوی رهبر ائتلاف سکولار العراقیه که گویا منتظر انتشار این اسناد بود هنوز 400 هزار صفحه را نخوانده اعلام کرد "اسناد مذکور ثابت می کند که نباید گذاشت قدرت در دست نوری مالکی متمرکز شود". ناقلا از کجا فهمیدی!
واقعیت این است که سیاست محاصره اقتصادی مردم ایران مانند مردم نوار غزه، تهدید به جنگ و حفظ فضای تشنج در منطقه برای فروش تسلیحات نظامی که از زمان شاه وجود داشت، باید با تحریک همسایگان ایران علیه ایران افزایش یابد. تقلب در انتخابات بحرین برای اینکه شیعیان قدرت را در مجلس بدست نگیرند. سرکوب فعالین سیاسی شیعه در بحرین، فروش تسلیحات نظامی به عربستان کویت، عمان و امارات متحده عربی، سرکوبی شیعیان در یمن توسط تجاوز آشکار ارتش عربستان سعودی و سکوت مطبوعات و رسانه های دموکراتیک گروهی جهان در مورد آن، همه و همه جزئی از سیاست راهبردی جنگ روانی امپریالیست آمریکا در منطقه است.
انتشار این اسناد بر ضد دولت در حال تشکیل نوری مالکی که با اعمال نفوذ جمهوری اسلامی ایران صورت گرفته و شکست آمریکائیها برای روی کار آوردن ایاد علاوی حتی با اعمال فشارهای داخلی و مخارج گزاف، بخشی از سیاست آمریکاست تا از نفوذ جمهوری اسلامی ایران در عراق بکاهد. آمریکا می خواهد از تشکیل دولتی مطلوب جمهوری اسلامی ایران در عراق جلوگیرد. این اقدام آمریکا با واکنش سخت نوری مالکی روبرو شده و دولت عراق در طی بیانیه ای آمریکا را تهدید کرده است که اگر دست از این دسیسه ها بر نداری آنوقت ما هم اسناد جنایات تو را که تا کنون به رویش سرپوش می گذاردیم بر ملا می کنیم. زدی ضربتی ضربه ای نوش کن.
در مورد جنایاتی که خودش مرتکب شده آنرا در چارچوب حفظ نظام و امنیت عراق معرفی کرده که با هنجارهای جهانی در انطباق کامل بوده و مغایرتی با اعمال سایر دول در این عرصه ها ندارد. وی تائید کرده که سرکوب می کند، ولی تکذیب کرده این سرکوبها ریشه قومی و طایفگی دارد. وی مدعی است که این سرکوبها ریشه سیاسی دارد. فرض کنیم که نوری مالکی درست می گوید و برخلاف ادعاهای آمریکائیها که با اهداف خاصی به جنگ شیعه و سنی دامن می زنند، هدف از مبارزه وی ایجاد امنیت دولت و اعمال قدرت سیاسی برای حفظ نظام ملی در عراق است، آنوقت باید پرسید که چرا این امر باید بر ضد مخالفان با شکنجه و اعمال ضد بشری همراه باشد؟ مگر قرار نبود وقتی جرج بوش وارد عراق شد به شکنجه خاتمه داده شود و عراق به بهشت برین تبدیل شده در آن انواع و اقسام ازادیهای برویند و دموکراسی نهادینه شود؟
آمریکائیها تا دیروز که همین جنایات در عراق صورت می پذیرفت و منافع آنها را در این حد تهدید نمی کرد سکوت اختیار کرده بودند و بر آنها صحه می گذاردند و امروز آن بخش از وجدانشان که هوادار "حقوق بشر" است بیکباره معذب شده است. حال به بیانیه دولت عراق توجه کنید که چگونه آمریکائیها را تهدید می کند و آنها را از افشاءگری می ترساند در این بیانیه جنین می آید׃
"- اسناد مذکور به دو بخش اصلی تقسیم می‌شود. در بخش نخست به بررسی اقدامات ارتش آمریکا و شرکت‌های حمایتی وابسته به طرف آمریکایی در عراق پرداخته شده است که باید با توجه به اسناد و مدارکی که ارتش آمریکا ارائه داده، بررسی شود. ضمن اینکه این گزارش‌ها اعترافات برخی عاملان این جنایات یا گروه‌های وابسته به آنها از جمله شرکت‌های حمایتی مانند "بلک واتر" است که دولت پیش از این فعالیت آن را در عراق به دلیل اقدامات متجاوزانه، توسل به زور و تجاوز به برخی عراقی‌های بی‌گناه بدون هیچ توجیهی، متوقف کرده بود.
لذا ما بار دیگر بر ضرورت استفاده از این اسناد برای تحقق عدالت برای شهروندان عراقی که چه بسا قربانی این تجاوزات و جنایات شده‌اند، تاکید می‌کنیم و این قضیه را تا سطح مراجع قضایی دنبال خواهیم کرد و دولت بی هیچ استثنایی در قبال حقوق شهروندان خود اهمال نخواهد کرد. قوانین و اصول درگیری مجاز برای ارتش آمریکا همواره مورد انتقاد دولت بوده است و فرماندهی کل نیروهای مسلح بارها این امر را بیان کرده و چه بسا که همین موضوع موجب بروز بحران و تنش میان دو طرف شده است.
همین موضوع موجب شد تا دولت بندی را در توافقنامه عقب‌نشینی(توجه کنید از پایان تجاوز به عراق توسط آمریکا حرف نمی زند-توفان) نیروهای آمریکایی از عراق به این موضوع اختصاص دهد و مانع انجام عملیاتهای میدانی نیروهای آمریکایی پیش از موعد نهایی عقب‌نشینی آنها در اواخر سال 2011 میلادی شود. به این ترتیب ما خود متولی تجهیز نیروهای خود و آمادگی آنها برای برعهده گرفتن پرونده امنیتی بطور نهایی در اسرع وقت شدیم.
