۱ دی ۱۳۹۵

پیروزی مردم سوریه درحلب، پیروزی مردم جهان در نبرد بر ضد امپریالیسم، صهیونیسم و تروریسم جهانی است


پیروزی مردم سوریه درحلب، پیروزی مردم جهان در نبرد بر ضد امپریالیسم، صهیونیسم و تروریسم جهانی است


مردم سوریه در شهر حلب بر تروریستها غالب شدند و همه بشریت متمدن از این خبر احساس غرور و شادمانی کرد. پیروزی مردم سوریه در حلب پیروزی همه انسانها، به ویژه مردمان خاورمیانه است. پیروزی مردم سوریه در حلب البته پایان جنگ نیست، ولی نقطه عطفی در جنگی است که امپریالیسم و تروریسم آنرا به مردم سوریه تحمیل کردند و می­خواستند به تمام خاورمیانه تسری دهند. هنوز سوریه به طور کامل آزاد نشده است و تروریستهای وارداتی به کمک "جبهه وسیع دوستان سوریه" که اتحادی از امپریالیسم، صهیونیسم و ارتجاع منطقه است، فعال بوده و به تروریستهای وارداتی یاری می­رساند. این تروریستها اساسا اهل سوریه نیستند و از اقصی نقاط جهان به سوریه گسیل شده­اند. حتی معلوم نیست که این عده "مسلمان" هم باشند. ریش داشتن القاء مسلمانی آنها به افکار عمومی جهان است. این عده به راحتی می­توانند لامذهب، یهودی، مسیحی و یا دارای مذهب دیگری باشند، ولی آنچه در همه آنها یکسان است مزدوری آنهاست. این داعشیان اسلامی، شبیه لژیونرهای فرانسه هستند که از نیروهای فرانسوی و خارجی برای قتل عام مردم آفریقا و آسیا ساخته شده بودند و به توسعه نفوذ فرانسه در مستعمراتش کمک می­کردند. این لژیونرهای استعماری فرانسوی هنوز هم فعالند و به صورت ارتش حرفه­ای و مزدور که اجیر امپریالیسم­اند، فعالیت دارند. داعشیون در واقع لژیونرهائی­اند که به دین اسلام موقتا و یا دائما مشرف شده­اند.

 

امپریالیستها دخالت در امور داخلی سوریه را توسط شرکت علنی سفرای فرانسه و آمریکا در نمایشات اعتراضی اخوان­المسلمین که در آغاز فضای "بهار عربی" آزادانه حق نمایشات اعتراضی داشتند، به دست فراموشی سپرده­اند و در مورد این دخالت آشکار سکوت مرگ اختیار می­کنند. آنها کتمان می­کنند که عمال خویش، جاسوسان و خبرنگاران خویش را بدون مجوز قانونی و درخواست روادید، به طور غیرقانونی از مرزهای سوریه قاچاقی به داخل سوریه اعزام می­کردند تا گزارشهای باب میل آنها را تهیه کرده و برای فریب و صحنه­سازی به افکار عمومی جهان تلقین کنند. واقعیت این است که سفرای خارجی در امور داخلی سوریه رسما دخالت می­کردند و سفرای بیگانه مردم سوریه را به تحریک و توسل به قهر ترغیب و تشویق می­نمودند و زمانیکه در برنامه خویش شکست خوردند تک تیراندازهای داعش را به شهرهای سوریه گسیل داشتند تا با تیراندازی به ارتش و پلیس و توزیع اسلحه به جنگ داخلی دامن زنند. آنها جاسوسان خویش در ارتش را، به فرار ترغیب کردند، در محلهای استقرار دولت اسد بمب گذاری نمودند، در شهرها عملیات انتحاری برای ایجاد تزلزل و آشفتگی انجام دادند، به جان بشار اسد سوء قصد کردند، سوریه­ را با جار و جنجال از سازمانهای جهانی اخراج کردند، درِ سفارتخانه­های سوریه را در کشورهای تحت نفوذشان بستند، اپوزیسیونِ دستپرورده برای سوریه، در لندن و پاریس و برلین ساختند که مسئولیت اخبار جعلی را برعهده گیرند، آنها تلاش کردند با "آزاد سازی" بخشی از سوریه در مرز ترکیه به عنوان "سوریه آزاد" دولتی دست نشانده در این منطقه "سوریه آزاد" ایجاد کنند و راه تجاوز مستقیم امپریالیسم را به دعوت "دولت آزاد" سوریه به عنوان "ارتش آزاد سوریه" به سوریه مستقل بگشایند. همه این دسیسه­های امپریالیسم و تروریسم و فریبکاری­های بی­شرمانه به علت مقاومت مردم سوریه درهم شکست.

 

آنها کتمان می­کنند که به مدت 6 سال بیش از60 هزار نفر لژیونرهای مسلمان و تروریسم بین­المللی را از اقصی نقاط جهان از طریق ترکیه و اردن به سوریه گسیل داشتند و در این عرصه همه دوستان سوریه یعنی همه­ی ناتوی اروپا از جمله فرانسه، انگلستان، ایتالیا، آلمان و.. به رهبری آمریکا و همدستانش ترکیه و عربستان سعودی و قطر و کویت و مصر مُرسی، اردن و سایر مرتجعان عرب و حتی در این اواخر کردهای عراق و سوریه فعال بودند. آنها کتمان می­کنند جنگ با تروریسم جهانی را به عنوان "جنگ داخلی" در سوریه جا زدند و می­زنند. آنها کتمان می­کنند که به مدت 6 سال تمام سلاحهای زمینی و هوائی و مین­های ضد نفر و ضد بشر به تروریستها داده گلوله­های آنها و تمام سلاحهای سبک و سنگین و تجهیزات و وسایل حمل و نقل آنها را تامین کرده و وسایل مخابراتی و اطلاعات ماهواره­ای و اطلاعات از طریق آواکس هواپیماهای مجهز به رادار و متعلق به آلمان در اختیارشان قرار داده­اند. امپریالیستها کتمان می­کنند که شبکه مجازی را کاملا صحنه جولان تبلیغاتی آنها کردند و جاسوسان امپریالیستها ویدئوهای این جانیان را توسط بهترین کارشناسان خویش تنظیم و پخش می­کردند. آنها کتمان می­کنند که تمام این مجروحان تروریست را درمان کرده، به آنها دارو رسانده و تحت پوشش خدمات پزشکی گرفته­اند، به آنها غذا و پوشاک داده وحتی برایشان نکاح دستجمعی اسلامی جور کرده­اند. آنها کتمان می­کنند که این تروریستهای بین­الملل همه دارای شناسنامه بوده و از طریق مرزهای قابل نظارت و کنترل به داخل سوریه رفته و نام و نشان و مشخصات همه آنها برای مراجع امنیتی امپریالیستی روشن می­باشد. آنها کتمان ­می­کنند که این تروریستها همه دستمزد ماهیانه می­گیرند و حتی 6 هزار نفر آنها از بیکاران تونسی هستند که از طریق سازماندهی فرانسویها و تروریستهای لیبی که آنها نیز با ناتو همکاری می­کنند به سوریه اعزام شده­اند، آنها کتمان می­کنند که این تروریستهای بین­المللی در اردوگاههای آمریکا و ترکیه در اردن و ترکیه دوره­های کوتاه نظامی می بینند و به سوریه با نقشه و حسابگری اعزام می­شوند. آنها همه کتمان می­کنند که این تروریستها را تحت نام "سلفیست­ها" در ممالک امپریالیستی فربه کرده و آموزش داده و به سوریه اعزام کرده­اند و حالا خود را به کوچه علی چپ می­زنند که گویا از وجود این همه تروریست در ممالک خود در حیرت شده­اند. آنها کتمان می­کنند که برای پیشبرد کارشان در سازمان امنیت آلمان، در پلیس و در ارتش آلمان بخشهای همکاری با سلفیستها را تاسیس کرده بودند و حالا که اسرار آنها در اثر دستگیری تروریستها در سوریه و شکستشان رو شده و اسنادش در اختیار روسها، ایرانی­ها و دولت سوریه قرار گرفته است، بیکباره دولت آلمان خوابنما شده و پشت سرهم عمال نفوذی اسلامیستها را در مراجع نظامی، انتظامی و امنیتی خویش!!!؟؟؟ دستگیر نموده از کار بیکار می­کند تا چنین جلوه دهد که این همکاری­ها و جنایات بدون اطلاع دولت آلمان صورت گرفته است. آنها کتمان می­کنند که از محل نقل و انتقال ارز و پولهای تروریستها با خبرند و می­دانند که این ارتباطات از طریق ترکیه و عربستان سعودی و قطر صورت می­گیرد و ماشین کنترل "سویفت" بانکی آمریکا تمایلی به بستن و تحریم این حسابهای بانکی و جلوگیری از نقل و انتقالات پولی به تروریستها ندارد. این غارتگران پنهان می­کنند که نفتهای دزدیده شده عراق و سوریه از طریق کردها و ترکها را به بهای نازل می­خریدند و از بنادر فرانسه وارد اروپا می­کردند. این راهزنان پنهان می­کنند که در نابودی میراث فرهنگی سوریه برای اینکه هویت ملی آنها را ازبیم ببرند دست داشته و اشیاء دزدی آثار باستانی و عتیقه­جات سوریه ای را با بهای مناسب می­خریدند تا داعش را نیز از این طرق تقویت نمایند. این راهزنان کتمان می­کنند که...

 

ولی پیروزی مردم سوریه در حلب شکست دروغگوها و جاعلان اخبار جنگی نیز بود. شکست در حلب چشم بسیاری از مردم جهان را گشود که مطبوعات غرب همه دروغگو هستند که با بی­وجدانی خون ریزی امپریالیستها و دست تروریستهای آنها در استفاده از گاز شیمیائی و یا عملیات بمب گذاری برای کشتن مردم عادی را باز می­گذاشتند و می­گذارند. آنها حتی شورای امنیت سازمان ملل و شخص بان کی مون گماشته کره­ای­تبار آمریکائی را به خدمت گرفتند. ولی بازهم باختند و بازهم خواهند باخت. خاورمیانه برای اینکه روی آسایش ببیند باید دست امپریالیسم و صهیونیسم را از منطقه کوتاه کند. آنوقت باید با رژیمهای ارتجاعی حاکم در منطقه تعیین تکلیف کرد که آنهم به عهده خلقهای خود این کشورها بدون دخالت مزورانه خارجی است. تجربه حلب باید تجربه آموزنده ای برای مبارزه مردم ایران باشد تا مرز روشنی با دوستان و دشمنان ایران داشته باشند.

 

دست امپریالیستهای غرب به سر کردگی آمریکا از سوریه کوتاه باد!

حزب کارایران(توفان)

سه‌شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵

www.toufan.org

۳۰ آبان ۱۳۹۵

مقالات توفان، شـماره 200 آبان ماه 1395ـ نوامبر سال 2016، ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)

حزب توده ایران دارای دو دوره متفاوت تاریخی است – از میراث انقلابی آن دفاع کنیم، در حاشیه سفر وزیر اقتصاد آلمان به ایران، جایزه صلح نوبل آخرین پرده کودتای دست راستی در کلمبیا، و ابزارهای نفوذی استعماری امپریالیسم نظام مالی و اعتباری: مقالات توفان، شـماره 200 آبان ماه 1395ـ نوامبر سال 2016، ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)

حزب توده دارای دو دوره تاریخی است، دوره ای که انقلابی بود، بر مارکسیسم لنینیسم اتکاء داشت و دروه ایکه رویزیونیسم را پذیرفت و به دست دراز شده شوروی ها در ایران بدل گشت و نوحه سرای رژیم جمهوری اسلامی گردید. حزب کار ایران (توفان) که به رهبری رفقا قاسمی و فروتن و همکاری و حمایت رفقا عباس سغائی و علی امیرخیزی از درون این مبارزه ایدئولوژیک بیرون آمد، به مارکسیسم لنینیسم وفادار ماند و فروپاشی آتی شوروی رویزیونیستی را پیشگوئی کرد. حال تنها این حزب است که وارث واقعی خدمات ارزنده و در عین حال اشتباهات جنبش کمونیستی ایران در گذشته می باشد. حزب رویزیونیستی کنونی که خود را حزب توده ایران می نامد کوچکترین خویشاوندی کمونیستی با گذشته پرافتخار این حزب ندارد. ماهیت یک حزب را نه بر اساس ملاکهای غیر مارکسیستی تعلق خاطر، سنت و عادت و دوستی شخصی، توسل به خاطرات و بازار گرمی یا بر اساس اعتقادات لحظه ای مردم، بلکه باید بر اساس ایدئولوژی و مشی سیاسی آن تعیین کرد. تغییر ماهیت یک حزب کمونیستی به تغییر ایدئولوژی و پذیرش نظریات رویزیونیستی که تبدیل به خطوط اساسی راهنمای حزب می­شود، مربوط است و نه به تغییر رهبری، برگذاری مرتب کنگره ­ها، تعداد و تعدد نشریات، تعداد اعضاء، تصاویر شهدا و قهرمانان کمونیست و نه رویزیونیست، تبلیغات دروغین و…از این منظر، حزب توده کنونی، یک حزب رویزیونیستی و ضد انقلابی است و باید این حزب را افشاء کرد تا کمونیستهای واقعی ایران فریب صحنه سازیها و بازیگری های وی را نخورند و بتوانند بدون احساسات با ملاکهای کمونیستی داوری کنند. این حزب کوچکترین قرابتی با مارکسیسم لنینیسم ندارد و رویزیونیسم دشمن کمونیسم است. تمام تحول شوروی سوسیالیستی به نابودی کامل آن شاهد این مدعاست. شناخت ماهیت این حزب در دوره دوم، دست نیروهای انقلابی را در راه تحقق سوسیالیسم و آزادی ایران باز می کند.

