۳ دی ۱۳۸۹


اطلاعیه حزب کارایران(توفان)

ارعاب واعدام نفرت انگیز مخالفین مانع ازسرنگونی رژیم نخواهد شد

رژیم ددمنش و مافیائی جمهوری اسلامی که درمقابل اعتراضات و موج نارضایتی مردم شریف ایران خود را ضعیف می بیند به تشدید فضای اختناق، دستگیری مخالفین و فعالین کارگری و روشنفکران منتقد جامعه متوسل شده است. رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی که در بحران عمیق سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی دست و پا می زند چاره ای جز ارعاب و افزایش اعدام برای خروج از این باتلاق نمی بیند وبرای زهره چشم گرفتن از مردم ایران هر روز به بهانه های مختلف حکم قصاص واعدام را به اجرا در می آورد تا بخیال خام خود چند صباحی بر عمرنکبتبار و عنکبوتی اش بیافزاید .اعدام شهلا جاهد درهفته های اخیر تنفر جهانیان را برانگیخت. اعدام وحشیانه یازده تن از زندانیان بلوچ در هفته گذشته به بهانه ارتباط این زندانیان در عملیات نفرت انگیز انتحاری و اکنون خطر اعدام دانشجوی کُرد حبیب الله لطیفی در زندان سنندج که براساس گزارش اقای نیکبخت - وکیل اقای حبیب الله لطیفی - قرار است او در روز یکشنبه 26 دسامبر اعدام شود... اینها همه فقط نمونه هائی از بگیر و ببند های جنایتکارانه ایست که رژیم درپیش گرفته است تا با فضای تشدید ارعاب به سیاستهای سرمایه دارانه و ارتجاعی اش و گسترش فقر و شکاف طبقاتی درایران ادامه دهد. بازداشت دکتر فریبرز رئیس دانا را نیز باید درهمین چهارچوب و انتقادات شدید وی به سیاست حذف یارانه ها مورد بررسی قرار داد.. ...و

حزب کار ایران (توفان) اعدامهای وحشیانه توسط رژیم قرون وسطائی جمهوری اسلامی را شدیدا محکوم میکند واز همه احزاب برادر ، سازمانها و افراد مترقی و بشردوست می طلبد که بهر شکل ممکن به وحشیگریهای رژیم اسلامی ایران اعتراض وآن را محکوم کنند.

حزب کار ایران (توفان) حکم اعدام دانشجوی کرد حبیب الله لطیفی را محکوم میکند و ازهمه نهاد های بین المللی و انساندوست و نیروهای ترقیخواه میخواهد برای ممانعت از اعدام اوو همینطور آزادی فعالین کارگری وهمه زندانیان سیاسی از هیچ کوششی دریغ ننمایند.

سیاست ارعاب واعدامهای کور و انتقام جویانه رژیم بربرمنش جمهوری اسلامی مانع ازسرنگونی او نخواهد شد. رژیم سرمایه داری اسلامی را باید با نیروی عظیم توده ها و با برپائی انقلابی دیگر بزیر کشید تا بتوان سرکوب و قتل و جنایت ، فقر و استثمار ، جادو و جنبل و خرافات و .... را برای همیشه به تاریخ سپرد.

ننگ و نفرت بر رژیم قتل و جنایت جمهوری اسلامی ایران!
آزادی فوری و بی قید وشرط همه زندانیان سیاسی!
زنده باد سوسیالیسم این پرچم رهائی بشریت!
حزب کارایران (توفان)
سوم دی ماه هزار و سیصد و هشتاد ونه
www.toufan.org
toufan@toufan.org

۲۸ آذر ۱۳۸۹


دستگیری دکتر فریبرز رئیس دانا را محکوم میکنیم


آقای فريبرز رئيس دانا عضو کانون نويسندگان، اقتصاد دان و مبارز ضد جمهوری اسلامی توسط ٨ مأمور ناشناس بازداشت شد. مأموران حکمی را از سوی مقامات قضائی ارائه نداده و دليل بازداشت ايشان را نيز اعلام نکرده اند.
آن ھا کامپيوتر، شناسنامه و بعضی از ديگر اسناد و اوراق شخصی آقای رئيس دانا را با خود به غنيمت بردند.
دکتر رئیس دانا تاکنون انتقادات بسیاری به رژیم بویژه در زمینه اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها نموده و در رادیو های خارجی از جمله رادیو فردا و بی بی سی و...مصاحبه هایی دراین مورد انجام داده و بی پروا به این طرح ارتجاعی و ضد کارگری انتقاد کرده است . بی تردید دلیل بازداشت وی جز این نیز نمی تواند باشد. درقاموس جمهوری ضد بشری اسلامی انتقاد کردن جرم است چه رسد به حمایت از منافع زحمتکشان و برابری حقوق زنان با مردان و دفاع از مطالباتی نظیر آزادی احزاب و تشکلات دمکراتیک و مستقل از دولت......
حزب ما دستگیری فریبرز رئیس دانا را بشدت محکوم میکند و خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط ایشان است
.
حزب کارایران(توفان)
19 دسامبر2010.
www.-toufan.org

۲۳ آذر ۱۳۸۹





متن کامل
نامه ی سرگشاده خانواده رضا شهابی
برای آزادی رضا تلاش کنیم

به: کارگران ،تشکل های کارگری ،نهادهای حقوق بشری و رسانه ها

همانطور که میدانید رضا شهابی ،کارگر زندانی محبوس در بند 209 زندان اوین ،از روز شنبه 13 آذرماه 89 دست به اعتصاب غذای خشک زده است و با توجه به بیماری های عدیده پیشین و نیز بیماری هایی که در دوره ی شش ماهه ی زندان به آن دچار شده است ،سلامت جانی وی شدیدا در معرض خطر است.
در حالی که در 19 مهرماه ،نامه ی آزادی وی صادر شده و ما برای آزادیش وثیقه ی 60 میلیون تومانی تودیع کرده ایم.از طرفی هم به طور همزمان یک ابلاغیه برای وثیقه ی صد میلیون تومانی به امضای رضا رسانده اند.همچنین هر دو مقام قضایی معرفی شده به ما از در دست داشتن پرونده ی قضایی رضا شهابی اظهار بی اطلاعی میکنند.

رضا شهابی به مدت شش ماه است که به دلیل دفاع از حقوق کارگران در زندان محبوس است،
دو ماه است که با وجود صدور نامه ی آزادی هنوز در بند است و اکنون نیز سلامت او در معرض خطر جدی قرار دارد و ما نمیدانیم در اثر اعتصاب غذای خشک چه صدمات دیگری بر او وارد خواهد شد.
بدین وسیله از تمامی کارگران ،تشکل های کارگری ،نهاد های حقوق بشری و رسانه ها و تمامی وجدان های بیدار خواستاریم برای آزادی بی قید و شرط رضا شهابی و همکاران زندانیش و دیگر کارگران زندانی از هیچ کوششی فروگذار نکنند.