2- اما درباره بخش دوم که طرفهای غیر آمریکایی در آن متهم شده‌اند، و در دایره اعتراف‌ها نیز نمی‌گنجد و ممکن است صرفا اتهام باشند باید با احتیاط به آن نگریست و به دقت بررسی و تحقیق کرد. دولت عراق این اسناد را نیز بررسی خواهد کرد تا با تحقیق میزان حقیقت این اتهامات را تبیین کند و سپس بطور قانونی آن را پیگیری خواهد کرد. هر چند که ممکن است این اتهامات در چارچوب خصومت‌های سیاسی که به نفع عراق و عراقی‌ها نیست مطرح شده باشد.(ماستمالی کردن سرکوبهای میهن پرستان عراقی و یا تصفیه حسابهای داخلی-توفان).
3- جنجال برخی رسانه ها تحت پوشش اسناد ویکی‌لیکس علیه رهبران ملی بویژه نخست وزیر از حیث شیوه و زمان آن ابهام برانگیز است. در حالی که ما به درایت و آگاهی مردم عراق درقبال این بازیهای رسانه‌ای که با اهداف سیاسی شناخته شده صورت می گیرد، اعتماد داریم.
ما بار دیگر تاکید می‌کنیم که ملت عراق با درایت رهبران خود را برگزیده است و به بزرگنمایی این رسانه ها همگام با پایگاه منتشرکننده [اسناد مذکور] وقعی نمی گذارد و دولت عراق و شخص "نوری المالکی" رئیس آن اقدام خلاف مصالح ملی انجام نداده است زیرا مالکی طی 4 سال نخست‌وزیری دشوار بر عراق قاطعیت و عدم زیر پا گذاشتن منافع ملی کشورش یا از بین‌بردن وحدت ملی را ثابت کرده است.(نوری مالکی توسط قوای اشغالگر بر سرکار آمده و نفس وجود وی نقض منافع ملی مردم عراق است-توفان).
مواضع شجاعانه آن در قبال فتنه‌های طائفه‌ای در عراق و مهار کسانی که از قانون خارج شده یا اقدامات تروریستی علیه امنیت عراقی‌ها انجام داده‌اند، برای همه آشکار است و چنین اراجیفی نمی‌تواند به اعتمادی که ملت عراق به نخست‌وزیر خود دارند، خدشه‌ای وارد کند.
اما درباره گروههای ترور، بازداشتها، اعمال فشارها و غیره باید تاکید کنیم که نخست‌وزیر عراق بعنوان فرمانده کل نیروهای مسلح از سرویس‌های مجهزی برای انجام وظایف خود برای دستگیری و اجرای مجازات برای کسانی که دادگاه و مراجع قضایی زیربط حکمی را برای آنها صادر کرده، برخوردار است. همانطور که تاکنون بسیاری را به دلیل حکم‌های بازداشتی که برایشان صادر شده بود، دستگیر [یا مجازات] کرده است اما این اقدامات بر اساس طایفه‌گرایی، حزبی یا امور دیگری که برخی تلاش می‌کنند القاء کنند، نبوده است. این شیوه‌ای است که تمام دولت‌ها در سراسر دنیا آن را دنبال می‌کنند و چیز جدیدی نیست.
پایگاه اینترنتی ویکی‌لیکس روز گذشته 400 هزار سند محرمانه از اسناد ارتش آمریکا در خصوص جنگ عراق را منتشر کرد.بنا بر این گزارش، پایگاه ویکی‌لیکس اندکی پس از انتشار این اسناد، آنها را در اختیار روزنامه‌ها و شبکه‌های تلویزیونی خاصی در آمریکا قرار داده است."
راست و دروغ این اسناد مورد حمله نوری المالکی قرار گرفته است. تا آنجا که پای جنایات آمریکا در میان است وی اسناد را قبول دارد و آنجا که پای جنایات نوری مالکی در برخورد به مقاومت مردم عراق در مقابل نیروهای اشغالگر مطرح است بیکباره همه را بخشا جعلی دانسته و وعده می دهد به آنها رسیدگی کند. البته فراموش نکنیم که تمام این اعمال شنیع ضد بشری با رضایت آمریکا و ایاد علاوی و نوری مالکی صورت گرفته است. انتشار این اسناد آنهم در این زمان اتفاقی نیست و همانطور هم که در بیانیه نوری مالکی انتشار یافته اهداف معینی را مد نظر دارد. بهر صورت تشدید تضاد در میان امپریالیستها و نوکرهای آنها به نفع مبارزه مردم عراق برای اخراج آنها تمام می شود. نیروهای مترقی عراق نباید بدام این بیفتند که میان بد و بدتر یکی را انتخاب کنند و جای تضاد ملی را با تضاد قومی عوض کنند. مبارزه مردم عراق برای آزادی ملی است و نه ایاد علاوی و نه نوری مالکی هیچکدام از آنها در این جبهه قرار ندارند. هر دو دست نشانده امپریالیست آمریکا هستند.
جالب این است که آمریکائیها برای تشدید این تضادها، تضاد میان ایران و عربستان سعودی و هواداران آنها در عراق، طارق عزیز را که وزیر امور خارجه قانونی عراق بود در اختیار دادگاههای بلخ قرار دادند تا وی را به اعدام محکوم کند. سخنان طارق عزیز در زمان طرح پیشنهاد خروج آمریکا از عراق برضد ایران، بجای تکیه بر تجاوز آمریکا و افشاء جنایات آمریکا در عراق، گواه آن بود که این کار آمریکائیها با حساب انجام شده و فراخوانی به گروههای مسیحی و یا سنی است که جهت مبارزه را از سوی آمریکائیهای اشغالگر برچیده متوجه ایران کنند. طارق عزیز نخست وزیر سابق عراق در مصاحبه با روزنامه گاردین انگلیس که در روز جمعه 6/8/2010 چاپ شد گفته بود: "امریکا در جنگ با عراق مرتکب اشتباه بزرگی شد اما این اشتباه را نباید با عقب نشینی جبران کرد، چرا که این کار به مرگ کامل عراق منجر خواهد شد ". وی افزوده بود׃ "زمانى که باراک اوباما به عنوان رئیس جمهور آمریکا انتخاب شد، خیلى امیدوار شدم. چون فکر می‌کردم، او قصد دارد، برخى از اشتباه‌هاى جرج بوش را جبران کند. اما اوباما ریاکار است. او عراق را به دست گرگ‌ها مى‌سپارد". این رهنمود طارق عزیز بود که می خواست جمهوری اسلامی ایران آماج حمله آمریکا قرار گیرد. این خواست همه ممالک عربی در منطقه و اپوزیسیون خود فروخته ایران است که از تجاوز آمریکا به عراق حمایت می کند.