toufan1

حزب توده ایران دارای دو دوره متفاوت تاریخی است

از میراث انقلابی آن دفاع کنیم
دهم مهرماه 1320 روز بنیانگذاری حزب توده ایران، حزب ترازنوین طبقه کارگر ایران در 75 سال پیش است. در این روز کمونیستهای ایران که در درون حزب کمونیست ایران، و گروه 53 نفر فعالیت می کردند از اسارت بیغوله­های رضا شاهی آزاد شده  و همراه با جنبش جهانیِ انقلابی- ضد فاشیستی بر ضد بهیمیت فاشیسم، بر ضد امپریالیسم و در دفاع از جنبش جهانی کمونیستی به بنای سازمان مستقل سیاسی طبقه کارگر ایران برای حمایت از طبقه کارگر و زحمتکشان ایران، همت گماردند تا کار مبارزه برای کسب استقلال و حفظ تمامیت ارضی ایران، حمایت از خواستهای طبقه کارگر و زحمتکشان و مطالبات دموکراتیک خلقهای ایران را … به پیش برند. در مدت کوتاهی این حزب قادر شد، طبقه کارگر ایران را بسیج کند و اعتماد وی را به دست آورد و این طبقه انقلابی را برای نیل به ایرانی آزاد، مستقل و سوسیالیستی رهبری نماید. حزب توده ایران بخشی از جنبش کمونیستی جهانی و پیرو اندیشه انترناسیونالیسم پرولتری بود. حزب توده ایران به مثابه بزرگترین سازمان سیاسی در تاریخ ایران، موفق شد بزرگترین تشکل کارگری را در ایران به وجود آورد و روشنفکران مترقی ایران را به خود جلب کند و تحولی از نظر فکری و فرهنگی در عرصه ایرانِ عقب مانده ایجاد نماید، که انوار گرم آن چون خط سرخی در تمام تاریخ ایران تا به امروز تابان است. حزب توده ایران نماینده اندیشه های مدرن و مترقی در ایران بود، در ایران مذهبی و رجال سنتی عقب مانده، جسورانه برای تساوی حقوق اجتماعی زنان با مردان به مبارزه برخاست و زنان را به عرصه مبارزه اجتماعی کشانید و این در حالی بود که سایر نیروهای سیاسی به اسارت زنان صحه می گذاردند و یا از ترس مراجع مذهبی در مورد این تساوی حقوق سکوت می کردند. حزب توده ایران دروازه­های ایران را بر روی ادبیات و فرهنگ مترقی جهان باز کرد و نسلی را در عرصه هنری و فرهنگی پرورش داد که تاثیرات عظیم آن تا به امروز در هر خانه ای حس می شود. حزب توده ایران چند صد هزار کارگر ایران را در اتحادیه های کارگری متشکل نمود که ستون فقرات یک جامعه دموکراتیک و ضد امپریالیستی بودند. آنها از طریق حزب توده ایران به حقوق صنفی و سیاسی خویش پی بردند و به یک طبقه برای خود بدل شدند. آنها بر پرچم خود نوشتند: «کارگران ایران موثرترین نیروی مبارزه در راه تامین استقلال اقتصادی کشور ماست» و یا «ملت ایران خواهان آنست که دولت در برابر تهدیدات امپریالیسمِ متحد، ضعف نشان ندهد.» و یا «به کارگران خوزستان آزادی دهید تا دزدان دریائی را به دریا بریزند» و…
 
حزب توده ایران از آرمانهای کمونیسم حمایت می کرد و بسیاری از اعضاء قهرمانش نظیرآرسن آوانسیان، وارطان سالاخانیان، کوچک شوشتری، سرهنگ عزت ﷲ سیامک، سرهنگ محمد علی مبشری، عباس افراخته، منوچهر مختاری گلپایگانی، ارسطو سروشیان، هوشنگ انوشه و… در راه آزادی و استقلال ایران، در راه دفاع از کمونیسم جان دادند.
 
دراثر فعالیت حزب توده ایران سازمانهای صنفی به وجود آمدند و فرهنگ کتابخوانی، و بحث و نشستهای فرهنگی و هنری در تمام عرصه های جامعه ایران توسعه پیدا کرد. حزب توده ایران مبتکر سواد آموزی در ایران بود و کلاسهای اکابر برقرار کرد تا مردم بتوانند با آموزش زبان فارسی اسناد حزبی و نشریات تبلیغاتی حزب را مطالعه کنند. حزب توده ایران برای نخستین بار به خواستهای دهقانان که بیش از نیمی از جمعیت ایران را تشکیل می دادند، توجه کرد و فئودالیسم را به باد نقد گرفت و از جنبش ملی و دموکراتیک آذربایجان که حل مسئله ارضی را در دستور کار خود قرار داده و زمینهای فئودالها را در اختیار دهقانان قرار داده بود به حمایت برخاست. حزب توده ایران نخستین تشکلی بود که به قرارداد دارسی و شرکت استعماری نفت ایران و انگلیس که در خوزستان حکومت مستقل خودش را داشت اعتراض کرد و طبقه کارگر ایران را در خوزستان برضد این استعمارگران بسیج نمود و در 23 تیر 1325 مهر باطله را بر این شرکت زد بطوریکه استعمار انگلستان قادر نبود به همان وضع سابق به سرکوب کارگران و غارت منابع ملی ایران بپردازد و ناچار شد با مانوری جدید به میدان آید و به طرح پیشنهاد گس-گلشائیان متوسل شود تا استعمار بریتانیا را در ایران ادامه دهد. این حزب توده ایران بود که با شعار انحرافی استیفای حقوق مردم ایران از شرکت نفت استعماری مبارزه کرد، زیرا برای این شرکت غارتگر هرگز حقوقی قایل نبود و حقی برای آنها به رسمیت نمی شناخت تا با این شعاری که در بطن خویش حقی را هم برای شرکت استعماری نفت به رسمیت می شناخت و می خواست با آنها چانه زنی کند، موافق باشد. حزب توده ایران نیروی قدرتمند مبارزه برای استقلال ایران و همواره با بسیج طبقه کارگر و روشنفکران، مانع اساسی در راه تحقق دسیسه های امپریالیسم آمریکا در ایران بود که می خواست در حمایت ظاهری از قانون ملی کردن صنعت نفت، تنها سهم خویش را از بریتانیای تضعیف شده در جنگ بگیرد و سپس حکومت دکتر مصدق را که سرانجام در مقابله زیاده رویهای آمریکا مقاومت می کرد، سرنگون کند. حزب توده ایران تنها تشکل سیاسی ایران بود که دربار را مرکز دسیسه و فساد و توطئه های ضد ملی می دانست و خواهان سرنگونی این رژیم فاسد و دست نشانده بود. کارنامه این حزب مملو از خدمت به ملت ایران و طبقه کارگر ایران است و به همین دلیل نیز دشمنان ایران و دشمنان طبقاتی حزب توده ایران کینه عمیقی از این حزب به دل دارند و با جعل و تحریف در مورد این تاریخ پرافتخار می کوشند تاریخی جعلی برای این حزب بنویسند. بورژوازی امپریالیستی و حتی بورژوازی ملی ایران تمام نتایج عمیق اجتماعی فعالیت حزب توده ایران را از تاریخ ایران حذف می کنند و با پوشاندن نکات منفی فعالیت خویش و پاشاندن زهر اتهام نسبت به سازمان سیاسی طبقه کارگر ایران، می خواهند برای فعالیتهای خویش سرمایه جمع کنند و آنها را بزرگ  جلوه دهند. حزب توده ایران به علت این خدمات ارزنده همواره مورد هجوم ارتجاع ایران قرار داشت و در تمام طول سالهای 1320 تا کودتای 28 مرداد سال 1332 و بعد از کودتا همواره غیرقانونی بود و مورد ضرب و شتم، زندان و تبعید و اعدام قرار می گرفت.
 
چاقوکشان شمس قنات آبادی روحانی خالدار، چاقوکشان پان ایرانیستها، سومکائی­ها، آریائی­ها، حزب اللهی­های میدان بارفروشان، بسیاری توده ای­ها را به قتل رساندند. سرلشگر زاهدی وزیر کشور و سرلشگر بقائی وزیر شهربانی دستشان به خون توده ای ها آغشته بود و در حکومت نیز شرکت داشتند. عوامل فراماسیونری نظیر باقر کاظمی، همدستان صدارالاشراف، قوام و سپس حسین علاء نظیر مظفر بقائی، حسین مکی و سایرین در روزنامه شاهد، داد، اقدام و… مرتب بر ضد نظریات حزب توده ایران تبلیغ می کردند و به فرزندان قهرمان خلق ما لکه اتهام می چسباندند. نه عوامفریبی طبقه حاکمه ایران و جاسوسان سرشناس آنها، نه هجوم ایدئولوژیک و تبلیغاتی روحانیت ارتجاعی، نه تبلیغات دست راستی جبهه ملی ­ها، نه زندان، تبعید، شکنجه و اعدام توده­ای­ها، نتوانست کمر این حزب ترازنوین طبقه کارگر ایران را چه قبل و چه بعد از کودتا بشکند. تمام کسانی که تلاش کردند این کارنامه مثبت و کمونیستی حزب توده ایران را با افسانه هائی نظیر «اپورتونیسم تاریخی حزب توده ایران» به لجن بکشند، خودشان در لجنی که خلق نموده بودند، غرق شدند. تاریخ را نمی شود تحریف کرد، زیرا همیشه هستند کسانی که در بدترین شرایط این آتش را شعله ور می سازند و حفظ می کنند. حزبی که در مقابل این همه سختی ها مقاومت کرد، افسوس که نتوانست در مقابل غده سرطانی رویزیونیسم مقاومت کند و سرانجام با روی کار آمدن خروشچف در شوروی و برافراشتن پرچم ضد کمونیستی «مبارزه با کیش شخصیت استالین» به پذیرش خط مشی رویزیونیستی حزب رویزیونیستی اتحاد جماهیر شوروی تن در داد و به منجلاب رویزیونیسم سقوط کرد. زمانیکه حزب توده ایران مارکسیسم لنینیسم را به دور انداخت و سه اصل مسالمت آمیز خروشچفی را پذیرفت، از دیکتاتوری پرولتاریا رو برتافت و حزب تمام خلق را کعبه آمال خویش کرد و اصلاحات کاسیگین برای برهم زدن نقشه مندی اقتصاد سوسیالیستی را که به نظم زدائی و تمرکز زدائی منجر گشت پذیرفت، دیگر این حزب، حزب کمونیستی نبود. خصوصیت رویزیونیستها این است که در حرف به واژه مارکسیسم لنینیسم می آویزند، زیرا بیان عبارات برای بورژوازی ضرری ندارد، در حالیکه توسل به این واژه ها می توانند چهره رویزیونیستها را استتار کند وبرای گمراهی و عوامفریبی به کار رود. ولی آنها در عمل همه نظریات رویزیونیستی خروشچف را پذیرفتند و تا به امروز نیز به آن عمل می کنند. این حزب رویزیونیستی در بیان تاریخچه خود بر انشعاب در جنبش کمونیستی جهان و در حزب توده ایران سرپوش می گذارد، زیرا در غیر این صورت مجبوراست اعتراف کند که در این نبرد سهمگین ایدئولوژیک جهانی در کنار خروشچف و فرزندان خلفش نظیر گورباچف و یلتسین ایستاده بوده است. حزب توده دارای دو دوره تاریخی است، دوره ای که انقلابی بود، بر مارکسیسم لنینیسم اتکاء داشت و دروه ایکه رویزیونیسم را پذیرفت و به دست دراز شده شوروی ها در ایران بدل گشت و نوحه سرای رژیم جمهوری اسلامی گردید. حزب کار ایران (توفان) که به رهبری رفقا قاسمی و فروتن و همکاری و حمایت رفقا عباس سغائی و علی امیرخیزی از درون این مبارزه ایدئولوژیک بیرون آمد، به مارکسیسم لنینیسم وفادار ماند و فروپاشی آتی شوروی رویزیونیستی را پیشگوئی کرد. حال تنها این حزب است که وارث واقعی خدمات ارزنده و در عین حال اشتباهات جنبش کمونیستی ایران در گذشته می باشد. حزب رویزیونیستی کنونی که خود را حزب توده ایران می نامد کوچکترین خویشاوندی کمونیستی با گذشته پرافتخار این حزب ندارد. ماهیت یک حزب را نه بر اساس ملاکهای غیر مارکسیستی تعلق خاطر، سنت و عادت و دوستی شخصی، توسل به خاطرات و بازار گرمی یا بر اساس اعتقادات لحظه ای مردم، بلکه باید بر اساس ایدئولوژی و مشی سیاسی آن تعیین کرد. تغییر ماهیت یک حزب کمونیستی به تغییر ایدئولوژی و پذیرش نظریات رویزیونیستی که تبدیل به خطوط اساسی راهنمای حزب می­شود، مربوط است و نه به تغییر رهبری، برگذاری مرتب کنگره ­ها، تعداد و تعدد نشریات، تعداد اعضاء، تصاویر شهدا و قهرمانان کمونیست و نه رویزیونیست، تبلیغات دروغین و…
از این منظر، حزب توده کنونی، یک حزب رویزیونیستی و ضد انقلابی است و باید این حزب را افشاء کرد تا کمونیستهای واقعی ایران فریب صحنه سازیها و بازیگری های وی را نخورند و بتوانند بدون احساسات با ملاکهای کمونیستی داوری کنند. این حزب کوچکترین قرابتی با مارکسیسم لنینیسم ندارد و رویزیونیسم دشمن کمونیسم است. تمام تحول شوروی سوسیالیستی به نابودی کامل آن شاهد این مدعاست. شناخت ماهیت این حزب در دوره دوم، دست نیروهای انقلابی را در راه تحقق سوسیالیسم و آزادی ایران باز می کند.