همسر ،برادران و اعضای خانواده ی رضا شهابی
پنجشنبه 18 آذرماه 89
تهران

۱۹ آذر ۱۳۸۹


به بهانه شصت ودومین سالگرد تصویب حقوق بشر
1948-2010
چرا حقوق بشر کمونیستی؟

فریدریش انگلس در اثر جاودانی خود “آنتی دورینگ“(بر ضد دورینگ) در باره مقولات تاریخی-اجتماعی نظیر آزادی، برابری و حقوق انسانی بر ضد نظریات آقای دورینگ بپاخاسته و ماهیت تساوی طلبی و حقوق انسانی مورد ادعای بورژوازی را برملا ساخته است وی می نویسد:
“همین که در اثر پیشرفت اقتصادیِ جامعه، خواست آزادی از قید و بند فئودالی و ایجاد تساوی حقوق از طریق نابودی ناعدالتیهای فئودالی در دستور روز قرار گرفت، می باید ابعاد وسیعتری می یافت. اگر این تساوی حقوق برای صنعت و تجارت مطرح می شد، می باید برای انبوه دهقانان هم کمال تساوی حقوقی مطرح شود، دهقانانی که در مراحل مختلف وابستگی سرواژ بسر می بردند و قسمت اعظم ساعات کار خود را بدون اجرت برای اربابان محترم فئودال کار می کردند و علاوه بر آن باید به فئودالها و دولت هم باج و خراج می پرداختند. و راه دیگری جز این نبود که لغو امتیازات فئودالی و آزادی اشراف از مالیات و دیگر امتیازات سیاسی اقشار مختلف نیز درخواست گردد. و از آنجا که انسانها در یک حکومت جهانی نظیر امپراتوری روم زندگی نمی کردند، بلکه در نظامی از دولتهای متفاوت و مستقل و در عین حال مرتبط با یکدیگر بسر می بردند، دولتهائیکه در مرحله ای تقریبا یکسان از تکامل سرمایه داری قرار داشتند، بدیهی بود که خواستها خصوصیتی عمومی و فرارونده تر از مرزهای یک دولت یافت و خواست آزادی و تساوی، بعنوان حقوق بشری اعلام شد. در حالیکه خصوصیت ویژه حقوق انسانی در سرمایه داری چنان است که مثلا قانون اساسی آمریکا که نخستین قانونی است که حقوق بشر را به رسمیت می شناسد، در عین حال نیز برده بودن سیاهان آمریکا را هم تائید می کند: امتیازات طبقاتی تحقیر و امتیازات نژادی تقدیس می شود.
برهمگان آشکار است که از لحظه ایکه بورژوازی از لاک پیشه وری فئودالی سر بر می آورد، از هنگامی که طبقه میانه حال قرون وسطی به طبقه ای مدرن تبدیل می شود، همواره و ضرورتا توسط سایه اش یعنی پرولتاریا، تعقیب می شود. و بهمین منوال هم، خواستهای تساوی طلبی بورژوازی با خواستهای تساوی طلبی پرولتاریا همراه است(تکیه از توفان). از لحظه ایکه خواست بورژوازی برای الغاء امتیازات طبقاتی مطرح می گردد، همراه با آن، خواست پرولتاریا برای نابودی خود طبقات مطرح می شود– ابتداء در شکل مذهبی اش با اتکاء به مسیحیت اولیه و سپس با استناد به تئوریهای تساوی طلبی خود بورژوازی – پرولتاریا بورژوازی را به بازخواست می کشد که تساوی طلبی نباید فقط ظاهری و در سطح دولت باشد، بلکه باید بطور واقعی و در زمینه های اجتماعی، اقتصادی هم تحقق یابد. و مشخصا از زمانی که بورژوازی فرانسه از زمان انقلاب کبیر، تساوی بورژواها را در صدر مسایل قرار داد، پرولتاریای فرانسه هم قدم به قدم با خواستهای تساوی اجتماعی، اقتصادی به او پاسخ داده است، مساوات بطور عمده به صلای جنگ پرولتاریای فرانسه مبدل شد(تکیه از توفان).
بدینترتیب خواست مساوات از زبان پرولتاریا معنائی دوگانه دارد(تکیه از توفان). یا – آنطور که مشخصا در اوایل دیده می شود، مثلا در جنگهای دهقانی– واکنشی است طبیعی علیه بی عدالتیهای اجتماعی سر به فلک کشیده، علیه تفاوت عظیم فقرا و اغنیاء، اربابان و برده گان، شکمبارگان و گرسنگان، که در چنین حالتی بیان ساده غریزه انقلابی است و تنها و تنها از این جهت است که حقانیت دارد. و یا اینکه خواسته ایست که از واکنش در مقابل تساوی طلبی بورژوازی بوجود آمده، که در مقابل خواستهای بورژوازی خواسته های کمابیش درست و پیشرفته تری مطرح می کند و از آن بعنوان وسیله تبلیغاتی استفاده می جوید تا کارگران را با ادعای خود سرمایه داران ، علیه سرمایه داران بشوراند.
در این مورد بود و نبود چنین اراده ای به مساوات سرمایه داری وابسته است. در هر مورد، محتوی واقعی خواست تساوی طلبی پرولتاریا، خواست نابودی طبقات است. هرگونه خواست تساوی طلبی که از این خواست فراتر رود، ضرورتا به خواستی میان تهی منجر می شود“.(آنتی دورینگ بخش 10 اخلاق و حقوق-مساوات).
پرولتاریا که مانند سایه بورژوازی را تعقیب می کند نباید دستآوردهای بورژوازی را در عرصه مبارزه دموکراتیک و حقوق بشر و تساوی طلبی و... بدور افکند بلکه باید ماهیت این تساوی طلبی، مشروط و ریاکارانه بودن آنرا نشان دهد. پرولتاریا همواره آگاه است که انسانها زمانی به حقوق انسانی خویش دست پیدا می کنند که طبقات از بین بروند و تازه در چنین جامعه ای حق به مثابه میزانی برای سنجش ناعدالتیهای اجتماعی ضرورت خویش را از دست می دهد. در جائی که نیروئی برای سرکوب سیاسی و ضایع کردن حقوق انسانها و تکیه بر امتیازات طبقاتی موجود نباشد مفهومی به عنوان “حق“ و “حقوق بشر“ نیز ضرورت بقاء خویش را از دست می هد.
باین جهت پرچم مبارزه برای تحقق حقوق بشر در دست پرولتاریا از جنبه تبلیغاتی و افشاء دسیسه ها و دوروئی بورژوازی مهم است. پرولتاریا می داند که مقوله حقوق بشر مقوله ای تاریخی و اجتماعی است و بتدریج با تکامل جوامع بصورت نطفه بوجود آمده، تحول یافته در دوران سرمایه داری بالغ گشته و در دوران امپریالیسم پا به سن گذاشته و در دوران گذار به کمونیسم و جامعه کمونیستی عمرش به پایان رسیده و زایل می گردد. حقوق بشر امری ابدی و جاودانی و مقدس نیست.
بورژوازی امپریالیستی امروزه می خواهد از “حقوق بشر“ که در تناقض کامل با ماهیت تجاوزگرانه امپریالیسم قرار دارد پرچم مبارزه تبلیغاتی خویش را بسازد. در همه جوامع طبقاتی حقوق بشر کمابیش نقض می شود. این نقض حقوق به صورت زندان و شکنجه و اعدام است و یا اشکال نژادپرستانه و ضد خارجی به خود می گیرد. این نقض حقوق بشر به صورت لشگرکشی و آدمکشی با متمدنانه ترین سلاحهای کشتار جمعی است. آدمکشی امپریالیسم در یوگسلاوی، عراق و افغانستان از مصادیق بارز نقض حقوق بشر است. امپریالیسم حق حیات را از بشر می گیرد. امپریالیسم خود را به مقامی می رساند که کلاه داوری را بر فرق خویش گذارده و تعیین می کنند که چه کسی برازنده این حق است و چه کسی نیست. وی تعیین می کند که ناقض حقوق بشر کیست و چه قیافه ای دارد. در دوران امپریالیسم که تصمیمات رنگ جهانی به خود می گیرد این امپریالیسم است که خودش می برد و می دوزد و شتر این خیاط باشی روزی در خانه همه خواهد خوابید. نقض حقوق بشر در ماهیت امپریالیستهاست. امپریالیستها با قدرت توپخانه تبلیغاتی بی نظیر تاریخی خویش، با قدرت عظیم ماشین افکارعمومی سازی خویش پذیرش جنایات امپریالیستهای متمدن و “سکولار“ و مدرن را به امری متعارف و عام بدل می کنند. چنین جنایاتی توسط بورژوازی امر جدیدی نیست. آقای دورینگ در کتاب خویش در نزاع میان دو گروه از انسانها به توجیه چنین اعمال زشتی دست زده و می نویسد:
“چنانچه یکی از آنها بر اساس علم و حقیقت و دیگری بر اساس خرافات و پیش داوری عمل کند... در چنین حالتی معمولا باید جریانات مخالف یکدیگر بوجود آیند... و در مرحله معینی از این بی لیاقتی، ناپختگی و شرارت باید تصادماتی رخ دهد... این تنها بچه ها و دیوانگان نیستند که قهر، آخرین حربه علیه آنهاست. خصوصیت دستجات طبیعی و یک طبقه متمدن انسانها می تواند برای تحمیل خواستهای خصمانه و نابجای خود، تبدیل این خواسته به حلقه ای از رابطه اجتماعی را به ضرورتی اجتناب ناپذیر مبدل سازد. اراده بیگانه هم هنوز در اینجا اراده ای متساوی الحقوق است، ولی بعلت نابجا بودن این خواست و عملکرد خصمانه و مضرانه اش، ایجاد فعالیت برای برقراری تعادل را موجب می شود، و اگر در اثر اعمال قهر متحمل رنج شود، در چنین حالتی تنها ثمره ی بیعدالتی اش است که حاصلش می گردد...“
بر این اساس آن نیروئی که خویش را عالم و حقیقت خواه می نماید محق است نیروی دیگری را که خرافاتی بوده و پیشداورانه عمل می کند و بعلت بی لیاقتی و ناپختگی و شرارتش موجبات تصادمات را ایجاد کرده است با اعمال قهر خویش مطیع سازد. این اعمال قهر چنین توجیه می شود که برای ایجاد حلقه ای از رابطه اجتماعی به ضرورتی اجتناب ناپذیر مبدل شده است. این اعمال قهر خصمانه ایجاد فعالیتی برای برقراری تعادل است. البته تعادلی که قوای قهریه خواهان آن است.
فریدریش انگلس در همان کتاب با تکیه بر این طرز تلقی می نویسد: ““تساوی کامل“ این دو اراده را از بین برده و اخلاقی بوجود آورد که مطابق آن همه جنایت های دولتهای غارتگر متمدن علیه خلقهای عقب مانده و حتی عملیات مشمئز کننده روسها در ترکستان توجیه پذیر باشد. هنگامیکه ژنرال “کافمن Kaufmann “ در تابستان 1873 بر قبیله جمود از قبایل تاتار شبیخون زد، چادرهایشان را سوزاند و زنان و کودکان را بنحو “مرسوم قفقازی“ آنگونه که دستور بود قطعه قطعه کرد، مدعی شد که به علت خواست نابجا و خصمانه جمودها وبخاطر تبدیل این خواست به حلقه ای از روابط اجتماعی، همه ی این اعمال ضرورتی اجتناب ناپذیر و وسایل بکار برده شده هدفمند بوده و کسیکه هدف را می خواهد باید وسیله را هم بخواهد...“.
خواننده می تواند بجای نام آقای کافمن نام جرج دبلیو بوش را بگذارد و بجای قبیله جمود نام صدام حسین و یا کشور عراق را بکار برد. نظریاتی که انگلس در میان سالهای 1877تا 1878بیان کرده هنوز تازه گی خود را حفظ کرده است.
امروز کشتار و جنایت امپریالیستها “به علت خواست نابجا و خصمانه جمودها و بخاطر تبدیل این خواست به حلقه ای از روابط اجتماعی“، “به ضرورتی اجتناب ناپذیر مبدل شده است“. و باین ترتیب اقدامات بازدارنده و سلطه گرای امپریالیستی یعنی “این اعمال قهر خصمانه ایجاد فعالیتی برای برقراری تعادل است“.
بشریت امروز با همان اوضاع گذشته در شکل نوینی روبرو شده است. امپریالیستها می خواهند با تلاش برای ایجاد آن روابط اجتماعی که مورد پسند آنها نیست مبارزه کنند و این کار را ضرورت اجتناب ناپذیر جا زده و جنایات خویش را توجیه می کنند.
از این بحث باید نتیجه گرفت که در شرایط سلطه جهانی امپریالیستی تاثیرات این تبلیغات و اقدامات بسیار گسترده تر و عمیقتر است.
کمونیستها در عین حمایت از حقوق بشر باید مرزبندیهای خویش را با “بشر دوستی“ کاذب بورژوازی و امپریالیستی روشن کنند. هرگز نباید مرز میان این بشردوستی کمونیستی و امپریالیستی مخدوش شود. آنها که در پی مخدوش کردن مرز میان این دو نوع بشر دوستی هستند و عملا نیز مرز میان سازمانهای مترقی بشر دوست و سازمانهای بشر دوست امپریالیست ساخته را می زدایند تلاش دارند در زیر نقاب بشر دوستی همان جنایات کافمن را در ترکستان توجیه کنند. اعمال خشونت و آدمکشی آنها ضرورت تاریخی به حساب آمده و برای برقراری تعادل امپریالیست پسند مناسب است.
کمونیستها باید مبارزه برای حقوق بشر را با مبارزه علیه امپریالیسم و صهیونیسم در دنیای کنونی پیوند زنند. شکنجه از نظر کمونیستها بد و خوب ندارد، حقوق اسرای جنگی و یا حتی جنایتکاران خدشه ناپذیر است. نقض حقوق ملل و تجاوز به عراق و افغانستان و یوگسلاوی ضدیت آشکار با حقوق بشر است و توسط دشمنان بشریت صورت می پذیرد. اشغال سرزمین قدس و تاراندن سه میلیون فلسطینی و نقض حق حیات مستقل آنها ضدیت با بشریت است و باید محکوم شود. نمی شود مطابق تبلیغات صهیونیستها و جاسوسان آنها که اسرائیل را کشور دموکراتیک می خوانند جنایت علیه خلق فلسطین را مورد تائید قرار داد.
حزب ما رهنمودش این است که در همه فعالیتهای مربوط به حمایت از حقوق بشر، باید با طرح شعارهای درست و افشاءگرانه دست ماموران خود فروخته امپریالیستها، ناسیونال شونیستها، خودفروختگان باز شود. باید روشن شود که مدافعین واقعی حقوق بشر چه کسانی هستند و چه کسانی کاسبکارانه در پی آن هستند تا جای ناقضین حقوق بشر را با یکدیگر تعویض کنند. حقوق بشر انتزاعی و مجرد وجود خارجی ندارد.
مبارزه برای تحقق حقوق بشر از مبارزه بر ضد امپریالیسم، صهیونیسم و ارتجاع داخلی می گذرد. حقوق بشر امپریالیستی حقوق بشری است که ابناء بشر را به دسته ای از انسانهای مستحق شکنجه و بی حقوق و وحشی و غیر متمدن، با حجاب و مسلمان و مسلمان سیاسی و یا به دسته دیگری از انسانهای به اصطلاح “لائیک“، “مدرن“، بی حجاب و مسلمان غیر سیاسی، هوادار خصوصی سازی، سازمان تجارت جهانی، جامعه باز ... که شایسته برخورداری از حقوق بشر هستند تقسیم می کند. چنین تفکر بیمارگونه جرج بوشی و یا تونی بلری با تفکر خمینی و لاجوردی فرقی ندارد. و پیروان این دو تفکر نیز هر دو از یک قماشند.
بر رفقای حزبی است که هرگز به دام حمایت از حقوق بشر انتزاعی نیافتند و مرعوب تبلیغات امپریالیستی نشوند. به حمایت از سازمانها و تشکلها و گروههائی نپردازند که سیاست روشنی در مقابل امپریالیسم و صهیونیسم ندارند و همواره مترصدند که سخنان جرج بوشها و اوبا ما ها را نشخوار کنند. حمایت از حقوق بشر نباید تجزیه بردار باشد و آنجا که با نیت شوم این سیاست تعقیب می شود باید نخست به روشنگری و به اصلاح آن دست زد و در صورت مقاومت طراحان آنها باید، با طرحهای مناسب و تدوین شده با روح این مقاله که در دست است ماهیت امپریالیستی و دسیسه چینانه این “بشردوستان“ صهیونیست و آمریکائی را بر ملا ساخت، باید مستقلا با نقض حقوق بشر به مبارزه پرداخت و نشان داد که حقوق بشر مشخص بخشی از حقوق بشر جهانی و جزئی از کل می تواند باشد و تنها در این رابطه قابل تفسیر است. لعنت بر کسانی که با نقاب بشر دوستی برای اسارت بشریت زنجیر می سازند. این شیوه تاریخی طولانی دارد.