جالب است که در این اسناد دست کاری شده جاسوسان آمریکائی را که به علت جاسوسی در مرز ایران دستگیر کرده اند گردشگر آمریکائی تعریف می کنند که در داخل خاک عراق توسط نیروهای ایرانی ربوده شده اند. مضحک است که آمریکا طلبکار هم شده است و به عنوان یک کشور اشغالگر ایران را متهم می کند که به حریم ارضی عراق تجاوز کرده است. کدام عقل سالمی قبول می کند که سه آمریکائی برای گذراندن تعطیلات و هالیدی خویش از چند هزار کیلومتر راه بیفتند وارد خاک کشور اشغالی و نا مطمئن عراق شوند که هیچ آمریکائی غیر مسلح به زره پوش و یا گروههای جمعی مسلح امکان حضور در مجامع عمومی را ندارد و آنرا با اشتیاق دیدن مناظر طبیعی و موزه های عراق-کدام موزه- توجیه کنند. این گردشگران آمریکائی از کدام موزه و یا خیابان و اغذیه فروشی در عراق می خواستند دیدن کنند؟ چرا رفته اند دم مرز ایران؟ مگر زیباترین مناظر طبیعی در مرز مین گذاری شده ایران و عراق است؟ چرا این سه کوهنورد قبل از رسیدن به مرز عراق با مامورین آمریکائی در مورد رعایت پاره ای مقررات ایمنی صحبت کرده اند به طوریکه در اسناد آمده׃ "سه کوهنورد آمریکائی "برخی الزامات ایمنی" را نادیده گرفته اند ولی برخلاف ادعاهای مقامات ایرانی در زمان بازداشت "در خاک عراق" بوده اند". چرا این کوهنوردان یا گردشگران آمریکائی پس از اینهمه اعلان خطرها از جانب مقامات نظامی نیروهای اشغالگر باز علاقمند بوده اند که در مرز ایران کوهنوردی کنند، بطوریکه ازآن طرف مرز دیده شده و برای مامورین ایرانی قابل دسترسی باشند؟ آیا این ادعاها مسخره نیست؟ آیا همین یک نمونه نشان نمی دهد که این اسناد با نیت خاصی گزینش شده است و باید نتایج سیاسی خاصی را بدست دهد. در این اسناد از جاسوس آمریکائی، مشتی گردشگر و کوهنورد بی گناه ساخته اند. البته اگر آزاد شوند حتما هم زبان عربی و هم زبان فارسی را می توانند بی عیب و نقص صحبت کنند.
در این اسناد تجاوز بالنهای اکتشافی آمریکا به حریم فضائی ایران را که مورد واکنش دولت ایران قرار گرفته است باز شدن بند بالنها و باد بردن اتفاقی آنها به طرف ایران توصیف کرده اند. در آن سند می آید׃ "در 10 اکتبر 2006 یک هواپیمای بدون سرنشین "پردتور" در بصره از کنترل خارج شده و داخل مرز ایران می شود بعد از اینکه این هواپیما به مدت هشت دقیقه در ایران پرواز کرد مسئولان دوباره موفق به بازیابی کنترل شده و "پردتور" را دوباره به خاک عراق هدایت می کنند." و یا در جای دیگر می آید׃ "در تاریخ 5 ماه مه 2006 مجددا یک بالن جی لنز دیگر در اردوگاه ابوناجی عماره از پایه خود رها شده و به سوی ایران رفته است. بنا به این گزارش یک جنگنده اف-18 سعی کرد تا این بالن را پیش از رسیدن به آسمان ایران هدف قرار دهد" گزارش قید می کند از سرنوشت این جی لنز اطلاعی در دست نیست. معلوم می شود که در منطقه سمت و سوی همه بادهای جوی به سوی ایران است. بالنها به سمت ایران می روند و بعد از خاتمه کار جهت باد عوض می شود و به پایگاههای آمریکائی خود باز می گردند. اگر واقعا نیز آنطور که آمریکائیها مدعی بیان آنند اتفاق افتاده باشد حقیقت آن این است که در این چند موارد دولت ایران مچ آمریکائیها را گرفته و پرده از تجاوز آنها به حریم فضائی ایران برداشته است و آنها حالا با این اسناد سفارشی در پی رفع و رجوع آن بر آمده اند.
سند طوری تنظیم شده که عملیات آمریکائیها را توجیه کند و تحت عنوان دهان پر کن اسناد افشاء کننده دلایل توجیهات حقوقی و سیاسی به آمریکا بدهد. در نتیجه وضع طوری شده است که آمریکا طلبکار از کار در می آید و اساسا نقشی در جنایاتی که در عراق اتفاق می افتد ندارد. آنها هرگز حامی پرورش تروریستهای شیعه کش برای براه انداختن جنگ شیعه و سنی در عراق نبوده اند. آنها کسی نبوده اند که کارشناس خود در آمریکای لاتین را برای سازماندهی چنین قتلهائی به سفارت آمریکا در عراق منسوب کردند و...