***

امپریالیسم آلمان به جای داشتن زبان دراز، خوب است در مورد ارسال گازهای سمی به عراق برای کشتار سربازان ایرانی به پای میز محاکمه کشیده شود و به عنوان جنایتکار جنگی محکوم گردد. این بشار اسد نیست که گاز سمی به کار می برد، این امپریالیسم و حاکمیت بورژوازی امپریالیستی آلمان است که آنرا به کار برده و بعدا برای خدمت به حقوق بشر حاضر شده است «خرگوشهای آزمایشی ایرانی» را در بیمارستانهای خود مورد درمان و آنهم نه بطور رایگان قرار دهد. به نظر حزب ما استقرار روابط اقتصادی و انعقاد قراردادهای تجاری و اقتصادی حتی با ممالک امپریالیستی، باید بر اساس سود متقابل و احترام متقابل باشد. امپریالیسم آلمان اگر خیلی دلش برای حقوق بشر می سوزد خوب است در زمان انعقاد قراردادهای اقتصادی با دولت ایران به دستگاه فاسد ایران رشوه نپردازد و سبیل پاسداران و یا ماموران آنها را همانگونه که تا کنون می کرده است، چرب نکند. این کار از هزاران طومار دروغین حمایت از حقوق بشر بیشتر ارزش دارد. 
toufan1

در حاشیه سفر وزیر اقتصاد آلمان به ایران

 
زیگمار گابریل، وزیر اقتصاد آلمان روز دوشنبه ۱۲ مهر(سوم اکتبر) برای یک دیدار کاری دو روزه به تهران سفر کرد. ۱۲۰ تن از نمایندگان شرکتهای بزرگ چون زیمنس و فولکس واگن وی را همراهی کردند. حضور این تعداد نمایندگان شرکتهای بزرگ نشان از اشتهای کلان امپریالیسم آلمان دارد که بعد از محاصره اقتصادی و تحریمهای غیر قانونی بر ضد مردم ایران، بعد از خسارت فراوان به اقتصاد ایران، حال به عنوان تاجر وارد ایران شده و از این وضعیت ایجاد شده سودهای کلان ببرد. ولی بر سر راه این برنامه های اقتصادی موانع فراوانی به چشم می خورد.
1- مشکلات اقتصادی و مالی ناشی از تحریمها و تضاد با آمریکا
یکی از مشکلات بر سر راه این روابط، ادامه تحریمهای اقتصادی علیه ایران است. امپریالیستها که هرگز به وعده آنها نباید دل بست، سوگند خورده بودند که بعد از تسلیم شدن ایران در عرصه پژوهشهای هسته ای، به رفع تحریمها دست زنند. البته تحریمهای علیه ایران در سه سطح صورت گرفته بود. نخست تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل، بعد تحریمهای کنگره آمریکا و در مرحله آخر تحریمهای اتحادیه اروپا که همه آنها ضد بشری، غیرقانونی و ناقض منشور ملل متحد بودند. رفع تحریمهای کنونی عملا به رفع تحریمهای شورای امنیت و تا حدودی اروپا منجر شده است، ولی تحریمهای کنگره آمریکا بر ضد مردم میهن ما هنوز به قوت خود باقی بوده و عامل فشار و اخاذی این راهزن بین المللی علیه ایران و مردم جهان است. مشکل بانکی هنوز حل نشده است، زیرا بر نقل و انتقال ارز، امپریالیسم آمریکا نظارت دارد و مانع از آن است که ایران بتواند بهای کالاهای خریداری شده را بپردازد. به این جهت بانکهای جهانی علیرغم رفع تحریمها در استقرار مناسبات جدید با ایران تعلل می ورزند. معضل بانک‌ها در واقع پول است و به بیان دقیق‌تر ایجاد زمینه‌های «اعتماد بانک‌ها» است. مانع اصلی سرمایه‌گذاری بانک در ایران را هنوز باید در آمریکا جست که بر نظارت جریان پول در جهان سلطه انحصاری دارد. جالب آن است که بانکهای ممالک امپریالیستی از ترس تهدیدات و فشارهای آمریکائی، آن جسارت لازم را ندارند که با زبان قابل فهم و روشن صحبت کنند، بلکه عدم رفع تحریمهای غیرقانونی را علیرغم خیانت دولت جمهوری اسلامی به منافع مردم ایران در عرصه استفاده مسالمت آمیز از انرژی هسته ای، هنوز به گردن ایران می اندازند و مدعی اند:
اگرچه دولت آمریکا تمام تحریم‌ها علیه ایران را لغو کرده است، اما هیچ کس نمی‌داند که جمهوری اسلامی تا چه زمان به تعهدات خود در رابطه با توافق اتمی پایبند خواهد ماند. استدلالی از این مضحکتر وجود ندارد. اگر قراردادی منعقد شده و بر اساس آن درِ نیروگاههای هسته ای را بسته اند و مخاذن آب سنگین را با بتون زیر نظر آژانس بین المللی انرژی اتمی که دست دراز شده آمریکاست، پر کرده اند، دیگر چه جای بهانه ای برای رفع تحریمها باقی می ماند؟ از این گذشته، این طرفِ مقابل است که حتی پس از تسلیم ایران نیز حاضر نیست به تعهداتش عمل کند و به امضای خودش در زیر قرارداد مشترک احترام بگذارد.
البته این تحریمها علیه ایران به نحو غیر مستقیم شامل رقبای اقتصادی آمریکا نیز می شود و آنها را از تجارت با ایران باز می دارد. نشریات از قول منابع مطلع ایرانی نوشتند: «… دولت آمریکا برای فروش ۸۰ هواپیمای بوئینگ مجوز می‌دهد، ولی برای فروش ایرباس فقط ۱۰ هواپیما را مجوز داد.». و این نشانه خودسری و گردن کلفتی و اعمال فشار دولت آمریکاست.
به نقل از «دویچه وله» هم‌اکنون دبیر وزارت اقتصاد آلمان، ماتیاس ماشنیگ، به نمایندگی از سوی گابریل در حال گفت‌وگو با مقامات واشنگتن درباره شروط سختگیرانه دولت آمریکا در این زمینه است.
به همین دلیل بانک‌های بین‌المللی نسبت به سرمایه‌گذاری در ایران تعلل می‌کنند. و وزیر اقتصاد آلمان خیلی خوب می‌داند: بدون سرمایه‌گذاری مالی، معامله‌ای در کار نخواهد بود.
به همین جهت زیگمار گابریل، وزیر اقتصاد آلمان در تهران وعده داد که از آمریکا بخواهد مجازات هایش را علیه ایران کاهش بدهد.
یکی از کارشناسان ایرانی در این زمینه مشکلات را بر شمرده و چنین اظهار نظر کرد: «ما با ۴ مشکل اساسی روبرو هستیم. اولین مشکل تحریم‌هاست. در اروپا تحریم‌ها برداشته شده، ولی آمریکایی‌ها همه تحریم‌ها را برنداشته‌اند. مشکل دوم بیمه است که از طرف شرکت بیمه «هرمس» انجام می‌گرفت. ایران حدود ۲ میلیارد دلار به این شرکت بدهکاری داشت. زمانی که تحریم‌ها شروع شد یک و نیم میلیارد را پرداخت کردند، ولی ۵۰۰ میلیون را نپرداخته‌اند. ایران در ظرف ۴ هفته گذشته بدهی خود را به هرمس پرداخته و این مشکل را حل کرده است.» این کارشناس ایرانی ادامه داد: «مسئله سوم وام هست. شرکت‌هایی که برای فعالیت در ایران باید وام بدهند هنوز علاقه زیادی به دادن وام ندارند چون بیم دارند که دوباره این تحریم‌ها وضع شوند. مشکل چهارم تبادل و ترانسفر امور مالی بانک‌ها هست چون بانک‌های بزرگی چون «کومرتس بانک» در زمان تحریم‌ها اشتباه کردند و بخاطر همین(دور زدن تحریم‌ها) جریمه‌های سنگینی پرداختند و از آن زمان به بعد با دقت عمل می‌کنند.». از این توضیحات روشن می گردد که آمریکا به وعده های خودش عمل نکرده و این خلف وعده را نیز مجددا به گردن ایران انداخته و طبق معمول قصاص قبل از جنایت می کند و مجموعه نظام قضائی جهانی را واژگون می نماید.
 
2- نیازهای اقتصادی
حجم مناسبات تجاری ایران با آلمان در سال 2008 چهار میلیارد یورو بود که در سال 2015 به نصف رسید. حال باید این حجم به ده میلیارد یورو افزایش پیدا کند.
دولت ایران صدها هواپیما سفارش داده است، قصد دارد بانکهای ایران را مدرن کند، تولید انرژی را تغییر و تکامل دهد و لذا به صنایع مدرن و پیشرفته نیاز دارد تا دستگاههای فرسوده تولید را با آنها جایگزین نماید.
ایتالیا و فرانسه که زودتر از آلمانها جنبیدند بسیاری سفارشات کلان از جانب دولت ایران را به دست آوردند. در این میان سر دولت آلمان بی کلاه مانده است. مشگل اساسی را نیز خود دولت آلمان برای خودش در زیر فشار اسرائیل و آمریکا ایجاد کرد. آنها حتی بعد از حل مسئله هسته ای به نفع آمریکا و اسرائیل نیز حاضر نشدند بدون قید و شرط تحریمهای غیرقانونی علیه ایران را برطرف کنند و در یک سطح برابر، متکی بر احترام متقابل و به رسمیت شناختن حقوق طرفین با ایران وارد مذاکره و معامله گردند. مواضع سیاسی آلمان نشانه قلدری و بی حرمتی است و شانتاژ آنها بر ضد منافع ملی کشور ماست. اریک شوایتسر، رئیس اتاق بازرگانی و صنایع آلمان به دویچه وله گفته است: «ایران می‌خواهد تا سال ۲۰۲۰ یک بیلیون(۱۰۰۰ میلیارد) دلار در زیرساخت‌های خود سرمایه‌گذاری کند و ما باید در صحنه حضور داشته باشیم.»
از نظر شوایتسر نیازمندی‌های ایران بیش از این‌هاست: تأسیسات، ماشین‌آلات، زیرساخت‌های بیمارستان‌ها. به گفته او ایران پس از «خشکسالی» تحریم‌های بین‌المللی در واقع به همه چیز نیاز دارد.»
 
3-زورگوئی امپریالیسم آلمان و دخالت در امور داخلی ایران
خانم مرکل که از سینه چاکان صهیونیستها در آلمان است و تمام هم و غم خود را به کار برده تا اسرائیل را تا به دندان مسلح کند، بعد از رفع تحریمها، استقرار مناسبات تجاری با ایران را مشروط به رسمیت شناختن حق حیات اسرائیل از جانب رژیم جمهوری اسلامی کرد. جالب اینکه این امر مفهوم دیگری ندارد جز اینکه رژیم جمهوری اسلامی در ایران سرنگون شود. به این ترتیب دولت ایران باید حق حیات رژیم صهیونیستی و متجاوز و نژادپرست اسرائیل را که به اپوزیسیون خودفروخته ایران پول، خدمات فنی و اطلاعات می رساند به رسمیت شناخته و بر ضد خلق فلسطین وارد پیکار شود. این خواست دولت آلمان یک خواست سیاسی است که در توافقنامه لوزان و وین در مورد رفع تحریمها قید نشده است. این امر یک شرطِ من در آوردی و صهیونیستی است. خانم مرکل که از بزرگترین مدافعان صهیونیسم در اروپاست با این تعصب صهیونیستی(همسر ایشان یهودی است) خویش از قافله تجارت عقب ماند و جای خویش را به ایتالیا و فرانسه واگذار کرد که با چنین شرطی به میدان نیامدند. حال به نظر می رسد که تضاد منافع رقبا در آلمان خشم سرمایه داران را به جوش آورده و رهبر سوسیال دموکراتهای آلمان را وادار کرده است با همان کلمات خانم مرکل، ولی همراه با صدها کارشناس اقتصادی راهی ایران شود تا قراردادهای پر آب و نان ببندد. آقای گابریل در عین حال از شرکت ایران در جنگ بر ضد تروریستهای اروپائی(بخوانید داعش-توفان) که به عنوان مزدور و حدود 60 هزار نفر به سوریه از طریق ترکیه اعزام شده اند نیز معترض است و نقض حقوق ملل(سوریه-توفان) را بر اساس مصالح روز امپریالیسم جایز می داند. امپریالیسم آلمان از جنایتکاران تروریست در خاورمیانه تا کنون حمایت کرده و می کند. آنها تروریستها را با مداخله آشکار در اوکرائین مورد حمایت قرار می دهند و عربستان سعودی و قطر را بسیج می کنند تا در یمن با عملیات تروریستی میلیونها نفر را بکشند و آواره نمایند. نقش خود آنها در افغانستان تروریستی است. آنوقت این امپریالیسم که بعد از انقلاب به تعهداتش در ایران احترام نگذاشت و از بنای نیروگاه نیمه کاره هسته ای امتناع نمود و به صدام حسین گازهای سمی داد تا در جنگ علیه ایران و کردهای حلبچه به کار برد و صدها هزار کشته و معلول به جای بگذارد، حال به دولت ایران اندرز می دهد که در امور داخلی سوریه که متحد ایران در تمام دوران جنگ تحمیلی بوده است و دولتی قانونی و مشروع بوده و عضو سازمان ملل متحد می باشد، همکاری نکند. توانائی حمایت ناتو از داعش به انتها رسیده است و این درخواستها بیشتر بی شرمانه و از روی ناچاری است. نکته آخری که آلمانها طرح می کنند و طبیعتا برای خالی نبودن عریضه و آرایش حجم مبادلات تجاری با ایران است، اشاره به نقض مستمر حقوق بشر در ایران می باشد. اینکه در ایران حقوق بشر نقض می شود بر کسی پوشیده نیست. حتی خود رژیم جمهوری اسلامی نیز آنرا انکار نمی کند. در همین دو ماه پیش ویدئوی سخنرانی آقای منتظری در مورد اعدامهای غیر قانونی و غیر انسانی سالهای اواخر 60 خاطره این جنایات را در افکار مردم ایران زنده کرد. نیروهای انقلابی در ایران نه این کار را می بخشند و نه فراموش می کنند. ولی وقتی یک دولتی که خودش در تمام عرصه جهان مدافع نقض حقوق بشر و تروریسم بین الملل است در مصاف با جمهوری اسلامی ردای حقوق بشر به تن می کند، تنها موجب انزجار و چندش مردم از این همه ریاکاری می شود. این امر توهین به حقوق بشر است که از جانب آمریکا و ناتو هیچوقت مورد احترام نبوده و بی حرمتی نسبت به این حقوق است. امپریالیسم آلمان به جای داشتن زبان دراز، خوب است در مورد ارسال گازهای سمی به عراق برای کشتار سربازان ایرانی به پای میز محاکمه کشیده شود و به عنوان جنایتکار جنگی محکوم گردد. این بشار اسد نیست که گاز سمی به کار می برد، این امپریالیسم و حاکمیت بورژوازی امپریالیستی آلمان است که آنرا به کار برده و بعدا برای خدمت به حقوق بشر حاضر شده است «خرگوشهای آزمایشی ایرانی» را در بیمارستانهای خود مورد درمان و آنهم نه بطور رایگان قرار دهد.
به نظر حزب ما استقرار روابط اقتصادی و انعقاد قراردادهای تجاری و اقتصادی حتی با ممالک امپریالیستی، باید بر اساس سود متقابل و احترام متقابل باشد. امپریالیسم آلمان اگر خیلی دلش برای حقوق بشر می سوزد خوب است در زمان انعقاد قراردادهای اقتصادی با دولت ایران به دستگاه فاسد ایران رشوه نپردازد و سبیل پاسداران و یا ماموران آنها را همانگونه که تا کنون می کرده است، چرب نکند. این کار از هزاران طومار دروغین حمایت از حقوق بشر بیشتر ارزش دارد. 
***
تجربه سیاسی کنونی نشان می دهد که مذاکره با دشمن تنها با حفظ اسلحه و ادامه مبارزه ممکن است. نیروهای انقلابی هرگز نباید در میان هوادارانشان به توهم و سازش طبقاتی دامن زنند که در اثر مانورهای ارتجاع بی­روحیه می­شوند و با شکست مذاکرات به یاس و بدبینی دچار شده و به انزوا می رسند. دولت کوبا نیز اعتبار جهانی خود را در این عرصه، برای نزدیکی به آمریکا به بازی گرفت که این خود  از نتایج سحر است.
toufan1