نقل از توفان الکترونیک شماره 53 آذر ماه 1389 نشریه الکترونیکی حزب کارایران
www.toufan.org
toufan@toufan.org


۱۷ آذر ۱۳۸۹


طرحی که هدفمندانه گلوی کارگران و زحمتکشان افغان را می فشارد!


حذف یارانۀ حاملﻫﺎﯼ انرژی و کالاهای مصرفی و خدماتی علاوه بر این که باعث افزایش هزینۀ زندگی مردم به طور مشخص در رابطه با این قبیل کالاها می شود؛ به طور غیر مستقیم به علت افزایش قیمت تمام شدۀ تولیدات صنعتی و کشاورزی تأثیر خود را در افزایش تمام کالاها از جمله هزینه مسکن خواهد گذاشت.

طبق پیش بینیﻫﺎﯼ دستگاه حاکمه به منظور پیشگیری از شورشﻫﺎﯼ اجتماعی ناشی از افزایش سریع و شدید تورم و مشکلات اقتصادی، پرداخت نقدی ماهیانه می تواند مرهمی بر دردهای آنان باشد؛ ولی برای حدود دو میلیون کارگر و زحمتکش افغانی که از لحاظ درآمدی جزء پائین ترین دهکﻫﺎﯼ درآمدی هستند پرداخت نقدی در نظر گرفته نشده است.

پس از اشغال افغانستان توسط نیروهای استعمارگر و امپریالیستی سیل مهاجرین افغانی به ایران آغاز شد. افغانﻫﺎ فاقد حقوق در ایرانند. آنها باید در شرایط غیر انسانی کار کنند. در اردوگاهﻫﺎ بسر برند، کار آنها کار سیاه است. کودکان بی سرپرست افغانی خیابانﻫﺎﯼ شهرهای ایران را پر کردهﺍند و از این وضعیت غیر انسانی رژیم جمهوری اسلامی و سرمایهﺪاران ایرانی برای نیات شوم اقتصادی و سیاسی خویش سود می جویند. کارگران و زحمتکشان مهاجر افغان که بدون برخورداری و حمایت از هیچ قانونی بیش از سی سال در چنگال گرگﻫﺎﯼ سرمایهﺪار رها بودهﺍند و در سخت ترین شرایط کاری در کوره پزخانهﻫﺎ و سنگبریﻫﺎ و کارهای ساختمانی و راه سازی و حفاری چاه و کانال و تخلیۀ فاضلابﻫﺎ و جداسازی زباله و جمع آوری ضایعات پلاستیک و گنداب گاوداریﻫﺎ و مرغداریﻫﺎ و کارهای سنگین کشاورزی مشغول بوده و با بیرحمی تمام، بدون حداقل حقوق و حساب و کتاب و ساعت کار و بیمه، برده وار به کار کشیده شده و استثمار شده و از قبَلِ نیروی کار ارزان آنها، سودهای هنگفتی به جیب زده و صدها نفر آنها در اثر حوادث کار جان باخته و خانوادهﻫﺎﯼ آنها تنها نان آور خود را از دست دادهﺍند و هزاران نفر معلول شدهﺍند. آنها در بدترین شرایط در بیغولهﻫﺎﯼ حاشیۀ شهرها زندگی کرده و فرزندانشان محروم از تحصیل به کار در کوره پزخانهﻫﺎ و کارگاهﻫﺎ و قالی بافیﻫﺎ مشغول شده و در فقر و فلاکت و نبود آموزش و بهداشت و درمان به سر می برند اکنون با فشار مضاعفی بر گلوی نحیفشان توسط حاکمیت اسلامی روبرویند.

طبق آمار رسمی در حال حاضر 850 هزار کارگر افغانی در ایران شاغل هستند که با توجه به کمی دستمزد و ساعات کار بیشتر و نبود بیمه و تعطیلات و مرخصی و تشدید استثمار آنها نسبت به کارگران ایرانی، اگر ارزش افزودۀ ناشی از کار هر کارگر افغانی را در یک ماه برابر با 300 هزار تومان فرض کنیم، ارزش افزودۀ کار کارگران مهاجر افغان برابر با 3 میلیارد و 60 میلیون دلار در سال می شود . این که کارگران و زحمتکشان مهاجر افغان نه تنها باری بر دوش جامعۀ ایران نیستند بلکه منبع ایجاد ثروت و درآمد هم برای جامعه و هم برای سرمایهﺪاران و هم حکومت است واقعیتی است انکار ناپذیر. دولت ایران هر ساله مبلغ نامشخصی بابت حضور 2 میلیون مهاجر افغان از سازمان ملل کمک دریافت می کند بدون این که در این رابطه کوچک ترین خدماتی ارائه دهد. در ضمن سالانه بیش از صد میلیون دلار بابت تعویض یا تمدید اجازۀ اقامت شش ماهه و صدور ویزا از نمایندگیﻫﺎﯼ ایران در افغانستان و مبلغ دریافتی از مهاجرین اخراج شده، درآمد دارد.