تضادهائی که در عراق پدید آمده بسیار پیچیده شده است. این تضادها بجز تضاد شیعیان و سنی ها و کردها با یکدیگر اساسا تضاد اساسی میان خلق عراق و قوای اشغالگر می باشد که در درون جبهه مقاومت ملی در برگیرنده همه عراقی ها صرفنظر از ملیت و مذهب، بر ضد قوای اشغالگر می رزمند. در کنار این تضادها تضاد کردها و ترکها، تضاد میان همه ممالک مجاور عراق با یکدیگر و تضاد اسرائیل با همه اعراب و ایرانیها و... به این مجموعه اضافه می شود. این مجموعه تضادها، شرایطی را ایجاد می کند که حتی در میان نیروهای دست نشانده آمریکا نظیر ایاد علاوی و یا نوری مالکی و نظایر آنها نیز تضادهای جدیدی پدید آمده و یا تشدید می شوند. نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه که آمریکا اساسا به آن کم بهاء داده بود با گذشت زمان نقش خویش را کاملا بازی می کند و آمریکا را در نزد متحدانش منزوی کرده و حتی وی را تحت فشار قرار می دهد. آمریکا تلاش دارد حقایق مربوط به تجاوز آشکار به عراق و اشغال این کشور را با این تبلیغات فرعی بپوشاند. نیروی اشغالگر و متجاوز به عراق و افغانستان امپریالیست آمریکا و متحدان اروپائی و غیر اروپائی آنها هستند و نه ایران و سوریه. حزب ما از هر تناقض گوئی و مانورهای امپریالیستی برای پوشش بر جنایاتش، ابزاری برای افشای آنها خواهد ساخت و از هر سندی در این زمینه سود خواهد جست. اپوزیسیون تقلبی ایران اما که سر نخش دست همین مراجع فتواست فورا در شبکه خبری اینترنت بدون تفسیر و روشنگری به عنوان مامور معذور به پخش تبلیغات آمریکائیها مبادرت کرده بدون اینکه نقش جنایتکارانه امپریالیست آمریکا را به عنوان عامل اصلی این فجایع و مصائب در عراق افشاء کنند. این مزدوران ایرانی می خواهند از آمریکا یک قربانی و مظلوم بسازند و ایران و سوریه را مسئول اصلی جنایات در عراق قلمداد کنند. کاری ننگین تر از این نمی توانید پیدا کنید. وظیفه نیروهای انقلابی آنست که خواهان خروج فوری و بی قید و شرط تجاوزکاران و اشغالگران آمریکائی از عراق بوده و از مبارزه ملی مردم عراق برای اخراج این جنایتکاران و دخالتگرانی نظیر ایران و ترکیه و سوریه عربستان سعودی و اسرائیل و مصر و اردن و... حمایت کنند. تنها از این طریق سرنخ این کلاف سردرگم بدست می آید و همه چیز قابل توضیح و تفسیر علمی است. علت العلل مصائب مردم عراق و مردم منطقه حضور نظامی اشغالگران آمریکائی در منطقه است. حزب ما خواهان خروج فوری و بی قید و شرط تجاوزکاران استعمارگر از عراق است و از مبارزه مردم عراق برای رهائی ملی حمایت می کند. حزب ما بر آنست که همه آن منتقدین و تحلیلگران ایرانی و یا غیر ایرانی که لبه تیز حملات خود را از روی آمریکا و قوای اشغالگر و جنایتکار بر می دارند و منطبق بر رهنمود طارق عزیز متوجه رژیم ارتجاعی و مداخله گر جمهوری اسلامی و سوریه می کنند یا نادانند و هنوز فریب تبلیغات جنایتکاران را می خورند و یا عمال دست پرورده آمریکا و دشمنان مردم ایران اند. همه آنها مدافع قوای تجاوزگر و استعمارگرند. همه آنها نافی آنند که ماهیت مبارزه ای که در جهان در گرفته است مبارزه میان ستمگر و ستمکش است. همه آنها از این نظریه ارتجاعی پیروان منصور حکمت که دنیا در حال جنگ میان سناریوی سیاه و سفید، جنگ بین اسلام و آمریکاست، حمایت می کنند. همه آنها حامی محاصره اقتصادی مردم ایران مانند مردم نوار غزه اند، همه آنها حامی تجاوز آمریکا به ایران هستند و خودشان می خواهند در رکاب آمریکا برای "آزادی" ایران قرار بگیرند و برای آمریکا شمشیر بزنند. مردم ایران خود با تکیه بر نیروی خود رژیم بربرمنش سرمایه داری مافیائی جمهوری اسلامی را سرنگون می کنند و در این مبارزه آلت دست امپریالیستها و صهیونیستها نخواهند شد. آنها که نمی فهمند در منطقه چه می گذرد، آنها که نمی فهمند سیاست راهبردی امپریالیستها و در راسشان امپریالیست آمریکا چیست به آنها باید گفت׃
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما می داری.


حزب کارایران(توفان)
آبان هزار و سیصد و هشتاد ونه خورشیدی
www.toufan.org
toufan@toufan.org

۱۵ آبان ۱۳۸۹


فرخنده باد نودوسومین سالگرد انقلاب کبیرسوسیالیستی اکتبر!


نودو سه سال ازانقلاب عظیم پرولتری شوروی می گذرد. انقلاب عظیمی که جهان سرمایه داری را بشدت لرزاند وبه وحشت مرگ انداخت. درهفتم نوامبر 1917شوراهای کارگران،دهقانان و سربازان پتروگراد درقیام مسلحانه به رهبری حزب کمونیست بلشویک روس، لنین و استالین به قصر زمستانی تزار هجوم آوردند و با بر انداختن " حکومت موقت" ، مظهر بورژوازی و خیانت سوسیالیستهای اپورتونیست، دوره نوین سوسیالیسم را بنیان گذاردند.
لننیسم مظهر این انقلاب سوسیالیستی کارگری با مشی قاطع خویش بر گنجینه مارکسیسم و سوسیالیسم علمی افزود، پرولتاریا و خلقهای ستمکش را با سلاحهای برائی مسلح نمود.