جایزه صلح نوبل آخرین پرده کودتای دست راستی در کلمبیا

 
جایزه صلح نوبل 2016 به «خوان مانوئل سانتوس»(Juan Manuel Santos)، رئیس جمهور فعلی کلمبیا داده شد. کمیته نروژی جایزه صلح نوبل در اسلو در توضیح این تصمیمش ابراز داشت که وی: «برای تلاش مصممانه اش به خاطر پایان دادن به جنگ داخلی که بیش از نیم قرن طول کشیده است» این جایزه را دریافت می کند. دریافت این جایزه همراه با مخالفت «خلق» از طریق همه پرسی پیرامون توافقات دو جانبه با چریکهای «فارک»(FARC)، پیروزی بزرگی برای ارتجاع کلمبیا و شکستی سخت برای چریکهای فریب خورده فارک و پادرمیانی ساده­لوحانه کوبا، ونزوئلا و شیلی محسوب می شود.
رئیس کمیته نوبل آقای «کاچی کولمن فایو»(Kaci Kullmann Five) که جایزه صلح به آقای «سانتوس» را بعد از اعلام نتیجه منفی همه پرسی و رد توافقات دو جانبه با چریکها، از طرف «خلق» کلمبیا اعلام می کرد و این خود نشانه شکست تلاشهای صلح بود،  برای دلداری چریکهای «فارک» و دست به سر کردن آنها اعلام داشت که این جایزه تشویقی برای نجات دادن روند صلح در کلمبیاست. به سخن دیگر هنوز صلحی صورت نگرفته است و مذاکره تا ابد ادامه دارد و منتظر باشید تا در زیر پایتان علف سبز شود و مبادا به عملیات شتابزده و بدون تعقل دست بزنید تا روند صلح به خطر افتد!!؟؟
به این ترتیب پرده آخر نمایشنامه جنگ داخلی افتاد و نیروهای چریکی از همه جا مانده و رانده، نه راه پس دارند و نه راه پیش.
درگیری‌های نظامی «فارک» و نیروهای دولتی کلمبیا از جمله جوخه های مرگ از سال ۱۹۶۴ تاکنون بیش از ۲۲۰ هزار کشته در بر داشته است. همچنین در این مدت بیش از پنج میلیون نفر آواره شده، ٢٥هزار نفر ناپدید و ٣٠هزار نفر ربوده شده اند. روزنامه شرق در مورد مضمون این توافقنامه می نویسد: «توافق صلح همچنین شامل بندهایی است که با هدف رفع‌ورجوع معضلات ریشه‌ای و تاریخی مسبب جنگ تنظیم شده‌اند. بنابر توافق حاصله، با قانونی‌شدن مشارکت سیاسی شورشیان فارک، این مجراهای دموکراتیک خواهند بود که از این پس به‌جای مقاومت مسلحانه، عرصه اظهار وجود سیاسی این گروه خواهند شد. فارک نه‌ تنها در دو دوره آتی انتخاباتی در هر دو مجلس سنا و نمایندگان دارای پنج کرسی خواهد بود، بلکه پس از آن نیز می‌تواند به‌طور عادی وارد عرصه رقابت‌های انتخاباتی شود. این توافق‌نامه همچنین دولت کلمبیا را موظف می‌کند تا با سرمایه‌گذاری گسترده در بخش توسعه اقتصادی روستایی، به کاهش شکاف موجود بین نرخ رشد اقتصادی متمرکز در شهرها و نرخ فقری که دهه‌هاست به‌عنوان یکی از مؤلفه‌های کلیدی ایدئولوژی مارکسیستی شورشیان، دامن‌گیر روستانشینان و دهقانان کلمبیایی شده، یاری رساند. …. از طرف دیگر، بند چهارم توافق‌نامه نیز روند دامن‌زدن به خشونت‌ها، فساد و بی‌ثباتی که نتیجه مبارزه قهرآمیز دولت با مواد مخدر بوده را تغییر خواهد داد. دولت به‌جای مجازات کشتکاران کوکائین، درصدد خواهد بود تا با سرمایه‌گذاری در دانه‌های جایگزین، همچون کاکائو و قهوه، انگیزه‌های اقتصادی کشاورزان روستایی را تغییر دهد. از محورهای دیگر این توافق‌نامه، رسیدگی به درد و رنج قربانیان منازعات بر مبنای چارچوب عدالت ترمیمی است؛ چارچوبی که شدت مجازات آن دست اعضای فارک را که مرتکب جنایاتی فجیع شده‌اند، بر مبنای راست‌گویی آنان می‌سنجد؛ آنانی که به‌سرعت پا پیش گذاشته و با صداقت درباره اقداماتشان سخن بگویند، صرفا رفت‌وآمدهایشان با محدودیت‌هایی روبه‌رو خواهد شد؛ در غیر این صورت، باید برای مدت‌ زمانی طولانی راهی زندان شوند. «. در واقع مانند این است که چریکها باید در همه موارد پاسخگو باشند و در این توافقنامه بر صندلی اتهام نشسته اند و باید طلب مغفرت نمایند.
این چریکها در مذاکرات دو جانبه با آقای «سانتوس» در توافقنامه خویش حتی تا به جائی پیش رفتند که ملتمسانه از رژیم حاکم تقاضای عفو، دادن شغل به آنها، قرار منع صدور تعقیب طلبیدند و اعتراف کردند که باید دادگاههای ویژه تشکیل شود که به «جنایات جنگی همه طرفها رسیدگی کند». به این ترتیب چریکها پذیرفتند که در عرض این 50 سال به جنایات جنگی دست زده اند که باید در مقابل دادگاه پاسخگوی آن باشند. این اعترافات همان تبلیغات شوم ارتجاع حاکم است که با کشتار مردم عادی توسط جوخه های مرگ، این عملیات را به پای چریکها می نوشت. این توافق در واقع تبرئه جنایات هیات حاکمه کلمبیاست. این سیاست «همه گناهکاریم» ماهیت مبارزه انقلابی چریکها را نیز به زیر پرسش می برد که برای منافع خلق مبارزه می کردند. آنچه را که رژیم حاکم جنایت محسوب می کند، نمی تواند از منظر طبقاتی و منافع خلق جنایت باشد. مرتکبان جنایت کسانی هستند که قدرت سیاسی را به دست دارند و از نیروی عظیم نظامی، دستگاه انتظامات و دادگاه ها برخوردارند و آنرا علیه مردم تا کنون به­کار برده­اند.
در این مانور اخیر، «خلق» کلمبیا در یک همه پرسی «دموکراتیک» حرف آخر را زده است و چریکها را به عنوان گناهکار و جنایتکار ارزیابی نموده است. در این مانور و نمایشنامه حساب شده، مسئولان همه این جنایات را در گذشته به گردن سازمانهای چریکی انداخته اند.
پرده اول نمایشنامه مذاکرات طولانی میان رئیس دولت کلمبیا با رهبران سازمان چریکی «فارک» بود که در کوبا با پا در میانی رائول کاسترو و سرمایه گذاری از اعتبار انقلاب کوبا به انجام می رسید.
همین گام نخست که چریکها از موضع ضعف و ناچاری به این مذاکرات تن در دادند اساس شکست آنها را در برداشت. یک جریان سیاسی جدی و عاقل می داند که نتیجه مذاکراتی که میان طرفین درگیر بر روی کاغذ می آید و مورد توافق طرفین است باید در همانجا و در همان وقت به عنوان تصمیم قطعی از جانب طرفین مورد تائید و تصویب قرار گرفته و دارای اعتبار و سندیت بوده و بر اساس آن عمل شود. ولی چریکهای «فارک» فرجام کار را نه به اراده خود و طرف مقابل، بلکه به اراده «خلق» محول کردند که در زیر فشار استبداد و ترور حاکم و تبلیغات ضد کمونیستی هیستریک و یکطرفه، قادر نبوده است تا کنون اراده خویش را به کرسی بنشاند. رای دادن به همه پرسی و گره زدن سرنوشت خود به یک همه پرسی در شرایط نابرابر و غیر دموکراتیک نشانه یاس و تسلیم و استیصال این سازمانهاست. از این به بعد این چریکها با «خلق» طرف هستند و نه با حاکمیت تروریست کلمبیا. «سانتوس» در تفسیر رای همه پرسی با مسرت در حالی که جایزه صلح را در دست داشت اعلام کرد تفسیر من این است که :»ما باید استقامت کنیم تا این جنگ به پایان برسد… وی این جایزه را از جانب همه مردم کلمبیا می پذیرد». وی می دانست که ارتجاع کلمبیا برنده جنگ است. رهبر چریکهای «فارک» سرفرمانده «تیمولئو خیمنس»(Timoleón Jiménez) به «سانتوس» تبریک گفت و نماینده «فارک» در هیات نمایندگی مذاکرات در کوبا اظهار داشت: «ما امیدواریم که جایزه صلح نوبل به رئیس جمهور «سانتوس» نیرو بدهد تا به قرارداد روح دمیده و به همه مردم کلمبیا کرامتشان را بازگرداند.».
همین اعطای جایزه نوبل به یک طرف قرارداد صلح و نه به هر دو طرف، خود حاکی از ماهیت دسیسه گرانه این نمایش است. ارتجاع جهانی، رئیس جمهور کلمبیا را بانی صلح می داند و رئیس چریکهارا مسئول جنگ و «تبهکاری» و متاسفانه چریکها هم به این دروغ صحه می گذارند.
«طبیعی است» رئیس جمهور کلمبیا که «منتخب» مردم است باید به رای مردم کلمبیا احترام بگذارد و لذا نمی تواند نسبت به قراردادی که در یک همه پرسی رد شده است، وفادار بماند و لذا در تاریخ 31 ماه اکتبر این قرار داد دو جانبه و آتش بس از نظر رئیس جمهور کلمبیا به پایان می رسد و وی تلاش می کند با چریکها به «مقررات و توافقات» جدیدی برسد!!؟؟. آقای سرفرمانده «تیمولئو خیمنس» این پرسش را مطرح کرده است که آیا جنگ ادامه پیدا می کند؟  و «میلنا ریس»(Milena Reyes)، یکی از اعضای هیئت نمایندگی «فارک» در مذاکرات صلح در هاوانا، می پرسد: «آیا لبخند ما دوباره از چهره ما برطرف می­شود ؟ بعد چه می­شود؟ «. و واقعا چنین پرسشی چقدر کودکانه و نشانه استیصال است. سرفرمانده منتظر تصمیمات رئیس جمهور نشسته است و خودش اساسا سیاست و تصور و دورنمائی در این مبارزه ندارد و به همین جهت نیز ابتکار عمل را به دست دشمن داده و منتظر وعده های سرخرمن است. حال کشتار چریکها اعتبار «خلقی» و «قانونی» نیز به دست آورده است.
رئیس جمهور که ابتکار عمل را در دست دارد و وکالت «خلق» را بر پیشانی نوشته است، اعلام کرد که باید با برندگان همه پرسی که نیروهای افراطی دست راستی و همدستان قدیمی و فعلی خود وی هستند به مذاکره بنشیند و نظریات «اکثریت» را جویا شود و آنوقت نظریات آنها را در نظر بگیرد و وارد قرارداد جدید کند و دوباره قرارداد را به رای همه گانی بگذارد. این بازی تا آخر ادامه دارد. این نیروهای دست راستی افراطی کسان دیگری نیستند بجز رئیس جمهور قبلی که رئیس جمهور کنونی وزیر جنگ وی بوده است. رئیس جمهور قبلی آقای «آلوارو اوریبه»(Álvaro Uribe) بود که از سال 1995 تا 1997 به عنوان فرماندار در «آنتیوکیا»(Antioquia) حکومت می­کرد و در 2002 تا 2010 رئیس جمهور کلمبیا بود. وی مبتکر ایجاد جوخه های مرگ در کلمبیا است که بدون هیچ زمینه حقوقی و قانونی ایجاد شده بود و وظیفه داشت همه مخالفان و افراد مظنون را همراه با خانواده های آنها قتل عام کند. این ارتش مافیائی ده­ها هزار مردم غیر نظامی را به قتل رسانید. هنوز که هنوز است در منطقه «آنتیوکیا» گورهای دستجمعی از مردم عادی غیر نظامی پیدا می شوند که به دست سربازان و  جوخه های مرگ به قتل رسیده و با دست قاتلان دولتی، به لباس ارتش چریکها ملبس شده و به گورهای دستجمعی پرتاب شده اند. مسبب و مشوق این جنایات آقای «آلوارو اوریبه» بود به این طریق که برای هر کشته چریک پاداش نقدی پرداخت کرده و قاتلانِ آنها را ارتقاء درجه می داد. این امر دست جوخه های مرگ را در بالا بردن آمار کشته ها از طریق نابودی مردم عادی به نام چریک و اخاذی بیشتر باز می گذاشت. وی فورا بعد از انتخابش به ریاست جمهوری مناطق جنگی ویژه به وجود آورد که رسما آنها را «مناطق توانبخشی و ثبات» می نامید. در اثر این سیاست مناطق بزرگی به زیر سلطه نظامیان در آمدند. کار به جائی رسید که حتی سازمان عفو بین الملل نیز به صدا در آمده و از این مناطق به عنوان «آزمایشگاههای جنگی» نام برد که در آن مردم غیر نظامی را دشمن خود می­شمردند و فعالان اجتماعی، مدنی و سندیکائی را نابود می­کردند. وزیر دفاع(بخوانید جنگ) آقای «آلوارو اوربیه» در سالهای 2006 تا 2009 همین برنده اخیر جایزه صلح نوبل، آقای «خوان ساموئل سانتوس» بود که همه این عملیات را با دست خودش انجام می داد. وی مدتها بعد از «پیروزی» در این جنایات با سری افکنده و قیافه ­ای محزون در مقابل فشار افکار عمومی، اعلام کرد که این مواردِ رویداده، بسیار نادر بوده است. ناگفته نماند که تعداد این موارد نادر 3000 عدد است. هوگو چاوز رئیس جمهور ونزوئلا به وی لقب جنایتکار جنگی داد و وی در کشور اکوادور به علت چندین اقدامات جنایتکارانه مورد تعقیب قضائی است. وی حتی به عنوان وزیر جنگ برای نابودی چریکهای فارک به کشور مجاورش برخلاف منشور ملل متحد، با هواپیما حمله کرد و اردوگاههای چریکها را بمباران نمود. و در این میان بسیاری از همکارانش در دولت قبل، به عنوان فاسد و رشوه خوار، غاصبان زمین، همدستی با جوخه های مرگ بر صندلی اتهام نشسته اند. اینکه «اوربیه» و «سانتوس» هنوز راست راست راه می روند، مدیون حق مصونیت خویش می باشند.
تجربه سیاسی کنونی نشان می دهد که مذاکره با دشمن تنها با حفظ اسلحه و ادامه مبارزه ممکن است. نیروهای انقلابی هرگز نباید در میان هوادارانشان به توهم و سازش طبقاتی دامن زنند که در اثر مانورهای ارتجاع بی­روحیه می­شوند و با شکست مذاکرات به یاس و بدبینی دچار شده و به انزوا می رسند. دولت کوبا نیز اعتبار جهانی خود را در این عرصه، برای نزدیکی به آمریکا به بازی گرفت که این خود  از نتایج سحر است.
***
امپریالیسم آمریکا از طریق نظارت بر مبادلات ارزی و مالی با شیوه های مدرن ارتباطی و دیجیتال، نبض اقتصاد و گردش پول را در دست می گیرند و رقبا را از میدان بدر می کنند. امپریالیستها سویفت(SWIFT) را که به مفهوم «انجمن برای ارتباطات مالی سراسری جهانی بین بانکی» است، در ماه مه ۱۹۷۳ میلادی توسط ۲۳۹ بانک از پانزده کشور اروپایی و آمریکای شمالی با این ادعا که روشهای ارتباطی غیر استاندارد کاغذی و یا از طریق نمابر را در سطح بین‌المللی با یک روش استاندارد شده جهانی بدل نمایند، راه اندازی کردند. در حال حاضر هزاران بانک و موسسه جهانی به تدریج به این انجمن که مرکزش در کشور بلژیک است و منبطق بر قوانین بلژیک عمل می کند، پیوسته اند. سامان سویفت از طریق مراکزی که نامش SAP است از طریق سیستم ماهواره ای با استفاده از نرم افزارهای مشکوک به تبادل اطلاعات مالی از جمله ارسال و دریافت هرگونه پیام ارزی در بین واحدهای ارزی بانکهای داخل کشورها و بانکهای خارج از کشورها مربوط می شوند. این سیستم از طریق نرم افزارهای مشکوک تمام عملیات ارزی در سطح جهانی را مورد نظارت و جاسوسی قرار داده و میان آنها همآهنگی ایجاد می کند. با افشاءگری های ادوارد اسنودن روشن شد که سازمان جاسوسی آمریکا از طریق نقل و انتقال بانکی و ارزی و مالی و کنترل حسابهای افراد، شرکتها و دولتها، شریان گردش مالی و توانائی های اقتصادی آنها را در دست دارد و هر روز اراده کرد می تواند مانع جریان خون مالی در این شریانها گردد و کشورهای مزاحم را از تجارت در بازارهای جهان محروم کرده و به محاصره اقتصادی بکشاند. امپریالیسم آمریکا از طریق این نظام نرم افزاری مالی جهانی ایران را به شدت تحت فشار قرار داد و هر بانکی که با ایران معامله تجاری و مالی داشت مورد پیگرد قضائی در آمریکا قرار گرفت. امپریالیسم آمریکا در کنار کنترل نظام سویفت، نظامی نیز از کارتهای اعتباری به وجود آورده است که معاملات روزانه مردم جهان را نیز تحت نظر دارد. این کنسرنها تنها به اعتبار موقعیت اقتصادی و اجتماعی که دارند با پول مفت که از کارمزد تجارت و استفاده از کارتهای اعتباری به دست می آورند، موسسات عظیم اقتصادی برای نظارت بر سامان مالی-پلیسی ایجاد کرده اند. نظام استبدادی مالی آنها نامرئی و تحمیل داوطلبانه به همه مردم جهان است. این شرکتها بر اساس این توانائی ها که کسب می کنند می توانند راه سدجوع مردم و مخالفان را مستقیما ببندند و آنها را «بی ضرر» نمایند.
toufan1