این که چرا جمهوری اسلامی حاضر به پذیرش حقوق انسانی و شهروندی این زحمتکشان نیست، این که چرا نباید قانون کار و بیمهﻫﺎﯼ اجتماعی و خدمات درمانی و بازنشستگی شامل کارگران مهاجر افغانی هم شود، این که چرا نباید پرداخت نقدی طرح هدفمندی شامل این زحمتکشان و پائین ترین دهک درآمدی جامعه هم شود و این که چرا مقامات جمهوری اسلامی با دروغ و نیرنگ و خدعه رسماً و علناً دست به تبلیغات ماکیاولیستی علیۀ مهاجرین افغانی می زند نه در نگرش ناسیونالیستی آنها بلکه در ماهیت طبقاتی آنها نهفته است. این که کارگران و زحمتکشان افغان به عنوان ضعیف ترین حلقه از زنجیرۀ کار و زحمت در ایران مورد تعرض و بی حقوقی و فشار مضاعف قرار گیرند در این حاکمیت مافیائی ضعیف کش پدیدۀ عجیبی نیست. در جامعهﺍﯼ که بیش از هشتاد در صد نیروی کار آن استخدام رسمی نیستند واز چتر حمایتی قانون نیم بند کار برخوردار نیستند و هیچگونه امنیت شغلی ندارند. در جامعهﺍﯼ که کارگران را به خاطر تلاش در جهت تشکیل سندیکای مستقل کارگری به اخراج و زندان و شکنجه محکوم می کنند و اعضاء خانواده و بستگان آنها را مورد تهدید و تعرض قرار داده و فرزندان آنها را گروگان می گیرند، انتظار برخورد انسانی و شرافتمندانه از چنین حاکمیتی دور از ذهن است.

آنچه که عمال سرمایه و دولتمردان علیۀ کارگران افغانی انجام می دهند خوی و سرشت سرمایه است. جنایاتی که دولت سرمایهﺪاری جمهوری اسلامی علیۀ این کارگران روا می دارد هیچ دست کمی از جنایات نازیﻫﺎ علیۀ بشریت، جنایات سرمایۀ جهانی علیۀ آوارگان فلسطین یا جنایات نژادپرستان رودزیا علیۀ سیاهان ندارد. کارگران افغانی چندین دهه است که توسط سرمایهﺪاران خون آشام ایرانی به سبعانه ترین شکل ممکن استثمار می شوند.مسئلۀ بسیار مهم و اساسی در اینجا وظیفهﺍﯼ است که بر دوش تودهﻫﺎﯼ کثیر کارگر مقیم شهر شیراز و سایر شهرهای اطراف سنگینی می کند. این کارگران هستند که باید بدون هیچ هراسی در حفظ جان هم زنجیران افغانی خویش بکوشند. آنان هستند که باید آوارگی و بی سرپناهی کودکان افغانی را آوارگی و در به دری کودکان خود تلقی کنند. این وظیفۀ انسانی و طبقاتی مفروض کل کارگران ایران است که با صدای رسا و قامت استوار به حمایت از کارگران افعانی برخیزند.در یک کلام این وظیفۀ اخلاقی و وجدانی و انترناسیونالیستی همۀ کارگران و زحمتکشان ایرانی است که از رفقای کارگر و زحمتکش افغانی خود با تمام قوا حمایت کنند و در مبارزه با طبقۀ سرمایهﺪار و حاکمیت مافیائی جمهوری اسلامی در تقویت همبستگی طبقاتی خود بکوشند.
Toufan electronik 53


تحریم و آینده‌ی کارگران ایران
فریبرز رئیس دانا

بیشترین احتمال نه جنگ و نه پیروزی مطلق تحریم، بلکه پیدا شدن فرمولی برای تعلیق واقعی اما به روشی ظاهرالصلاح و قابل قبول و احتمالا با یاری‌ میانجی‌هاست. من امکان حضور فراگیر نظامی با لباس نیمه‌نظامی را نیز نامحتمل نمی‌دانم. فشار اقتصادی در ایران می‌تواند به عینیت یافتن و خیابانی و حتا همه‌گیر شدن اعتراض‌های عمومی و کنش‌های کارگری و نیروی کار خدماتی بیانجامد ...