پیکار سهمگین طبقاتی پرولتاریا که ثمره اولین خود رادرکمون پاریس بسال 1871 داد، شیپور مرگ طبقات ستمگر و ظالم ، طبقات بورژوا و فئودال را دمید. انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر درنبردی خونین و مسلحانه به رهبری حزب کمونیست بلشویک روس بر علیه دشمنان داخلی و خارجی در طول پیکارهای فراوان پیشاهنگ پرولتاریای روس، با تکیه بر مارکسیسم، دیکتاتوری پرولتاریا را برقرار ساخت. این انقلاب آموخت که مبارزه طبقاتی پرولتاریا و دیکتاتوری او بر طبقات استثمارگر منکوب گشته تنها راه برای بر انداختن هرگونه ستم اعم از طبقاتی وملی است.
تجربه انقلاب سوسیالیستی اکتبرو لننیسم نشان داد که بدون حزب مارکسیستی – لننیستی که درنبردهای طبقاتی برضد ارتجاع، بورژوازی، امپریالیسم و فرصت طلبان رنگارنگ آبدیده شده باشد، بدون حزب کمونیستی که ستاد رهبری انقلاب توده های زحمتکش باشد نمی توان امررهائی پرولتاریا و سایر اقشار تحت ستم را از زیر هرگونه یوغی بسرانجام رسانید، و از پیچ و خمها و دامهای دشمنان انقلاب رهائی جست.
انقلاب اکتبر می آموزد که طبقه کارگر برای آنکه به هدف خویش که ایجاد جامعه ای بدون طبقه و بدون استثمار است نائل آید باید ابتدا قدرت سیاسی را بدست آورد. تنها با بدست آوردن قدرت سیاسی است که طبقه کارگر میتواند به آرمانهای خویش تحقق بخشد. لنین ازهمان نخستین سالهای فعالیت انقلابی خود خاطر نشان ساخت که عمده ترین مسئله هرانقلاب مسئله قدرت حکومتی است. " برای انجام انقلاب اجتماعی، پرولتاریا باید قدرت سیاسی را بدست آورد. قدرتی که اورا حاکم براوضاع خواهد کرد و به اوامکان خواهد داد که تمام موانعی را که برسر راه آرمان والای اوست ازمیان بردارد"(لنین 1902)
انقلاب اکتبر نشان داد که بدون اعمال قهر نمیتنوان قدرت سیاسی و حکومت را به تصرف درآورد. لنین بدرستی خاطرنشان ساخت " طبقه اسیری که نخواهد اسلحه بدست گیرد و بکاربردن آنرا بیاموزد، چنین طبقه اسیری فقط شایسته آنست که با وی مانند بردگان عمل شود".
قهری انقلابی و توده ای و نقشه مند به رهبری حزب پرولتاریاو درهم شکستن نظام سرمایه داری یکی دیگراز درسهای مهم و کلیدی انقلاب سوسیالیستی اکتبر است.

اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نخستین دولت و نظام سوسیالیستی درتاریخ بشریت، اولین پایگاه سرخ انقلابات کارگران و خلقهای ستمدیده سراسر جهان و دفاع قاطعانه از لننیسم و ساختمان سوسیالیسم همواره با نام رفیق استالین همراه است. بیش از سی سال مبارزات خلقها و پرولتاریای اتحاد شوروی تحت رهبری استالین، حملات، تهاجم و محاصره امپریالیستها را درهم شکست، ترتسکیسم و رویزیونیسم را درهم کوبید و سرانجام با رهبری خرد مندانه ا ش ، فاشیسم هیتلری را نابود گردانید و بشریت را از این هیولا رهانید و ضربات جبران ناپذیری بر پیکر امپریالیسم جهانی وارد ساخت.
مضمون اصلی سوسیالیسم یعنی دیکتاتوری پرولتاریا بر طبقات سرنگون شده و کوششهای جان سختانه آنان و به ثمر رسانیدن گذار جامعه سوسیالیستی به کمونیسم می باشد.
پس از مرگ رفیق استالین و کودتای رویزیونیستهای خروشچفی، اینان کمونیستهای بلشویک را در سراسر حزب منفرد و نابود گردانیدند، بر دیکتاتوری پرولتاریا این آموزش حیاتی مارکسیسم- لننیسم با بیشرمی ووقاحت خط بطلان کشیدند، آنرا با "حزب همه خلق" و " دولت همه خلق" جانشین ساختند. تجدید نظر دراصول مارکسیسم – لننیسم و با بدست گرفتن قدرت سیاسی توسط رویزیونیستها، نشان داد که مبارزه طبقاتی بورژوازی منکوب شده علیه سوسیالیسم نه تنها پایان نیافته بلکه دراشکال نوین خود شدید تر، ظریفتر، محیلانه تر نیز میگردد، نشان داد که پرولتاریا هنوز در اوان انقلابا ت پرولتری سوسیالیستی گام بر میدارد و امکان بر گشت به عقب و احیای سرمایه داری وجود دارد.
انقلاب اکتبر می آموزد برای پیروزی درمبارزه انقلابی و بخاطر جلب توده ها و رهبری آنها در راه انقلاب سوسیالیستی ناگزیر باید رویزیونیسم و اپورتونیسم را درهم شکست. بدون پیکاری پیگیر و همه جانبه با انحرافات سوسیال دموکراتیسم، آنارکوسندیکا لیسم، اکونومیسم، ترتسکیسم و انواع و اقسام انحرافات خرده بورژوائی و ضد حزبی درمقیا س ملی و بین المللی امکان پیروزی پرولتاریا وجود نخواهد داشت. مبارزه با سرمایه داری وامپریالیسم از مبارزه با رویزیونیسم جدانیست و نمی تواند باشد. اینست آنچه راه اکتبر میاموزد.
اهمیت تاریخی انقلاب کبیر اکتبر
انقلاب اکتبرشوروی انقلاب کبیری بود. انقلاب بورژوازی فرانسه نیز انقلاب کبیری بود. هم انقلاب فرانسه و هم انقلاب اکتبر چهره جهان را تغییر دادند. جهان بعد از این انقلابها جهان قبل ازآن نبود.