مستخرجی از گزارش سیاسی حزب کار ایران(توفان) به کنگره پنجم حزب کار ایران. بخش نخست-اوضاع جهان

ابزارهای نفوذی استعماری امپریالیسم نظام مالی و اعتباری
 
امپریالیسم آمریکا از طریق نظارت بر مبادلات ارزی و مالی با شیوه های مدرن ارتباطی و دیجیتال، نبض اقتصاد و گردش پول را در دست می گیرند و رقبا را از میدان بدر می کنند. امپریالیستها سویفت(SWIFT) را که به مفهوم «انجمن برای ارتباطات مالی سراسری جهانی بین بانکی» است، در ماه مه ۱۹۷۳ میلادی توسط ۲۳۹ بانک از پانزده کشور اروپایی و آمریکای شمالی با این ادعا که روشهای ارتباطی غیر استاندارد کاغذی و یا از طریق نمابر را در سطح بین‌المللی با یک روش استاندارد شده جهانی بدل نمایند، راه اندازی کردند. در حال حاضر هزاران بانک و موسسه جهانی به تدریج به این انجمن که مرکزش در کشور بلژیک است و منبطق بر قوانین بلژیک عمل می کند، پیوسته اند. سامان سویفت از طریق مراکزی که نامش SAP است از طریق سیستم ماهواره ای با استفاده از نرم افزارهای مشکوک به تبادل اطلاعات مالی از جمله ارسال و دریافت هرگونه پیام ارزی در بین واحدهای ارزی بانکهای داخل کشورها و بانکهای خارج از کشورها مربوط می شوند. این سیستم از طریق نرم افزارهای مشکوک تمام عملیات ارزی در سطح جهانی را مورد نظارت و جاسوسی قرار داده و میان آنها همآهنگی ایجاد می کند. با افشاءگری های ادوارد اسنودن روشن شد که سازمان جاسوسی آمریکا از طریق نقل و انتقال بانکی و ارزی و مالی و کنترل حسابهای افراد، شرکتها و دولتها، شریان گردش مالی و توانائی های اقتصادی آنها را در دست دارد و هر روز اراده کرد می تواند مانع جریان خون مالی در این شریانها گردد و کشورهای مزاحم را از تجارت در بازارهای جهان محروم کرده و به محاصره اقتصادی بکشاند. امپریالیسم آمریکا از طریق این نظام نرم افزاری مالی جهانی ایران را به شدت تحت فشار قرار داد و هر بانکی که با ایران معامله تجاری و مالی داشت مورد پیگرد قضائی در آمریکا قرار گرفت. امپریالیسم آمریکا در کنار کنترل نظام سویفت، نظامی نیز از کارتهای اعتباری به وجود آورده است که معاملات روزانه مردم جهان را نیز تحت نظر دارد. این کنسرنها تنها به اعتبار موقعیت اقتصادی و اجتماعی که دارند با پول مفت که از کارمزد تجارت و استفاده از کارتهای اعتباری به دست می آورند، موسسات عظیم اقتصادی برای نظارت بر سامان مالی-پلیسی ایجاد کرده اند. نظام استبدادی مالی آنها نامرئی و تحمیل داوطلبانه به همه مردم جهان است. این شرکتها بر اساس این توانائی ها که کسب می کنند می توانند راه سدجوع مردم و مخالفان را مستقیما ببندند و آنها را «بی ضرر» نمایند. در مقابله با این اقدامات اسارت آور جنبشهای خرده بورژوائی «آکوپا»(جنبش ضد وال استریت) به وجود آمد که با کوته فکری و استیصال، تحت عنوان تحریم کارتهای اعتباری و عدم سپردن پول به بانکها و اختراع ورقه های کوپنی برای مبادله خدمات، افکار مردم را با راه حلهای بی سرانجام خویش و دعوت به گذشته، به گمراهی می کشیدند و عملا راه حل قطعی برای قطع این بند اسارت آمیز  ارائه نمی دادند.
 
 در عرصه قضائی و حقوقی
امپریالیسم آمریکا برای ایجاد فشار به کشورها از ابزار شورای امنیت سازمان ملل متحد استفاده می کند. آنها قطعنامه هائی را در آنجا با زورِ تطمیع و تهدید و یا تبانی به تصویب می رسانند که در مغایرت کامل با حقوق انسانها و دول قرار دارد و ناقض منشور ملل متحد است. اعضاء موقت شورای امنیت همیشه در زیر فشار این تهدیدات قرار دارند. این کشورها شاهد سرنوشت عراق، افغانستان، لیبی، سوریه و ایران بوده اند و لحن تهدیدآمیز امپریالیسم آمریکا را جدی می گیرند. در عرصه هائی که با وتوی امپریالیستهای روسیه و چین روبرو شوند از ابزار دیگری که مصوبات کنگره آمریکاست استفاده می کنند و به ممالک جهان فشار می آورند که این مصوبات کنگره آمریکا و نظام قضائی آنرا به رسمیت بشناسند و تابع آن شوند. در غیر این صورت با مجازاتهای اقتصادی و یا محدویتهای فراوانی برای تجارت در بازار آمریکا روبرو می شوند.
 
این یکی از روشهای استعماری و فشار و تهدید امپریالیسم آمریکاست که در این اواخر بسیار به آن متوسل شده است. وضع طوری است که امپریالیسم آمریکا این تهدیدات را در مورد سایر ممالک امپریالیستی نیز بکار برده و آنها را تابع تصمیمات کنگره آمریکا می کند.
 
کنگره آمریکا بتدریج نقش قانون گزار جهانی و دستگاه جهانی قضائی را ایفاء می کند که تهدیدی برای بشریت و جایگزینی برای سازمان ملل متحد است.
امپریالیستهای اروپائی نیز دادگاه کیفری جهانی در لاهه را به ابزار اعمال نفوذ و تهدید خویش بدل کرده اند و هر جا بخواهند مخالفی را از سر راه بردارند به اتهامات جعلی و تصمیمات ناعادلانه این دیوان داوری جهانی توسل می جویند. تصمیمات این دیوان داوری بقدری مسخره و گزینشی و گرایشی است که رهبران ممالک آفریقائی به تمسخر بارها بیان کرده اند که این دادگاه را فقط برای محاکمه رهبران ممالک آفریقائی اختراع کرده اند. در این دادگاه جنایتکاران جنگی نظیر نتانیاهوی صهیونیست هرگز محاکمه نخواهند شد.
بر گرفته از توفان شـماره 200 آبان ماه  1395ـ نوامبر سال 2016، ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل)
toufan@toufan.org
لینک چند وبلاگ حزبی
……………………..
 وبلاگ توفان قاسمی
وبلاگ ظفرسرخ
 وبلاگ کارگر آگاه
  سایت کتابخانه اینترنتی توفان
 سایت آرشیو نشریات توفان
 توفان در توییتر
توفان در فیسبوک
 توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی
***

در شماره 200 توفان ارگان مرکزی مقالات زیر را می خوانید:

مقالات توفان الکترونیکی نشریه الکترونیکی حزب کارایران شماره 124 آبان ماه 1395

1395
toufan-2
مقالات توفان الکترونیکی نشریه الکترونیکی حزب کارایران شماره 124 آبان ماه 1395
*****************
کارگران آرام نخواهند گرفت
تجمع اعتراضی کارگرا ن در مقابل مجلس علیه اصلاحیه قانون کار
«قرارداد موقت بردگی کارگر»

«کارفرمایان بدانند کارگر خاموش نمیشه»
 