چهارشنبه ۱۷ آذر ۱٣٨۹

اگر تحریم بتواند:
۱- نرخ تورم را بیش از ٣درصد بالاتر ببرد
۲- سرمایه‌گذاری خالص را به قیمت‌های واقعی بیش از ۵درصد کاهش دهد
٣- در پی کاهش سرمایه‌گذاری شاخص نرخ بیکاری را حتا در حد ۵/۰ درصد بالا ببرد
۴- توزیع درآمد را در سطح جامعه باز هم ناعادلانه‌تر کند
۵- فساد مالی و اداری را گسترده‌تر کند
۶- موجب زیادتر شدن میزان مسایل و آسیب‌های اجتماعی شود
۷- دستگاه دولتی را وادار به افزایش سخت‌گیری‌ها و برخوردها علیه تشکل‌ها و آزادی اندیشه وبیان و حق اعتراض کند،
آنگاه در صورت وقوع یک یا چند یا همه‌ی عوارض هفت‌گانه‌ی بالا، وضع طبقه‌ی کارگر ایران از آنچه هست بدتر می‌شود و به وخامت می‌گراید. علاوه بر آن واکنش‌های کارگری و اجتماعی موفق و ناموفق را در پی می‌آورد
.
اکنون طبقه‌ی کارگر ایران در ناهمگونی و پراکندگی زیادی به سر می‌برد. شناخت و آگاهی طبقاتی شامل بخش محدودی از کارگران صنعتی در صنایع نسبتا بزرگ می‌شود. در یک سوی طیف اقتصادی کارگران صنایع مدرن شامل خودروسازی، تولید لوازم دقیق، ماشین‌سازی، برخی صنایع شیمیایی و پتروشیمی، بخش‌هایی از صنعت نفت قرار دارند و در طیف دیگر کارگران کشاورزی و ساختمانی غیرماهر که شامل کارگران افغانی نیز می‌شود. بخش‌های میانی شامل کارگران صنایع نساجی و چرم و پوشاک، چوب و سلولز، لوازم خانگی، صنایع فلزی، صنایع کانی غیرفلزی، کارگران معدن، کارکنان بر روی ماشین‌های کشاورزی، کارکنان خدماتی عادی می‌شوند. تفاوت دستمزد در این طیف کارگری بسیار زیاد است. کارگران رده‌های پایین چیزی حدود حداقل دستمزد، و البته در مواردی نه چندان محدود، کمتر از آن دریافت می‌کنند.
بیکاری از مرز ۴.۶۵ میلیون گذشته است. فقط بخش محدودی از این بیکاران از دریافتی و مزایای خاص دوره‌های بیکاری برخوردارند. بخش عمده ای از کارکنان خدماتی دفتری و آموزشی و بهداشتی از حقوق و مزایای واقعی حداقلی، گرچه بالاتر از حداقل دستمزد، برخوردارند. در این میان نیز لایه‌های ممتازی وجود دارند که در رده‌های موسوم به اشرافی کارکنان شغلی خود جای می‌گیرند. اریستوکراسی کارگری ویژه و قابل تعریف در ایران نیز وجود دارد.
آگاهی‌های طبقاتی نیز طیف‌های گسترده‌ی اقتصادی اجتماعی متفاوت دارد. ادراک جمعی که مقدمه‌ی ادراک کامل‌تر طبقاتی است یا وجود ندارد یا به گونه‌ای معکوس کار می‌کند. کارگران و کارکنان خدماتی رده‌ی بالا و دارای امتیاز، موقعیت و دریافتی زیادتر از سه برابر متوسط دارند، البته اطلاعات و دانش اقتصادی و اجتماعی بیشتری در مورد وضع جامعه دارند اما به همین دلیل موقعیت ویژه آنها به جای انگیزه‌ی مبارزات طبقاتی و همبستگی کارگری ترجیح می‌دهند امتیازهای شخصی و گروهی خود را حفظ کنند. در مقابل بخش زیادی از کارگران رده‌های پایینی، ساختمانی و کشاورزی و بخش زیادی از بیکاران تنها به موقعیت حداقلی معاش و کار و بقای خود می‌اندیشند.
امکان ذهنی وعملی تشکل و طرح خواست‌های صنفی به صورت جمعی و نیرومند یا وجود ندارد و یا بسیار ضعیف و متوجه بخش‌های خاصی از کارگران و نیروی کار است. ممانعت و سرکوب و تعقیب برای تشکل‌های خودانگیخته بسیار جدی است و سخت‌گیرانه‌تر هم می‌شود.
در چنین شرایطی تشخیص صریح و قاطع اثر تحریم و عوارض هفت‌گانه‌ی آن بر کل طبقه‌ی کارگر دشوار است و اساسا اثرگذاری همگون و یکسانی نیز وجود ندارد. بخش کوچکی از کارگران و کارکنان خدماتی می‌توانند موقعیت خود را همانند بخش‌هایی از سرمایه‌داران و خرده سرمایه‌داران بهبود بخشند و بخش کمی بزرگ‌تر هم به نوعی گلیم خود را از آب بیرون می‌کشند اما بخش اعظم کارگران و کارکنان خدماتی لطمه می‌بینند و برای بخش قابل توجهی از آنان نتیجه‌ی کار مصیبت‌بار خواهد بود.
اثر ناشی از تورم به طور جدی گریبان تقریبا همه‌ی بیکاران و بیش از سه چهارم کارگران و بیش از دو سوم کارکنان خدماتی عادی و در حدود نیمی از کارکنان خدماتی عمومی و آموزشی و بهداشتی را خواهد گرفت. این که می‌گوییم به طور جدی به این معناست که در میان مدت (دو تا ۵ سال) امکان ترمیم حقوق و مزایای آنان متناسب با افزایش تورم نخواهد بود. نبود تشکل و آزادی کنش و واکنش اجتماعی، این ستم و بی‌عدالتی را تشدید و پابرجا می‌کند.
در جریان تورم و تحریم شماری از بنگاه‌های خدماتی و تولیدی می‌توانند فشار بیشتر را متوجه کارگران کنند و از دستمزد واقعی آنان بکاهند. در حالی که سهم سود پولی و سود واقعی خود را بالا می‌برند. بدینسان تورم ناشی از تحریم آثار خود را در خراب‌تر کردن نظام توزیعی وارد خواهد کرد.
سرمایه‌گذاری‌های تولیدی، که وابسته به واردات مواد واسطه ای ماشین آلات تولیدی خاص و تکنولوژی‌اند، طبعا کاهش می‌یابند. این کاهش اثر خود را متوجه کاهش اشتغال خواهد کرد که عملا شامل کارگران صنایع رده‌های میانی، جوانان و زنان خواهد شد. اما احتمال آن که این تحریم بر بخش کشاورزی نسبتا بی‌تاثیر بماند و موجب انتقال سرمایه‌هایی که امکان فعالیتشان محدود شده است به بخش ساختمان (به ویژه مسکن)، زیاد است. در این صورت شاید اشتغال در این دو بخش کاهش نیابد و حتا اندکی بهبود حاصل کند. اما بخش کشاورزی، به دلایل ساختاری، بیش از پیش با افت تولید و کاهش در سطح زیر کشت روبه رو شده است و بنابراین احتمال افزایش اشتغال و دستمزد در این بخش نمی رود.
بی‌تردید فعالیت‌های رانت‌جویانه، احتکاری و ربایی فرصت‌های بیشتری نسبت به گذشته می‌یابند. خواص سرمایه‌داری سوداگر و متحدانشان راه بیشتری به حوزه‌ی ارزاق و مایحتاج عمومی پیدا می‌کنند. فعالیت‌های مالی ناسالم و فساد نیز می‌تواند در بخش‌هایی از سرمایه‌داری سوداگر، املاک شهری و بوروکراتیک و وابستگان‌شان بالا برود. در همه‌ی این احوال و با توجه به نتایح بازتوزیعی تورم و نتایج مربوط افزایش بیکاری‌ها، توزیع درآمد در کل جامعه ناعادلانه‌تر و محرومیت گسترده‌تر می‌شود.
همیشه نتایج تبعیض بیکاری و محرومیت در جامعه‌ی ما، گسترش بیماری‌ها و آسیب‌های اجتماعی به ویژه در میان تهیدستان بوده است. اگر تحریم ادامه یابد اوضاع از این نظر بدتر هم می‌شود. خانواده کارگران لطمه‌پذیر در معرض محرومیت و فقر بیشتر و فرزندان و جوانان آنان در معرض دام‌های فساد اجتماعی و اعتیاد و بزهکاری قرار می‌گیرند. اعزام بخشی از کارگران و همسران آنان به انجام کار و فعالیت بیشتر برای جبران فشارهای اقتصادی وارد به خانواده، آنان را از سرپرستی موثر کودکان نوجوانان و جوانان باز می‌دارد.
با توجه به محله‌های سکونتی فقیرنشین و بسیار آسیب‌دیده و آسیب‌پذیر کارگران رده‌ی میانی و پایینی و با توجه به ادامه‌ی واردات مواد‌مخدر افیونی و مواد‌مخدر شیمیایی و رواج انبار و معامله خرده‌فروشی در این محله‌ها، این فرزندان بخش اعظم کارگران هستند که تاوان تحریم را خواهند داد و فرزندان اغنیایی که از فرصت محرومیت و تحریم یاری می‌گیرند، زندگی لذت‌بخش‌تری را در ایران و قاره‌ی اروپا و امریکا انتظار می‌کشند.