هم در انقلاب بورژوازی فرانسه و هم در انقلاب اکتبر دشمنان انقلاب بر ضد انقلاب مبارزه کردند و موقتا به پیروزیهائی نیز دست پیدا کردند ولی هرگز نتوانستند و نمیتوانند چهره جهان را به همان صورت زشت گذشته ترسیم کنند. دیگر امکان ندارد شیوه ارتجاعی تولید فئودالی که عمرش از نظر تاریخی به پایان رسیده بود مجددا بجای شیوه تولید سرمایه داری مستقر ساخت. چرخ جهان را دیگر نمیتوان به عقب برگردانید. انقلاب بورژوازی به تسلط فئودالها، سلطنت طلبان و کلیسای کاتولیک پایان داد و برای انسانها حقوقی قایل شد که مذهب، پیش از آن، آنها را نفی میکرد. بشر از نظر مذهبی انسان مسلوب الاراده ای بود که باید گوسفند وار دنباله رو خدام کلیسا روان میبود. حقوقی که انسانها بدان دست یافتند و به عنوان انسان در مرکز توجه و محور جهان قرار گرفتند بهیچوجه مجموعا برای مدت طولانی قابل حذف و نابودی نیستند و نخواهند بود اگر چه میتوان در پستی و بلندیهای مبارزه اجتماعی با سرکوبی موقت آنها حساب کرد. این حقوق به مغزها رخنه کرده و بخش معنوی جدائی ناپذیر جامعه شده اند.
البته نیروهای ارتجاعی از کلیسا گرفته تا سلطنت و سرمایه داران بورس باز طفیلی، همه در پی آنند که تاریخ را به عقب ببرند، از حقوق مردم بکاهند و برده داری مدرن را مستقر سازند. این مبارزه میان نیروهای کهنه و نیروهای نو مضمون مبارزه بشریت را حتی تا به امروز تشکیل میدهد.
آنچه در مورد انقلاب کبیر بورژوازی فرانسه گفته شد به طریق اولی در مورد انقلاب کبیر اکتبر نیز صادق است، مضاعف بر اینکه ما با یک انقلاب استثنائی در تاریخ بشریت روبرو شده ایم. تفاوت همه قیامها و انقلابهای قبل از انقلاب اکتبر نظیر قیام اسپارتاکوس، جنگهای دهقانی در آلمان و اروپا، قیام بوکاچف، انقلاب های بورژوازی در اروپا و یا حتی انقلاب مشروطیت ایران با انقلاب اکتبر در این است که در دگرگونیهای قبلی هدف هرگز حذف بهره کشی انسان از انسان در میان نبوده است. این قیامها و یا انقلابها با این هدف صورت میگرفته که شکل مناسبات جدیدی را بجای مناسبات کهنه که آنهم متکی بر استثمار انسانها بوده است جایگزین کنند. در انقلابات گذشته استثمار شوندگان و بخشی از استثمار کنندگان مشترکا علیه بخش ارتجاعی تر استثمار کنندگان می رزمیدند و به این جهت زمینه انتقال قدرت و شدت سرکوب ارتجاع کهنه تر به مراتب قابل دسترسی تر بود.انقلاب اکتبر به دژی یورش برده بود که تا دیروز تسخیر ناپذیر به نظر می آمد.
انقلاب اکتبر میخواست دست همه استثمارگران را قطع کند و کسی حق خوردن داشته باشد که کار کند. بیکاران طفیلی حق حیات زالو وار ندارند.انقلاب اکتبر می خواست بهره کشی انسان از انسان را از میان بردارد. می خواست تاریخ را طور دیگری بنویسد. عظمت آن در بی سابقه بودن این اقدام دلاورانه تاریخی بود.انقلاب اکتبر میخواست یک سحر طبقاتی را در هم شکند.میخواست تابو و حرمت مقدس مالکیت خصوصی را بشکند.میخواست به هراس این پندار که گویا با انقلاب اکتبر جهان به پایان میرسد و دنیا زیر و رو میشود پایان دهد.انقلاب اکتبر میخواست اکثریت ستمدیدگان را در روسیه و جهان بر ضد یک نظام، بر ضد یک دژ تسخیر ناپذیر و جادوئی متحد کند.
میخواست کاری کند کارستان که تا به آن روز عقل بشر به بلندی عظمت دیوارهای آن نیز قد نمیداد.
انقلاب اکتبر میخواست ترس معنوی مردم را که گوئی مالکیت خصوصی بر وسایل تولید را نمیتوان از میان بر داشت بریزاند و نشان دهد تولید بدون استثمار و برادارنه نیز مقدور است. انقلاب اکتبر در عین حال انقلابی در اندیشه ها بود در این بود که ما میدانیم و ایمان عمیق داریم که انسان تراز نوین را میتوان ساخت و باید چنین انسانهائی را ساخت و در راه آن تلاش کرد. توسل به بربریت که شیوه متداول و شناخته شده سرمایه داری است. لولیدن در کثافات خود است و هرگز با انسانیت سرموئی خویشاوندی ندارد. ماهیت نظام سرمایه داری ضد بشری و عامل اساسی نقض حقوق بشر و توهین به حیثیت انسانی است.

قبل از انقلاب اکتبر اندیشمندان بورژوازی تبلیغ میکردند که شیوه تولیدی که مناسبات حاکم بر آن متکی بر مالکیت خصوصی نباشد هرگز نمیتواند متحقق شود. آنها شیوه تولید سوسیالیستی را تخیلی و توهم مشتی خیالپرداز جلوه میدادند. “مال من“، “مالکیت من“ بزرگ نوشته میشد و انگیزه تولید تلقی میگردید. بلشویکها را این اندیشمندان مشتی خیالباف و مالیخولیائی توصیف میکردند که بدون نمونه تاریخی میخواهند دنیا را بهم بریزند، آنها خرابکار و تروریست هستند.