قانون کار فعلی ایران که پس از 12 سال از انقلاب بهمن 57 و به دنبال پیکارسرسختانه طبقه کارگر با حاکمیت سرمایه داری جمهوری اسلامی در 29 آبان 1369 به تصویب رسید ، در واقع توافق بر سر حداقل ها از جانب طبقه کارگر ایران بود؛ هر چند همین حداقل ها هم بدون ضمانت اجرائی «که همان حق تشکل آزاد و مستقل و حق اعتصاب و حق قراردادهای دسته جمعی باشد «، همواره مورد تعرض و دستبرد و تجاوز سرمایه داران و کارفرمایان قرار میگیرد ، همچنانکه در 25 سال اخیر شاهدش بودیم و هستیم.
فلسفه وجودی قانون کار دفاع از نیروی کار به عنوان بزرگترین ثروت یک جامعه و اساس و بنیان آن و جلوگیری از بهره کشی از کار دیگری و ریشه کن کردن فقر و محرومیت است.
نیروی کار سرمایه ای ملی است و دفاع از سرنوشت نیروی کار امری اجتماعی است. تفکر سرمایه داری نیروی کار را کالائی می داند مثل سایر کالاها که عرضه و تقاضای بازار باید سرنوشت آن را تعیین کند و سرنوشت آنرا امری فردی می داند که ربطی به جامعه ندارد . آنها می گویند فروشنده مصلحت و منافع خود را در نظر می گیرد و خریدار مصلحت و منافع خود را ، معامله هم وقتی انجام میشود که فروشنده و خریدار به توافق برسند. آنها می گویند قانون کاری که مدافع نیروی کار باشد هم مانع سرمایه گذاری و جذب سرمایه خارجی است و هم در نهایت مانع اشتغال زائی است و طبعا نباید چنین موانعی وجود داشته باشد. آنها از » آزادی » » توافق » کارگر و کارفرما ئی حمایت می کنند که در واقع مبتنی بر بدترین نوع اجبار و تحمیل است. اجبار فقر و گرسنگی ، اجبار بی خانمانی ، اجبار نداشتن مخارج دارو و درمان ، اجبار نداشتن مخارج تحصیل فرزندان . در واقع توافق نیست بلکه تحمیل ننگ و فلاکت و فاجعه به طبقه کارگر است. کسانی که از » آزادی » کارگر در انتخاب گرسنگی و دربدری حرف می زنند در واقع مستبدترین مدافعان سرمایه هستند. آنها می خواهند کارگر منفرد و تنها را به کام گرگ سرمایه دار بفرستند. کارگر وقتی به تنهائی با سرمایه دار روبرو می شود ، قطعا مظلوم واقع خواهد شد. سرمایه دار هرگز تنها نیست. او متکی به نیروی سرمایه و متکی به طبقه سرمایه دار و حمایت سیاسی حکومت است. اما کارگر اگر متشکل نباشد تنهای تنهاست و مجبور است برای زنده ماندن خود و خانواده اش تحت هر شرایطی نیروی کار و حتی هستی خود را بفروشد و توافق در چنین شرایط نابرابر بین کارگر و کارفرما فقط و فقط به نفع سرمایه دار تمام میشود و سرمایه دار می تواند او را به روز سیاه بنشاند ؛ همچنانکه دهها سال است که شاهد آن هستیم که چگونه پیمانکاران بیش از 90 در صد نیروی کار ایران را به فلاکت و بردگی کشانده اند.
در طی 25 سال اخیر تلاشهای فراوانی در جهت دستبرد و تجاوز به همین قانون کار حداقل ها صورت گرفته است که از جمله خروج کارگاههای کمتر از پنج نفر و سپس ده نفر و بعد کارگران قالیباف از شمول قانون کار و اجرای طرح استاد شاگردی بود.
لایحه اصلاحی و یا در واقع تخریبی و نابودی قانون کار که توسط دولت حسن روحانی  به مجلس ارائه شد  ادامه همان سیاست ضد کارگری دولت  «عدالت گستر » احمدی نژاد است که در جهت ایجاد امنیت کامل سرمایه و برداشتن موانع از پیش پای آنان برای غارت و چپاول بی در و پیکر طبقه کارگر و نابودی کامل امنیت شغلی آنها صورت میگیرد .
یکی از محورهای اصلی طرح اصلاحی قانون کار در زمینه تسحیل اخراج و مربوط به ماده 27 قانون کار می باشد . قانون در این ماده می گوید : » هرگاه کارگر در انجام وظایف محوله قصور ورزد و یا آئین نامه های انضباطی کارگاه را پس از تذکر کتبی ، نقض نماید ، کارفرما حق دارد در صورت اعلام نظر مثبت شورای اسلامی کار علاوه بر مطالبات و حقوق معوقه به نسبت هر سال سابقه کار معادل یک ماه آخرین حقوق کارگر را به عنوان حق سنوات به وی پرداخته و قرارداد را فسخ نماید. در واحدهائی که فاقد شورای اسلامی کار هستند نظر مثبت انجمن صنفی لازم است. »
در پیش نویس اصلاحی » نظر مثبت » شوراهای اسلامی ، انجمن صنفی شورای حل اختلاف در اخراج کارگران را لغو کرده و می گوید: » پس از حداقل دو بار تذکر کتبی در کمتر از پانزده روز ، کارگر جدید جایگزین کند.
ازموارد دیگر طرح اصلاحی ماده 112 و 41 قانون است که بر اساس طرح اصلاحی پرداخت 70 در صد حداقل حقوق به کارآموزان و باز آموزان است که میتواند مدت آن تا سه سال باشد. از موارد دیگر اصلاحی لغو حق داشتن شورای اسلامی کار ، انجمن صنفی و یا نماینده کارگران است.
 
همچنانکه ملاحظه می کنید در ابتدا با نفی تشکل های مستقل کارگری و حق اعتصاب و حق قراردادهای دسته جمعی در قانون کار، ضمانت اجرائی آنرا از بین بردند و سپس با خارج کردن کارگران کارگاههای کمتر از پنج و سپس ده نفر از شمول قانون کار و پس از آن با واگذاری استخدام به شرکتهای پیمانکار برده داری حدود 90 در صد نیروی کار را از شمول قانون کار حذف کردند و حالا هم با اجرای طرح اصلاحی می خواهند هم امنیت شغلی ده در صد باقی مانده را کاملا از بین ببرند و هم حتی از شر تشکلهای زرد و فرمایشی اسلامی راحت شوند و به این طریق امنیت صد در صد سرمایه را برای تحمیل شرایط برده داری بی قید و شرط به طبقه کارگر مهیا سازند.
کارگران دراعتراض به این لایه پیشنهادی  صبح روز سه‌شنبه  ۲۷ مهر ۱٣۹۵  درمقابل  شورای اسلامی  دست به تجمع زدند  وبا  شعارهای  کوبنده خواهان لغو  این اصلاح ارتجاعی قانون کار شدند. درزیر گزارشی  ازاین تجمع را ملاحظه  فرمائید:
اتحادیه ی آزاد کارگران ایران: «از ساعت ده صبح امروز و همزمان با آغاز بررسی لایحه اصلاحیه دولت بر روی قانون کار، جمعی از کارگران تهران با هماهنگی اتحادیه آزاد کارگران ایران دست به تجمع در مقابل مجلس شورای اسلامی زدند. در این تجمع که تا ساعت ۱۲ ظهر ادامه داشت کارگران شعار میدادند: لایحه این دولت بردگی کارگر – معیشت منزلت حق مسلم ماست – قرارداد موقت بردگی کارگر – اصلاح قانون کار به نفع سرمایه دار– امید کارفرماها کارگر خاموشه، تدبیر دولتمردان کارگر ارزونه – کارفرمایان بدانند کارگر خاموش نمیشه – دولتیان بدانند کارگر ارزون نمیشه و…
همچنین در این تجمع پلاکاردهای زیادی به چشم میخورد که بر روی آنها مطالبات کارگران و شعارهایی در اعتراض به لایحه اصلاحیه دولت بر روی قانون کار نوشته شده بود: بر روی بنر بزرگ این تجمع نوشته شده بود: ماخواهان اجرای فوری ماده ۴۱ قانون کار برای افزایش فوری دستمزدها، برچیده شدن قراردادهای موقت، حق برپائی تشکلهای مستقل کارگری و ایجاد تغییرات مناسب در قانون کار به نفع یک زندگی انسانی برای کارگران و مزد بگیران زحمتکش هستیم.اتهامات امنیتی باید از پرونده های فعالین صنفی خارج شود
با تصویب لایحه اصلاحیه دولت بر روی قانون کار پایه های قانون تامین اجتماعی متزلزل خواهد شد
لایحه اصلاحیه دولت بر روی قانون کار یک بازگشت به عقب بی سابقه و تثبیت و گسترش بردگی محض ما کارگران ایران است.
با تصویب لایحه اصلاحیه دولت بر روی قانون کار در مدت کوتاهی صدها هزار کارگر بصورت دسته جمعی اخراج خواهند شد و حق اعتراض از کارگران برای اخراج سازیها سلب خواهد شد
قانون کار فعلی عامل رواج قراردادهای موقت و بی حقوقی ما کارگران است، ما خواهان تغییر این قانون برای تضمین امنیت شغلی و اعمال مقاوله نامه های ٨۷ و ۹٨ سازمان جهانی کار در آن هستیم
بررسی لایحه اصلاحیه دولت بر روی قانون کار در کمیسیون اجتماعی مجلس باید فورا متوقف و این لایحه ضدکارگری معدوم باید گردد و…
در پی این تجمع و با توجه به اینکه تجمع کنندگان اعلام کرده بودند بدون حضور رئیس کمیسیون اجتماعی مجلس در میان شان به تجمع خود پایان نخواهند داد حدود ساعت ۱۲ ظهر با حضور یکی از اعضای کمیسیون اجتماعی مجلس و توافق بر سر انتخاب سه نماینده از تجمع کنندگان جهت حضور در جلسه کمیسیون اجتماعی مجلس، کارگران معترض به تجمع خود پایان دادند و نماینده های آنان پروین محمدی و ناهید خداجو از اعضای هیات مدیره اتحادیه ازاد کارگران ایران و اشرف بنائی از کارگران شرکت کننده در تجمع و نماینده پرسنل بیمارستان دکتر سپیر پس از قرائت بیانیه اتحادیه آزاد کارگران ایران پیرامون لایحه اصلاحیه دولت و با کف زدن تجمع کنندگان به داخل مجلس رفتند.
با حضور نماینده های کارگران تجمع کننده در مجلس، آنان ابتدا در لابی مجلس با خدادی رئیس کمیسیون اجتماعی مجلس و تقی زاده نماینده پارلمانی وزارت کار در مجلس به مذاکره پرداختند و با توضیح مواد ضدکارگری لایحه اصلاحیه دولت بر روی قانون کار، خواهان عودت آن از سوی مجلس به دولت شدند. در این مذاکره رئیس کمیسیون اجتماعی مجلس با تاکید بر اینکه قانونی در این مورد که مجلس بتواند بدون بررسی، لوایح دولت را برگرداند وجود ندارد و از مشروطیت تاکنون چنین اتفاقی نیافتاده است با تایید صحبتهای نماینده های کارگران بر احتمال برگشت این لایحه پس از بررسی اولیه تاکید کرد.
در ادامه این مذاکرات، با شروع جلسه بررسی لایحه اصلاحیه قانون کار در کمیسیون اجتماعی مجلس، نماینده های کارگران تجمع کننده به جلسه کمیسیون دعوت شدند و پس از معرفی آنان به عنوان نماینده های کارگران معترض در مقابل مجلس، پروین محمدی به نمایندگی از سوی بقیه به سخنرانی پرداخت. وی در این سخنرانی اظهار داشت: قانون کار در هر کشوری نماینده بربریت یا مدنیت در آن کشور است. شرایط کار کارگران و سهم آنان از زندگی در شرایط حاضر با وجود ۱۱ میلیون حاشیه نشین، میلیونها بیکار، اخراج سازیهای گسترده، دستمزدهای چند برابر زیر خط فقر و ماهها عدم پرداخت همین دستمزدها، بیانگر بربریت در این جامعه است آنوقت شما با تصویب این لایحه درصدد رسمیت بخشیدن و تعمیق و گسترش این بردگی و بربریت هستید. وی در ادامه این سخنرانی اظهار داشت: شما تصور نکنید که اینجا آرام نشستید و میتوانید سندی را به تصویب برسانید که طبق آن میلیونها خانواده کارگری به قهقرا و مرگ رانده بشوند و آنوقت آنان ساکت بنشینند. وی در پایان سخنرانی خود خواهان عودت فوری این لایحه به دولت و ایجاد تغییرات مناسب در قانون کار برای پایان دادن به شرایط مصیبت بار موجود شد.
در این جلسه که هفده تن معاون وزیر کار و تعدای از اعضای شورایعالی و نماینده های عضو کمیسیون اجتماعی مجلس حضور داشتند تمامی سخنرانان از زوایای مختلفی مخالفت خود را با لایحه اصلاحیه دولت اعلام داشتند و این لایحه که قرار بود کلیات آن
 
در این جلسه به رای گذاشته شود، به رای گیری نرسید و کلیات آن مصوب نشد.
اتحادیه آزاد کارگران ایران اعلام میدارد در صورت تداوم تلاش دولت برای تصویب لایحه اصلاحیه قانون کار، اعتراضات خود را گسترش خواهد داد و در صورت نیاز اقدام به فراخوان تجمع در مقابل مجلس خواهد کرد.»
 
***
کارگران سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه نیز با انتشار فراخوانی از تمام مزد بگیران، اعم از کارگران زحمتکش بخش های صنعتی، خدماتی، کشاورزی، معلمان، دانشجویان، پرستاران و مردم، که تغییرات ضد کارگری قانون کار آینده فرزندانشان را هدف قرار داده، درخواست کرده است با امضای طومار اعتراض به لایحه «اصلاح قانون کار» مخالفت خود را با این تغییرات ضدکارگری در قانون کار اعلام دارند.
کسانی که مایل به امضای این تومار هستند، اسامی خود را به ای میل زیر
vsyndica@gmail.com
و یا به آدرس تلگرام
pvsyndica@
ارسال نمایند.
***
اعتراض  کارگران معدن چادرملو علیه لایه اصلاح قانون کار
روز سه شنبه ۲۱۰۰ نفر از کارگران معدن چادرملو طوماری علیه  لایحه اصلاح قانون کار امضاء کردند و در آن از نمایندگان مجلس خواستند که با توجه به نقض آشکار حقوق کارگران در لایحه اصلاح قانون کار، از بررسی آن در مجلس صرفنظر و آن را به دولت برگردانند.دربخشی ازاین طومار آمده است:
«قانون کار به عنوان تبیین کننده حقوق اولیه و اساسی هر فرد از افراد جامعه از جمله کارگران کشور است که در اصول۲، ۳، ۹ و ۴۳ و همینطور در فصل سوم قانون اساسی نیز به آن اشاره شده، لذا قانون کار بعد از قانون اساسی به عنوان خط قرمز مردم و کارگران مطرح و تضعیف و نابودی آن مساوی با نابودی حاکمیت قانون و حقوق حقه ملت و جامعه کارگری و هیچ فرد و نهادی حتی دولت و مجلس نیز حق تضییع حقوق ملت را ندارند.در ادامه متن این طومار می‌خوانیم: طبق اصل ۹ قانون اساسی هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادی‌های مشروع را هرچند با وضع قوانین و مقررات سلب کند.در پایان این متن، آمده است: لذا جامعه کارگری ایران که ۵۴ درصد جمعیت کشور را تشکیل می‌دهد از نمایندگان مجلس می‌خواهد تا لایحه اصلاح قانون کار را به دلایل ذیل کان لم یکن تلقی و آن را به دولت عودت کنند.»
 