این مقاله‌ی گزارش‌گونه و نیمه‌تحلیلی را نشان از آه و فغان و شکوه نگیرید، بلکه با دیده‌ی عبرتش ببینید. عبرت‌آموزی بیشتر آن‌جاست که نتایج وخیم تحریم نتیجه‌ی سیاست‌های غیردموکراتیک داخلی نیست، بلکه حاصل حضور عملکرد و سلطه‌ی نوامپریالیستی نیز به حساب می‌آید و آن هم جدی. هر چند این سیاست ها، آن نتایج را تشدید می کند.
امریکا و غرب از این که غنی‌سازی اورانیوم در ایران به تولید بمب اتمی منجر شود نگرانند و تحریم دنباله‌ی سیاست‌های به اصطلاح بازدارنده‌ی غرب است؛ اما آیا این نگرانی برای بشریت است یا نگرانی از رشد بیش از اندازه‌ی مطلوب بنیه‌ی نظامی یک کشور خاص؟ اگر اولی باشد جای سوال است که چرا غرب به بیش از ۲۵۰ کلاهک اتمی اسرائیل کاری ندارد و این اسرائیل است که از ۱۹۴۶ تا امروز یعنی حدود ۷۰ سال گذشته بیش از صد بار یعنی سالی ۱.۵ بار انواع حمله‌ها را به سرزمین‌های پیرامونی خود کرده است: حمله پیشدستانه، حمله‌ی تلافی‌جویانه، حمله نجات‌بخش، حمله‌ی دفاعی، حمله‌ی بازدارنده، حمله‌ی قدرت‌نمایانه و انواع و اقسام دیگر. آیا امکان ندارد روزی روزگاری اسراییل از بمب اتمی خود استفاده کند؟ پاکستان که همیشه در همه حال تحت حمایت امریکا بوده است – مگر در استثناهایی محدود آن هم نه برای همه‌ی ترکیب حاکمیت – مجهز به ۷۰ تا ٨۰ بمب اتمی است و هند چند برابر آن را دارد. آیا این بمب‌های اتمی نگران کننده نیستند؟
خیلی از تنش‌ها و برخوردها و حتا بپاخیزی‌های سیاسی و اجتماعی در ایران ، در کنار نارضایتی‌های عمیق ناشی از روش‌های سرکوب‌گرانه و به شدت تبعیض آمیزی است که تا حد زیادی ریشه در تعارض منافع قدرت‌های اصلی داشته است. هم چنین اختلاف سیاسی بین ایران وامریکا نیز جدای از نارضایتی‌های سیاسی متقابل - که منشا اقتصادی مستقیم ندارند- تا حد زیادی از تعارض منافع اقتصادی برای حضور در صحنه‌ی اصلی تولید و بهره‌برداری از منابع طبیعی و سرمایه‌ای و نیروی کار ایران ریشه می گیرد. بخش حاکم اصلی در ایران با امریکا از این نگرانی دارد که جناح رقیب، با خصلت نولیبرالی که دارد از در آشتی بیشتری با امریکا در آید و از آن راه منافع و منابع اصلی را به سمت و سویی دیگر سوق دهد.
در این میان داشتن خصلت و اراده‌ی مستقل هر چند تبلور عینی بلندبالا و سروصداداری نیافته است، راه‌حلی است که بخش‌های آگاه و مردم گرای جامعه برگزیده‌اند. کارگران آگاه و پیشرو که در کشاکش سیاسی این دوران، هر چند از حقوق دموکراتیک معترضان دفاع می‌کنند و به آن می‌پیوندند، اما فراموش نمی کنند که به راه مستقل خود تعلق دارند و آزادی و تحول را سالم و ریشه دار می‌خواهند.
تحریم‌ها که در پی تعارض قدرت‌ها - و نه رویارویی با ایران ، یا طبقه‌ی کارگر ایران یا بخش‌های گسترده از مردم با امپریالیسم امریکا- بروزکرده‌ زندگی و رفاه و امنیت کارگران کشور را نشانه رفته‌ است. با وجود اینکه امریکا و دیگر تحریم‌گران اعلام کرده‌اند که نمی‌خواهند آنان لطمه ببینند و با آن که در واقع برای اولین بار در تاریخ تحریم‌ها گروه‌هایی از حاکمیت را نیز به طوری جدی نشان گرفته ‌است، اما بی‌تردید این تحریم فشار جدی به زندگی مردم وارد می‌آورد. این فشار شامل طبقه‌ی کارگر نیز خواهد شد. بی‌شک امپریالیسم نو و حافظان و بانیان سیاست‌های نولیبرالی آنان نمی‌خواهند و سر سوزنی نمی‌توانند بپذیرند که نارضایتی کارگران، کارکنان، روشنفکران و دانشجویان به جنبش‌های چپ، کارگری و سوسیالیستی بیانجامد. در نتیجه با تمام نیرو بسیج می‌شوند تا آن را سرکوب کنند. اما اگر تحریم به نفع جریان‌ها و یا جنبش‌های امیدبرانگیز برای غرب شود، آن را با هر اثری هم که بر زندگی نیروهای اجتماعی ذاتا ضدامپریالیست وارد آورد، ادامه می‌دهند.
به هر تقدیر به نظر نمی‌رسد چشم‌انداز تحریم از نظر امریکا امید‌بخش باشد و به تنهایی بتواند ایران را از ادامه‌ی غنی‌سازی منصرف سازد. دلایل مهمی برای این پیش بینی وجود دارد که در بررسی‌های دیگر به آن پرداخته‌ام. شاید مهم‌ترین دلیل عبارت باشد از وجود رقابت ذاتی عوامل کاپیتالیستی فعال در اقتصاد جهانی، آن هم در شرایط بحران این عوامل یکی یکی راه‌های استفاده از موقعیت تحریم و صدور کالاهایی را برای ایران می‌جویند و از آن بهره‌مند می‌شوند. این گونه پیمان‌شکنی‌ها، به ویژه در دوره‌ی تنگدستی، از خصال ذاتی اخلاق کاپیتالیستی است. شماری از کشورها نیز از برخی حرکت‌های تحریک شده‌ی ضربه‌ای و تروریستی واهمه دارند.
به هر روی بی‌دلیل نیست که هنوز مدتی از عمر تحریم نگذشته است که شماری از ژنرال‌های امریکایی بر گزینه‌ی حمله، که روی میز آنان چهره‌نمایی می‌کند و اسرائیل نیز به تشویق‌شان پرداخته است، تاکید می‌کنند. اگر تحریم کارساز بود و عواقبی چون موفقیت نسبی نیروهای چپ و ضدامپریالیستی را به همراه نداشت، امریکا این چنین به راه‌های آلترناتیو چشم نمی دوخت.
بیشترین احتمال، اما، به نظر من نه جنگ و نه پیروزی مطلق تحریم، بلکه پیدا شدن فرمولی برای تعلیق واقعی اما به روشی ظاهرالصلاح و قابل قبول و احتمالا با یاری‌ میانجی‌هاست. من امکان حضور فراگیر نظامی با لباس نیمه‌نظامی را نیز نامحتمل نمی‌دانم که جای بحث آن جداست. فشار اقتصادی در ایران می‌تواند به عینیت یافتن و خیابانی و حتا همه‌گیر شدن اعتراض‌های عمومی و کنش‌های کارگری و نیروی کار خدماتی بیانجامد. به نظر نمی‌رسد دولت با همه‌ی آمادگی مقابله، در مجموع بخواهد به استقبال آن برود. اتخاذ سیاست اصلاحات پادگانی کنترل شده و حل مسایل بین المللی احتمال بیشتری می‌یابد. بگذریم از جناح‌های مشتاق جنگ و بگیر و ببند و حکمروایی مطلق. اما از آن سو تحریم می‌تواند صحنه را به نفع رقیبان امریکا دگرگون کند و تحریم را رسوا سازد. این دو نیرو بیشتر در جهت یافتن راه‌حلی برای توقف واقعی و توقف ظاهری کارمی‌کنند تا در جهت جنگ.
جنگ زندگی کارگران و مردم طبقه‌ی متوسط به ویژه اقشار میانی و پایینی را به فلاکت می‌کشاند. مرگ و نابودی نصیب عمده‌ی آنان است. هیچ کس به اندازه‌ی فرمانروایان صهیونیسم از این جنگ سود نمی‌برند. اما در جنگ نیز ایران آماده است به واکنش‌های پراکنده در کشورهای دیگر علیه امریکا و اسرائیل و انگلستان دست بزند و به اصطلاح مردم آنها را ذله کند. این جنگ چیزی جز مرگ و ویرانی ندارد که به مردم وبه ویژه کارگران ایران بدهد.
راستی دوران ناکامی‌زایی‌هاست. نه قدرت یک سری حاکمیت، نه ستیز درونی قدرت، نه روابط خوب، نه روابط بد با غرب، نه تحریم و نه جنگ دردی از مردم و کارگران دوا می‌کند چه برسد به آن که یک سره به نفعشان باشد.
پس آیا این دوران، دوران وحشت بی‌پایان است؟ یعنی:
"از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود/ زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت"
به گمان ما حتا اگر روشنایی دم در نایستاده است اما می‌توان صبح امید را در آگاهی، هم‌یابی، تشکل و ادامه‌ی مستقلانه‌ی راه رهایی در بیرون پنجره‌ی بسته دید. تا پنجره‌ها نگشاییم صبح نمی‌آید و تا از شب تنگ به ستوه نیامده باشیم پنجره‌ها را باز نمی‌کنیم و تا آگاهی و اراده در ما جای دلبستگی‌های توخالی را نگیرد، به ستوه نمی‌آییم بلکه تنها و ناراضی باقی می‌مانیم.
آخر این پنجره بگشای که من/ به ستوه آمدم از این شب تنگ.