انقلاب اکتبر یعنی بزرگترین دگرگونی تاریخ بشریت. اهمیت کار انقلاب اکتبر در عظمت آن است. این انقلاب انقلابی نیست که فقط جای طبقات را در قدرت سیاسی تغییر دهد، این انقلاب فقط در فکر تغییر مناسبات تولیدی نیست، فقط به مصادره کارخانه ها و بانکها و وسایل تولید اکتفاء نمیکند، این ساده ترین بخش انقلاب است. این انقلاب پس از انجام با نیروی عظیم و سیل خانمانبراندازی روبرو است که تاریخ بشریت قدرت شبیه آنرا هرگز بخاطر ندارد. این مبارزه علیه امپریالیسم مسلح و ضد انقلاب سفید و زرد جنایتکار نیست که بتوان آنها را شکار کرد و نابود ساخت، علیه طبقات حاکمه نیست که براحتی بتوان آنها را بر انداخت و از سوراخهای خویش بیرون کشید و سرکوب کرد. این نیروی عظیم ، مداوم، قدرتمند و عقب مانده که لحظه به لحظه انقلاب را تهدید میکند و در هر لانه و آشیانه ای مسکن میکند و کرده است نیروی جهنمی و هولناک عادت مردم، نیروی سنت و خرافات دنیای کهن، نیروی تنبلی و کاهلی، مرد رندی و زرنگی، بی انضباطی، نیروئی که در تک تک انسانها حتی در میان دوستان انقلاب اکتبر در اثر تکامل تاریخی بشریت لانه کرده است، میباشد. این نیرو در میان مردم است در مردمی محصول قرنها جامعه بهره کشی انسان از انسان بوده اند، مردمی که به آنها آموخته اند که باید گرگ یکدیگر باشند. این نیرو که در ضمیر ناخودآگاه جامعه موجود است زمینه رشد ضد انقلاب و نارضائی را فراهم میکند. انقلاب اکتبر باید روحیه فردگرائی را به جمع گرائی تبدیل کند، اساس تفکر انسان را که تا کنون بر شالوده نظام سرمایه داری شکل میگرفت دگرگون سازد. چه بسیار بلشویکها و رفقای فداکاری که در این عرصه پیکار از پای می افتند و قادر نیستند که این مبارزه را به پایان برسانند.
بلشویکها باید این کار عظیم بشری را به انجام میرساندند و آنهم در محاصره دریائی از دشمنان رنگانگ و نفوذ افکار خرده بورژوائی و بورژوائی در جامعه ای نه چندان پیشرفته.
ارتجاع بین المللی با تمام توان خود به بلشویکها حمله میکند و در کارشان خرابکاری مینماید، گردبادهای تبلیغاتی مسموم فضای فعالیت آنها را در جهان مسموم میکند. جنایتی نیست که امپریالیستها به آنها منتسب نکنند و اسناد تقلبیش را نسازند و توزیع نگردانند. بزرگترین جنگ تاریخ بشری در همه عرصه ها بیرحمانه آغاز میشود.
انقلاب اکتبر باید به این مسایل پاسخ میگفت. پرولتاریای قهرمان روسیه این وظیفه تاریخ بشری را برای همه بشریت بعهده گرفت و در راه تغییر این جهان همت گماشت، بدون آنکه چشمداشتی به اهداف زودرس و پیروزی سریع بشریت داشته باشد. بلشویکها برای آینده، آینده ای که خود هرگز آنرا نخواهند دید، برای نسلهای بعدی فداکاری میکردند و پرورش چنین انسانهای شریفی مصول انقلاب اکتبر و رهبری حزب کمونیست بلشویک شوروی بود. چنین انسانهای آرمانخواهی خود بخود از زمین زاده نمیشوند، حزب است که آنها را در دامان گرم خود پرورش میدهد. انقلاب اکتبر با گرمای خویش این ایده آل بشریت را جان بخشید و در میدان جهان به نمایش گذارد تا زحمتکشان با دیدنش شاد شوند و بهره کشان از درخشش خورشید پیروزی بشریت کور شوند.
آنها به قانونمندی مبارزه طبقاتی پاسخ گفتند و از قبل نیز مدعی نبودند که در این مبارزه طبقاتی با قطعیت پیروز میشوند. در هیچ مبارزه اجتماعی نمیتوان از قبل پیشگوئی کرد که ما حتما در این عرصه پیروز خواهیم شد. هیچ انقلابی را نمیشود با شرط چاقو شروع کرد. آنچه ما با قطعیت میتوانیم بر آن تکیه کنیم پیروزی علم بر مذهب، پیروزی نو بر کهنه و پیروزی محتوم کمونیستها از نظر تاریخی است و نه از نظر پیکار در عرصه های مشخص و گوناگون نبرد طبقاتی.
در روسیه بلشویکها کوشیدند که این جامعه نوین را بسازند. تا کسی به اهمیت و عظمت کاری که صورت گرفته است پی نبرد، تا کسی نتواند قدرت تخلیل و تجسم خود را به 1917 برساند و شرایط آنروز را در مبارزه در نظر گیرد، تا کسی پیدا نشود که معیار ماتریالیسم تاریخی را برای ارزیاب علمی مورد استفاده قرار دهد آن کس قادر به هیچ ارزیابی علمی و منطقی و بدور از ذهنی گرائی نخواهد بود. در متن تلاش برای بزرگترین ساختمان تاریخ بشری است که میتوان کمبودها، کسریها، اشتباهات اجتناب پذیر و یا اجتناب ناپذیر بلشویکها را شناخت و بررسی کرد.
بیچاره کسانی هستند که با نابینائی به ارزیابی انقلاب اکتبر میروند. نمیفهمند که بشریت در حال برزگترین تحول بشری است و در این راه مصون از خطا نیست. آنها که غر غر میکنند، به آتش زدن کلیساها استناد میکنند و یا غارت کاخها را به میان میکشند، به نقض حقوق پاره ای افراد توسل میجویند که تو گوئی برای نخستین بار در تاریخ بشریت است که حیثیت افرادی لکه دار شده است و این جریحه دار شدن حیثیت افراد جداگانه را ناشی از انقلاب اکتبر جا می زنند، از اهمیت کار عظیمی که در شرف وقوع است غافلند.