*****
برای آزادی کارگران دربند بکوشیم،بکوشیم فریاد کارگران زندانی باشیم
اعلامیه حزب کارایران در محکومیت جمهوری سرمایه داری اسلامی

 سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه با انتشار اعلامیه ای۲۸مهر ماه ۱٣۹۵ حکم زندان شاپور احسانی راد و جعفر عظیم زاده را محکوم کرده و دراین بار چنین نوشته است:
«طبق این احکام بدوی، این دو فعال کارگری به دلیل فعالیت صنفی هر یک به تحمل یازده سال زندان محکوم شده اند. اینگونه احکام نقض ابتدایی ترین حقوق کارگری و بطور مشخص کلیه مقاوله نامه های بنیادین سازمان جهانی کار می باشند که دولت جمهوری اسلامی ایران هر ساله در مجامع بین المللی ادعا دارد که آنها را مراعات می نماید. این در حالی است که هر کارگری در ایران می داند که هیچ یک از مقاوله نامه های بین المللی مربوط به ابتدایی ترین حقوق کارگری از جمله حق تشکل و آزادی انجمن توسط وزارت کار و مجموعه دستگاههای امنیتی کشور مراعات نمی گردند و فعالین کارگری به انحای مختلف در معرض تعقیب، اذیت و آزار، اخراج و زندان قرار دارند.
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه ضمن محکومیت احکام صادره علیه نامبردگان، خواهان آزادی بی قید وشرط همه کارگران و فعالین کارگری می باشد».
کانون مدافعان حقوق کارگر درایران نیز با انتشار بیانیه ای  با محکوم کردن این حکم خواهان آزادی این دو کارگر زندانی گردیده است. دربخشی ازبیانیه چنین آمده است:
«قوه محكوميت يازده سال زندان براي شاهپور احسانيراد و جعفر عظيمزاده، دو تن از فعالان كارگري در دادگاه ساوه، به دنبال محكوميت پنج ساله  ابراهيم مددي و داود رضوي از سنديكاي شركت واحد  نشانگر آن است كه قوه قضائيه تصميم گرفته است با بالا بردن هزينههاي فعاليت كارگري و اجتماعي از اين پس با شدت عمل بيشتري برخورد كند…….  قضائيه كه به گفته برخي از مقامات، ديگر قانون در آن حكمفرما نيست، به نيابت از دزدان و غارتگران اموال مردم به دادن احكام شداد غلاظ به معترضان وضع موجود ميپردازد. بسیاری از احكام، چه سياسي و يا عادي، بر مبناي توصيهها و پارتي بازيها و يا رشوههاي معمول صادر ميشود و طبیعی است که چنین احکامی مورد قبول مردم نخواهد بود. صدور اين احكام نه تنها فعالان اجتماعي و كارگري را كه از حقوق كارگران و زحمتكشان و مردم محروم . چپاول شده دفاع ميكند، ساكت نخواهد كرد بلكه آنان را در پيگيري مطالبات مردم و همچنين لغو اين احكام، مصممتر خواهد كرد.»

کارگران قهرمان ایران که به طور کلی مبارزات تاریخی گرانقدر و همپای آن تجارب تشکیلاتی و سندیکائی فراوانی را پشتسرگذاشته اند ، برای نیل به مطالبات و آرمانﻫﺎﻯ خود طی نسلﻫﺎﻯ گذشته متشکل و متحدانه مبارزه کرده و در این راه قربانیان بی شماری را در راه آمال و اهداف خود به جای گذاردهﺍند. وضع وخیم اقتصادی ایران همراه با سرکوب هر نوع آزادیﻫﺎﻯ صنفی، سیاسی و اجتماعی بر دوش این طبقه که آفریننده ثروت و پیشرفت و ترقی است سنگینی می کند. با این حال کارگران ایران هرگز برای احقاق حقوق خود از تکاپو نیافتاده و با اعتصاب، تحصن، راهپیمائی و کم کاری هر چند غیر متشکل، هم اکنون در صف مقدم مبارزات اجتماعی در این برهه از تاریخ ایران قراردارند. صدها اعتصابات کارگری در سالهای اخیر نشان از رشد جنبش کارگری دارد که تشکیل سندیکاهای مستقل از دولت را در رأس برنامهﻫﺎﻯ خود قرار داده است. تأسیس سندیکای شرکت واحد، سندیکای هفت تپه و اتحادیهﻫﺎﻯ مشابه و پیکار متحد کارگران در این سندیکاها نمونهﻫﺎﻯ درخشان و گام ارزشمندی است که رژیم ضد کارگری جمهوری اسلامی را به وحشت انداخته است. سرکوب مستمر تشکلات نوپای کارگری و دستگیری رهبران آن تا کنون نتوانسته است خللی در ارادۀ این کارگران شریف و مبارزوارد سازد.
حزب کارایران (توفان) از مبارزات عادلانه فعالین کارگری برای ایحاد شرایط بهتر دفاع میکند و کوشش آنها برای تشکیل سندیکای کارگری را تحسین مینماید. ما همه احراب و سازمانهای برادر ، فعالین کارگری و تشکل ها و افراد مترقی جهان را فرا میخوانیم که همبستگی خود را  با مبارزات کارگران ایران بیان کنند ضمن محکوم کردن حکم بیشرمانه یازده سال زندان برای دوکارگر شریف  ومبارز ایران، شاپور احسانی راد و جعفر عظیم زاده ، خواهان  آزادی فوری وبی قید این دو کارگر زندانی وهمه فعالین کارگری ومدنی ایران گردند. فقط با تشدید مبارزات زحمتکشان ایران و حمایت واقعی بین المللی است که میتواند رژیم جنایتکارجمهوری اسلامی را به عقب نشینی وادارد و سرکوب توده ها را متوقف سازد.
 
دست رژیم سرمایه داری وضد کارگری جمهوری اسلامی ازکارگران کوتاه باد!
سرنگون باد رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی بدست مردم ایران!
حزب کارایران (توفان)
۲۸مهر ماه ۱٣۹۵
****
 
مصاحبه با هوشمند حسنی ، کارگر با تجریه وقدیمی درجنبش کارگری ایران در مورد وضعیت کنونی جنبش کارگری (3 )
 
پرسش :  آقای حسن روحانی وعده می داد که حل مسئله هسته ای  درقالب طرح «نرمش قهرمانانه» رهبر،طرح برجام ، باعث ایجاد قراردادهای تجاری وسرمایه گذاریهای خارجی و رونق اقتصادی میشود.نظر شما در رابطه با تاثیر طرح برجام بر زندگی کارگران و سطح دستمزد آنها چیست؟
پاسخ : در این رابطه به چند نکته باید توجه داشت ، اولاً » برجام» به هیچ وجه یک» توافق» یا» قرار داد» از موضع برابری قدرت و در جهت منافع طرفین نبود بلکه تحمیل اجحافاتی امپریالیستی و استعماری در شرایط ضعف کامل و آچمز شدن حاکمیت در اثر تحریم نفتی و بانکی و در جهت پایمال کردن حقوق طبیعی و قانونی ملت  ایران در رابطه با غنی سازی اورانیوم و تاسیسات آب سنگین و تحمیل مجموعه ای از قراردادهای اقتصادی و سیاسی در جهت منافع امپریالیستهای آمریکائی و اروپائی بود.دوماً انحصارات امپریالیستی در جائی سرمایه گذاری میکنند که بالاترین نرخ سود را بدست بیآورند. سرمایه گذاریهای انحصارات امپریالیستی در کشورهائی نظیر فیلیپین و بنگلادش و پاکستان و هندوستان و کامبوج و در صنایعی نظیر نساجی و کفاشی و یا سرمایه گذاری آنها در عرصه کشاورزی یا معادن در افریقا و آمریکای جنوبی به دلیل نرخ بسیار بالای استثمار نیروی کار و چپاول ذخائر طبیعی این کشورها و تضمین سود حداقلی ششصد درصدی است. چنین سرمایه گذاریهای خارجی نه در جهت منافع ملی و نه در جهت منافع طبقه کارگر این کشورهاست بلکه دقیقاً عکس آن است. بستن قراردادهای تجاری و گسترش واردات کالاهای مصرفی و سرمایه گذاری های احتمالی خارجی در صنایع نفت و گاز و برخی معادن نه تاثیری در بهبود وضعیت اشتغال دارد و نه تاثیری در جهت ارتقاء سطح زندگی و دستمزد کارگران.
 
پرسش : با توجه به تعرض سیاستهای نئولیبرالی به وضعیت معیشتی کارگران و با توجه به ضعف تشکل ها وپراکندگی آنها ، چه شکل از سازماندهی را برای پیشبرد کار به کارگران توصیه میکنید؟
پاسخ: تغییرات دائمیِ ارتجاعیِ قانون کار و تبدیل آن به شیر بی یال و دم و اشکمی که با نفی قراردادهای دسته جمعی و حق اعتصاب و باز گذاشتن دست کارفرما برای بستن قراردادهای سفید امضاء و موقت و اخراج سریع و بی درد سر کارگر، شرایط امنیت کامل برای سرمایه و تضمین سود  و همچنین  بی حقوقی وعدم امنیت شغلی و اجتماعی نیروی کار را جهت تحمیل هرگونه شرایط به آنها، فراهم کرده است. در کنار چنین وضعیتی خصوصی سازیها چه در عرصه تولیدی و چه خدماتی و آموزشی و درمانی و همچنین سیاست حذف یارانه ها و رها سازی قیمتها و حذف تعرفه های گمرکی و سرازیر کردن واردات به کشور، ضمن تکمیل کردن پازل سیاستهای اقتصادی نئولیبرالیستی ، طبقۀ کارگر را در بین دولبۀ بُرندۀ قیچی سرمایه قرار داده است. این هجوم تجاوزکارانه به حقوق طبقه کارگر چه در عرصه کار و چه در عرصه زندگی اجتماعی همچنان ادامه دارد و آنها را محکوم به زندگی زیر خط فقر و حتی بخشاً زیر خط بقاء نموده است.
جمهوری اسلامی برای حفظ وضع موجود و افزایش نرخ سود سرمایه داران، طبیعی است که باید مانع متشکل شدن و سازمانیابی کارگران شود و از هر ترفندی در این عرصه سود جوید . این ترفندها از یک سو ایجاد تفرقه در بین کارگران ( موقتی و رسمی / دفتری و تولیدی / زن و مرد / با سابقه و کم سابقه / سنی و شیعه / بومی و غیر بومی / با سواد و کم سواد …. ) ، ایجاد تشکلهای زرد و فرمایشی مثل دارودسته های وابسته به خانه کارگر، و از جانب دیگر شناسائی و سرکوب کارگران آگاه و مبارز توسط حراست و سایر دستگاههای امنیتی رژیم است.
با یک نگاه سطحی به شرایط عینی و واقعی جامعه و توازن قوای طبقاتی، باید متوجه این نکته شد که راههای قانونی و علنی برای ایجاد تشکل مستقل کارگری وجود ندارد. بنابراین تنها راه ایجاد سندیکاهای کارگری ، احیاء و یا ایجاد آنها، متناسب با شرایط سرکوب فاشیستی، به شکل مخفی به منظور تداوم کار و حفظ فعالین سندیکائی است.
 
پرسش: برخیها عملکرد اتحادیه های صنفی کنونی را کافی نمی دانند، آنها را رفرمیستی وسازشکار قلمداد میکنند  وبجایش طرح شورای کارگری را درمقابل آن قرارمیدهند. لطفا شرح دهید اتحادیه های کارگری کنونی درچه شرایطی  قراردارند  و سراسری شدن این اتحادیه ها درشرایط امروزی تا چه اندازه با واقعیت می خواند؟کدام راه حل را شما توصیه میکنید؟
پاسخ :  سندیکا یا اتحادیه کارگری یک  تشکل صنفی است که  طبقه کارگر بوسیله آن  مبارزات روزانه و دائمی خود را برای کسب حقوق صنفی خود انجام می دهد.اتحادیه چشم و گوش آنها را باز می کند و به کارگران آموزش می دهد که راه پیروزی بر دشمن طبقاتی اتحاد و مبارزه و تقویت روحیه استقامت و مبارزه جوئی است.کارگران در این تجمع می فهمند که یکدست صدا ندارد و باید رفقای کارگر خود را برای کسب حقوق خویش و بهبود شرایط زندگی جلب نمایند. آنها متوجه خواهند شد که حقوق کسب شده ای نظیر  8 ساعت کار روزانه، بیمه بازنشستگی، بیمه بیکاری، بیمه درمانی، بیمه معلولیت در نتیجه کار، ارتقاء متناسب حقوق با افزایش سطح تورم، پرداخت دستمزد در زمان بیماری، ممانعت از اخراج کارگران که در قانون کار قبل و بعد از انقلاب منعکس بود و هست؛ همه و همه از نتایج کار دستجمعی و فعالیت سندیکائی و مبارزه نسل های قبلی کارگران و خود آنهاست. این مبارزه متحد همیشه در چارچوب مناسبات سرمایهﺩاری باقی می ماند و به مصالحه با سرمایهﺩاران و دولت می انجامد. هدف از مصالحه کنار آمدن با استثمارگران در شرایط مناسب تر است. چپ روها فکر می کنند که هر اعتصابی باید به انقلاب ختم شود. آنها سازش با کارفرما را در خاتمه هر اعتصاب در شرایطی که تمام خواستها و یا حتی بخش عمدهﺍﻯ از خواستهای کارگران بر آورده شده است را “گاوبندی“ و “سازش گندیده“ با بهره کشان می نامند حال آنکه دستآورد هر اعتصاب کارگری وابسته به درجه فشار کارگران به سرمایه داران، توانائی ادامه اعتصاب، ایجاد موج همبستگی در میان سایر کارگران و مردم و… می باشد. پیروزی را باید کشان کشان آورد. اعتصاب الزاما با پیروزی همراه نیست. در یک شرایط نامناسب، اعتصاب می تواند بشدت شکست بخورد و به ایجاد موج ناامیدی در عناصر کارگری و سرخوردگی در عناصر نااستوار منجر شود. این است که برای پیروزی اعتصاب باید آنرا از قبل تدارک دید. سازمان سراسری اتحادیه های کارگری که کلیه این تشکلهای صنوف گوناگون را در بر بگیرد یکی از سلاحهای بُرنده کارگران در تضمین تداوم اعتصاب، بُرد تبلیغاتی و بسیج نیروی همبستگی است.
ادامه دارد
*******
 