۱۰ آذر ۱۳۸۹




اطلاعيه حزب کارايران(توفان)
بمناسبت شانزده آذر، روز پيکار متحد دانشجويان

شانزده آذر، روز پيکار متحد دانشجويان عليۀ استبداد و استعمار گرامی باد!

بار ديگر 16 آذر روز اعتراض و پيکار متحد دانشجويان ايران عليۀ ارتجاع و امپرياليسم فرا می رسد. 16 آذر 1332 روزی است که نيکسون جنايتکار،معاون وقت رياست جمهوری آمريکا پس از کودتای ننگين "سيا" به ايران آمده بود . اين امر درشرايطی صورت می گرفت که عمال امپرياليسم بر سر کوی و بازار، کارخانه و مزرعه، مدرسه و دانشگاه با سلاح گرم و با چوب و چماق و چاقو خفقان می آفريدند و دانشجويان انقلابی و مبارز ناقوس مرگ رژيم بيدادگر کودتا و اربابانش را در دانشگاه به صدا درآوردند. در اين روز سه تن از دانشجويان انقلابی و ميهن پرست شريعت رضوي، قندچی و بزرگ نيا قلب جوانشان طعمۀ رگبار آتشبار دشمن نابکار گشت و خون پاکشان همچون جويباری از دانشگاه سرازيرشد و با خون زحمتکشان درآميخت تا پيوسته ياد آور همبستگی ضد استبدادي، ضد ارتجاعی و ضد امپرياليستی دانشجويان و عموم مردم آزاديخواه ايران باشد.جنبش چند سال اخير دانشجوئی ايران با الهام از نسل گذشته و دستاوردهای پربار و ارجمندی که اين نسل برای آنها به ارث گذارده است خيزش انقلابی و خيره کنندۀ 18 تير 78 را آفريد که با جنبش دموکراتيک، ضد سلطنت و ضد امپرياليستی پيوند خورد. اين جنبش ناقوس مرگ رژيم اسلامی را به صدا درآورد وهمانند 16 آذر بازتاب درد و رنج عمومی مردم ايران بود. امسال در شرايطی به استقبال 16 آذر می رويم که اعتراضات متنوع دانشجويان در سراسر ايران گسترش و دامنۀ بيشتری يافته است. دانشجويان در سنگر علم و روشنائی در مقابل جهل و نادانی صف آرائی کردهﺍند. تشديد اعتراضات دانشجويان در ماهﻫﺎﯼ اخير در دفاع از همکلاسيﻫﺎﯼ در بند خود و همين طور ساير زندانيان سياسي، عليۀ امنيتی شدن فضای دانشگاه و جامعه، عليۀ انسداد سياسي، اجتماعی و فرهنگی و عليۀ دخالت در حوزۀ خصوصی دانشجويان و تلاش برای حق زندگی آزاد برای دانشجويان و همۀ شهروندان ايرانی و استقلال دانشگاه از حاکميت، تحسين بر انگيز است. اعتراضات به حق دانشجويان، بازتاب نارضايتی عميق تودۀ مردم در ايران است. بازتاب فقر و فساد و گرانی و بی حقوقی درجامعه است.بازتاب زندان و سرکوب و شکنجه، بازتاب زورگوئيﻫﺎ و خودکامه گيﻫﺎﯼ بی حد و حصری است که قلم قادر به تصوير کشيدن اين همه جنايت و پليديﻫﺎ نيست.
دانشجويان عزيز، بايد بر امراتحاد سراسری دانشگاهﻫﺎﯼ ايران و خواستهﻫﺎﯼ مشترک ضد ارتجاع جمهوری اسلامي، ضد امپرياليستی و عدالتخواهانه تکيه کنند و از تفرقه و پراکندگی پرهيز نمايند. بايد به ياد داشت که افقﻫﺎﯼ سياسی شريعت رضوي، بزرگ نيا و قندچی که در 16 آذر 1332 در مقابله با ارتجاع و استبداد و امپرياليسم جان فدا کردند، يکی نبود ليکن در برابر دشمن واحد چون تن واحد قيام کردند و به همۀ ياران و رفقای دانشجوی خود آموختند که در مبارزه برای آرمان مشترک مردم ايران بايد متحداً بپاخاست. حزب ما نيز با احترام به اين سنت درخشان دانشجوئی ايران برپيکارمتحدانه و پيوند با کارگران و زحمتکشان تأکيد می ورزد و ايمان دارد که مبارزات حق طلبانۀ دانشجويان، کارگران و زنان و جوانان و همۀ آحاد مردم ايران سرانجام تحت رهبری حزب واحد طبقۀ کارگر رژيم سرمايهﺪاری جمهوری اسلامی را سرنگون و ميهن را از شر ديو استبداد و استثمار و تمام مظاهر نظام کهن و بقايای قرون وسطائی رها خواهد ساخت و جز اين نيز نخواهد بود.حزب ما از خواست آزادی فوری و بی قيد وشرط دانشجويان زنداني، وکلای مستقل و شريف ايران، از خواست آزادی فوری همۀ فعالين کارگري، از آزادی بيان و عقيده، از حقوق اساتيد اخراجی و بازگشت آنها به دانشگاه، از جدائی دين از دولت و پيوند اين مطالبات با مبارزه عليۀ هرگونه تحريم اقتصادی ايران و تجاوز و دخالت خارجی دفاع می کند و اين امر را ازجمله وظايف مهم دانشجويان چپ و انقلابی ايران می داند.
جنبش دانشجوئی ميهن ما مانند موج، آرامش پذير نيست و اين مبارزات در پيوند با کارگران و ساير زحمتکشان تا پيروزی نهائی ادامه خواهد يافت.

زنده باد 16 آذر، روز دانشجو، روز پيکار متحد دانشجويان عليۀ استبداد و استعمار!
سرنگون باد رژيم سرمايهﺪاری جمهوری اسلامی!
زنده باد سوسياليسم اين پرچم نجات بشريت!

حزب کارايران(توفان)
آذر ماه هزار و سيصد و هشتاد ونه خورشيدی
www.toufan.org