خرده بورژواها نتوانستند این عظمت را بفهمند و نتوانستند روندی را آغاز شده بود بدرستی تعقیب کنند و ارزیابی نمایند. خرده بورژوازی از عظمت کاری که در شرف وقوع بود یکه خورد، شگفت زده شد و ترسید. زیرا به نیروی کارگران و توده ستمکش و رهبری حزب بلشویک ایمان نداشت. فریاد بر آورد که تسلیم شویم، مبارزه کار ما نیست، حق با بورژوازی است، ما عقب مانده ایم، نیروهای مولده در جامعه ما رشد کافی نکرده است، کشور ما دهقانی است، پرولتاریای جهان نتوانسته به یاری ما بیاید، امپریالیستها ما را خفه خواهند کرد، سطح دانش پرولتاریا ناچیز و کارگران بی تجربه اند، دشمنان در درون بعلت تجربه، حمایت جهانی، قدرت مالی و شناخت دستگاه دولتی و اداره امور کشور صدها بار از ما قویترند، وا مصیبتا!!. فریادهای عجز و لابه خرده بورژواها حتی در درون حزب در کار پیروز انقلاب اخلال میکرد. شعار تسلیم در مقابل ادامه انقلاب مطرح میشد.
انقلاب اکتبر جهان را تکان داد. تکانی که بندهای جامعه کهن را شکست. در فردای انقلاب اکتبر چهره جهان چهره دیروز آن نبود.
“من همیشه از لنین در شگفت بودم، ولی امروز من واقعا و از صمیم دل و جان خود یک بلشویک هستم“ آناتول فرانس
“من برای شخصیت های بزرگ ارزشی ویژه قائلم و در برابر لنین احساس اعجابی پر شور دارم. در اروپای قرن ما از او پر توان تری نمی بینم. وی با اراده خود در اقیانوس آشفته بشریت آنچنان شیاری عمیق زد، که اثرش در امواج، گم شدنی نیست. اکنون دیگر کشتی علیرغم همه توفانها با نیروئی فراوان به سوس جهانی نوین میرود“. رومن رولان
“در زندگی لنین وفاداری به یک امر بزرگ بناگزیر با روش ناسازگار در قبال تمام کسانی که بخواهند بدان امر خلل وارد سازند، همراه است. برای آنکه وفاداریش را بستایم، باید به ناسازگاریش بها بدهم. این نکته بر من آسانتر شد، وقتی دیدم، که لنین قادر بود به امر بزرگ خویش موافق نیازمندی های انسانهای زنده شکل بدهد. او انسانها را مانند امری که در راهش میرزمید دوست میداشت و بهمین سبب چنین با بزرگی عمل میکرد“. هاینریش مان
“او مانند تاریخ منسجم و مانند عقل سلیم محکم بود... گورکی به ما گفت: کارگران در باره اش میگوین:بین انسانها او از همه شریفت تر است“. هانری باربوس
“لنینی سراپا کردار، سند، گرایش و آهن بود. نکته دیگر چشمگیر آنست، که وی علیه تباه کنندگان نبرد طبقاتی سراپا نبردی بود پیگیر، کوبنده، که هرگز نمی گسست، هرگز فروکش نمیکرد“ کورت توخولسکی
“من اطمینان دارم که تنها یک راه برای از میان برداشتن این کژی های ریشه دار(منظور بحرانها و مصیبتهائی است که نظام سرمایه داری برای بشریت تولید کرده است-توفان) وجود دارد و آنهم برقراری یک اقتصاد سوسیالیستی است، همراه با نظام آموزشی که متمایل به هدفهای اجتماعی باشد. در چنینی اقتصادی، که تولید را بر اساس نیازهای جامعه تنظیم میکند، کار را میان تمام آنان که قادر به انجامش باشند تقسیم میکند و برای همه امکان معیشت را مهیا میسازد. نظام آموزشی، همراه با رشد توانیهای درونی هر فرد، میکوشد که در او احساس مسئولیت نسبت به همنوعش را جایگزین تجلیل از قدرت و موفقیت(که در جامعه کنونی شاهدش هستیم) کند. با وجود این، باید بخاطر داشت که صرف اقتصاد برنامه ریزی شده سوسیالیسم نیست. چنین اقتصادی میتواند با بردگی هم همراه باشد. دستیابی به سوسیالیسم نیازمند حل چندین معضل بسیار دشوار سیاسی-اجتماعی است“
اما اگراکبتر1917 در روسیه به گذشته تعلق دارد، اکتبرهای دیگر، آن اکتبرهائی که می بایست فرا رسند و ایران، روسیه، چین، آمریکا، اروپای شرق و غرب، ژاپن، آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین و بطورخلاصه سراسر جهان را زیر وروکنند،متعلق به آینده اند، آینده ای که درراه است و هیچ نیروئی تاب و توان جلوگیری از آن را ندارد. انقلاب اکتبر، راه خروج پرولتاریا و همه خلقهای جهان ازگنداب متعفن استعمارامپریالیستی، مناسبات پوسیده و بجا مانده ازقرون و سطائی و بردگی و مزدوری را نشان میدهد.
بگذار تا سگهای پاسبان دنیای کهن از یاد آوری این موضوع که بالاخره انقلابات اکتبر روسیه وچین را شکست داده اند برخود ببالند و مناسبات سرمایه داری و" بازار آزاد " و حکومت " دموکراتیک و الهی" خویش را جاودانه قلمداد کنند.اکتبرهای آینده به همه این جنجالها پایان داده، این زباله ها را، روبیده و آنها را ازوحشت مرگ به لرزه خواهند انداخت.


فرخنده باد نودوسومین سالگرد انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر!
زنده باد مارکسیسم- لننیسم!
حزب کارایران(توفان)
اکتبر دوهزار وده میلادی