درحاشیه حکم دادگاه ضد انقلاب اسلامی و 16 سال زندان برای نرگس محمدی
 
مطابق گزارش شعبه ۳۶ دادگاه تجدید نظر استان تهران حکم ۱۶ سال زندان دادگاه بدوی نرگس محمدی توسط ریاست قاضی صلواتی تأیید شد. با این حکم «صلواتی» دادگاه تجدیدنظر بدون کوچک‌ترین تغییری در حکم پیش‌تر، نرگس محمدی را که به اتهام «اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جُرم علیه امنیت کشور» به پنج سال حبس، به اتهام «فعالیت تبلیغی علیه نظام» به یک سال حبس و در مورد اتهام «تشکیل و اداره گروهک غیرقانونی لگام» به ۱۰ سال حبس محکوم شده بود، مورد تأیید قرارداد. هنوز جوهر این حکم خشک نشده بود که همین شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر حکم شش سال حبس اسماعیل عبدی دبیر کل کانون صنفی معلمان ایران (تهران) که قبلا توسط شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب با اتهام «اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور» و «تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی» صادر
 
شده بود، نیز تایید شد. این احکام سنگین برای نرگس محمدی، فعال حقوق بشر، اسماعیل عبدی، محمود بهشتی لنگرودی و شاپور احسانی راد و جعفر عظیم زاده فعالین کارگری و معلمین کشور که جُرم‌شان تنها دفاع از احقاق حقوق از دست رفته است، نمی‌توانست موجب اعتراضات گسترده نیروهای مترقی و نهادهای حقوق بشر داخل و خارج از کشور نشود. نرگس محمدی خود در پی اعلام حکم دادگاه تجدیدنظر اعلام داشت که «به گناه و جرمی مرتکب نشده‌ام که مستحق چنین احکام سنگینی باشم. زندان را تحمل خواهم کرد، اما حتی یک روز آن را قانونی، انسانی و اخلاقی نمی‌دانم.»
در رأی صادر شده از جانب دادگاه تجدید نظر، اشاره رفته است که نرگس محمدی در امر حقوق بشر رویکرد سیاسی داشته است. باید پرسید کدامیک از مواد مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر خارج از حوزه سیاسی است که نرگس محمدی به آن رویکرد سیاسی داشته است؟ «اعلامیه جهانی حقوق بشر» یک سند سیاسی است و فعالیت مدافعان حقوق بشر در چهارچوب آن نمی‌تواند امری سیاسی نباشد. صرفنظر از برداشت‌های متفاوت از متن اعلامیه حقوق بشر، هسته اصلی و اساسی آن آزادی و محترم شمردن حرمت ذاتی انسان و حقوق برابر و سلب ناپذیرآن را مبنا قرار داده است. علیرغم این سران اسلامی ایران ابایی ندارند از اینکه متن اعلامیه حقوق بشر را محصول فرهنگ غرب و روح آن را مغایر با اسلام به‌نمایاند. در جمع بندی از «بررسی تفاوت‌های حقوق بشر در اسلام با اعلامیه جهانی حقوق بشر» آمده است که «این اعلامیه، آزادی مطلق انسان‌ها را معتقد است. در حالی كه اسلام چنین امری را نمی‌پذیرد… جامعه اسلامی ایران به دلیل فرهنگ، دین و مذهب خاص و ویژه خود نیازمند حقوقی متناسب با جامعه دینی خود است». حاکمیت ایران این حق را به خود میدهد «در امر حقوق بشر رویکردی سیاسی» داشته باشد این در حالیست که نرگس محمدی را به جُرم اینکه در امر حقوق بشر رویکرد سیاسی داشته است به حبس‌ طولانی مدت محکوم می‌کند! در همین رابطه سخنگوی وزارت امور خارجه ایران، بهرام قاسمی، بیانیه اروپا درباره این حکم قضایی را امری مداخله جویانه خواند و آن را برای مذاکرات حقوق بشری ایران و اروپا غیر سازنده تلقی کرد و اعتراض نهاد‌های حقوق بشری را بهانه‌ای برای دخالت در امور داخلی ایران ارزیابی کرد. اینکه امپریالیسم هم از «حقوق بشر» استفاده ابزاری میکند بر همه کس روشن است. بسیاری از نهادهای مستقل و مبارزان و فعالین حقوق بشر در ایران مواضع ضد امپریالیستی دارند ولی آیا اساسا میتوان نهادهای مستقل حقوق بشر را مشمول چنین سیاستی دانست؟
در نظام سرمایه داری اسلامی ایران قوای سه گانه عملا در اختیار حاکمیت است و آن را برای صیانت از قدرت خویش بکار می اندازد. تا پیش از تصویب «قانون جُرم سیاسی» تشخیص و تخصیص جَرایم سیاسی بر عهده قضات دادگاه‌های «انقلاب» بود که حکم متهم از قبل از تشکیل دادگاه صادر شده بود و تشکیل دادگاه برای آن است که ترس و وحشت را موجب شود. در تمامی این محاکم نمایشی احکام صادر شده مبنای قانونی نداشتند. مطابق تعريف لايحه قوه قضائيه، «جُرم سياسي فراتر از تخلفات و شامل اقدامات مجرمانه است» و بر همین اساس قضات دادگاه های انقلاب دست به صدور احکامی میزنند همسو با اولویت‌های سیاسی خواه آنکه آن را امري قضائي بنمایانند. با تعریف و تصویب «قانون جُرم سیاسی» که از برکات دولت «تدبیر و امید» روحانی است، دست قوه قضاییه برای سرکوب هر حرکت اعتراضی نسبت به گذشته بازتر خواهد شد و مبنای «قانونی» به خود می‌گیرد، آتش آن حتی دامان «خودی»ها را هم خواهد گرفت. این گام دیگری است در جهت تأمین عدم استقلال قوه قضاییه. حاکمیت با تصویب این قانون از آن به مثابه ابزاری جهت گسترش هراس در جامعه استفاده خواهد کرد. در «قانون جرم سیاسی» که جدیدا طرح قانونی آن مورد تأیید شورای نگهبان قرار گرفت و طی نامه‌ای به وزیر کشور و وزیر دادگستری این قانون برای اجرا ابلاغ شد، آمده است که «هر یک از جرائم مصرح در ماده (۲) این قانون چنانچه با انگیزه اصلاح امور کشور علیه مدیریت و نهادهای سیاسی یا سیاست‌های داخلی یا خارجی کشور ارتکاب یابد، بدون آنکه مرتکب قصد ضربه‌زدن به اصل نظام را داشته باشد جرم سیاسی محسوب می‌شود» (تکیه از توفان). با تصویب این قانون هر رفتاری با انگیزه نقد عملکرد حاکمیت بدون آنکه مرتکب، قصد ضربه‌ زدن به اصول و چهارچوب‌های بنیادین نظام جمهوری اسلامی ایران را داشته باشد، جرم سیاسی محسوب می‌شود. بدین ترتیب هرگونه انتقاد به وضعیت موجود در جامعه ایران که طبیعتا نمی‌تواند نظام و دستگاه سیاسی را در کانون نقد خود قرار ندهد، شامل «اقدامی مجرمانه» می‌شود.
آنچه که مسلم است این است که لبه تیز شمیر «قانون» نه متوجه اختلاس‌های میلیاردی است که اقتصاد کشور را به ورطه ورشکستگی و نابودی کشیده‌ است، و نه به سمت «نیروهای خودسر» متمایل است که «آسایش عمومی را برهم میزنند». این «قانون» تنها برای بریدن زبان اعتراض آزادیخواهانی مانند نرگس محمدی بکار گرفته می‌شود. این تنها دفاع نرگس محمدی از کرامت انسانی نیست که باعث «ضربه زدن به اصول و چهارچوب‌های بنیادین نظام جمهوری اسلامی» شده است! بلکه مسبب اصلی و عامل بی ثباتی نظام، خود سران حاکمیت ایران هستند که از بدو به قدرت رسیدن به جای تکیه بر مردم و با مردم در برابر خواست‌های دموکراتیک آنان ایستادند و بسیاری را به جوخه‌های مرگ فرستادند و تا به امروز با زور سر نیزه بر قدرت تکیه زده‌اند. آنچه امروز نرگس محمدی بیان می‌دارد، اشاره به واقعیاتی است که اینجا و آنجا از زبان برخی «خودی ها» بارها شنیده شده است؛ وضعیت نابسامانی که مسولیت آن تنها و تنها متوجه حاکمین ایران است، بانی فقر و رنج‌های روزافزون اقشار مختلف مردم به ویژه کارگران و زحمتکشان، طبقه ای که بار سنگین تأمین معیشت جامعه گُرده او را خم کرده است!
نرگس محمدی در اعتراضیه خود براستی به این امر چنین اشاره می‌کند: «آیا نهادینه شدن فقر در میان ملتی که سرزمین‌شان سرشار از مخازن و معادن و استعدادهای کم‌نظیر انسانی است، محصول کار من فعال حقوق بشر است که باید در محاکم پاسخگو باشم، یا نتیجه عملکرد حکومتی است که مرزی برای رعایت حریم خصوصی افراد جامعه متصور نیست و حقوق فردی، مدنی و سیاسی شهروندانش را نه تنها رعایت نمی‌کند، بلکه با رویکردی امنیتی- نظامی به آنها دست‌اندازی می‌کند و صدای هر معترضی را با زندان و بازداشت
 
پاسخ می‌گوید؟…. قوه قضاییه ایران به وضوح و روشنی جای متهم و شاکی را عوض کرده و عاملان فرهنگی- اقتصادی- اجتماعی مشکلات و آسیب‌های اجتماعی را مصون از پرسش و محاکمه و قربانیان و منتقدان واقعی را به حبس و مجازات می‌کشد.»
نرگس محمدی را از تماس با خانواده اش محروم می‌سازند و به حبس انفرادی طولانی میبرند. آنگاه که صدای اعتراض او برمی‌خیزد، سخنگوی قوه قضاییه با بی‌شرمی تمام می‌گوید «کجای قانون داریم که زندانی باید از تلفن استفاده کند؟» در صورتی که مطابق «قانون جُرم سیاسی» ممنوعیت بازداشت و حبس به صورت انفرادی و در صورت لزوم نباید بیش از پانزده روز باشد. برای زندانی سیاسی حق ملاقات و مکاتبه با بستگان طبقه اول در طول مدت حبس محفوظ است و همچنین حق دسترسی به کتب، نشریات، رادیو و تلویزیون.
مگر مطالبه نرگس محمدی به عنوان یک مادر برای تماس با فرزندانش خارج از زندان خواستی غیرقانونی است که راه ارتباط او را با فرزندانش می‌بیندید! رژیم ایران به هیچ چیز پایبند نیست حتی به آن قوانینی که خودشان بعد از سر و کله‌زدن‌های فراوان به تصویب می‌رسانند.
سران اسلامی ایران در گردونه ندانم‌کاری‌ها و سیاست سرکوبگرانه  خود آنچنان گرفتار گشته‌اند که تلاششان برای خاموش‌کردن موج اعتراضات و خواست‌های دموکراتیک مردم ایران راه به جایی نخواهد برد و در این گردابی که در آن گیر افتاده‌اند، برای حفظ دستگاه زر و زوری که بیش از سه دهه است برای خود ساخته اند راهی جز تشدید جو سرکوب و خفقان در برابر خود نمی‌بینند، از اینرو است که به بهانه‌های واهی راه را بر مبارزان راه آزادی می‌بندند، تو گویی با اجرای احکام سنگین از نوع اعدام، حبس‌های طولانی مدت که با شکنجه‌های جسمی و روحی همراه است، می‌توان مقاومت مبارزین را شکست و در دل جامعه ترس و وحشت انداخت و آنها را از فعالیت‌های سیاسی باز داشت و به سکوت واداشت!
حزب ما ازمبارزات خستگی ناپذیر فعالین کارگری، معلمین و حقوق بشر در ایران دفاع میکند و نیروهای مترقی را فرامیخواند تا در یک کارزار مستقل و وسیع افشاگرانه از نقض حقوق بشر در ایران به آزادی فوری وبی قید شرط خانم نرگس محمدی و تمامی زندانیان سیاسی کمک رسانند.
*******************
 
دو یاد داشت کوتاه سیاسی
  برجام، خصوصی سازیها و گسترش فقر و فساد
 
مدتهاست که براساس اصل۴۴ قانون اساسی که اصلی جعلی و بر خلاف اهداف انقلاب بهمن می‌باشد، حاکمان غاصب انقلاب ۵۷، سعی در تصاحب اموال ملی، عمومی و یا دولتی دارند. و در این رابطه با یکدیگر در گروه بندیهای مافیائی درون حاکمیت برای کسب مال «باد آورده» مسابقه گذاشته‌اند. باد آورده، از آن جهت که همگی گمان می‌کنند که اموال عمومی در ایران، غنیمت گرفته شده از دشمن است که خدا می‌خواسته است مومنان، آن را به غارت برند.
علت خصوصی سازی به شکل «غارت همه جانبه» در ایران، دو چیز است. یکم آنکه، حاکمان، مسئولین و مدیران در جمهوری اسلامی معتقد به مالکیت خصوصی ، آن هم از نوع بی در و پیکرش می‌باشند و هیچگونه قانونمندی را در تولید و توزیع و … بر نمی تابند و البته چیزی به نام اموال دولتی و یا ملی نمی شناسند زیرا در قوانین اسلامی تنها از بیت المال سخن به میان آمده است که آن هم در دست خلیفه، یا همان ولی فقیه و آیت الله ها می بایست باشد.
ولی علت دوم، مهمتر و وحشتناکتر از علت یکم می‌باشد و آن فشار و اجباری است که از طرف امپریالیست ها، از طرف بنگاه های تولیدی، مالی و تجاری ، از طرف شرکتها و بانک های بین‌المللی به جمهوری اسلامی وارد می‌شود تا امکان سرمایه‌گذاری مطمئن و بدون خطر را برایشان فراهم کند. در این رابطه جمهوری اسلامی در مذاکرات و قرارداد پنهانی «برجام»، از موضع ضعف به تمامی خواسته‌های غیر عادلانه امپریالیست ها گردن گذاشته و آن‌ها را به دست اجرا سپرده است.
جناح های رژیم ، مسئولین و مدیران در جمهوری اسلامی در این راه آنچنان با سرعت پیش می‌روند و بر سر نه تنها خصوصی سازیها، بلکه «خصوصی خوری» با یکدیگر کورس گذاشته‌اند که گویی هرکدام سعی دارد تا زمانی که هنوز سرمایه های خارجی از راه نرسیده‌اند حداکثر چپاول را انجام داده باشند.   در این رابطه روزی نیست که خبری از دزدی، اختلاس، رشوه، تجاوز، … وتقسیم غنائم جنگی توسط قوم مغول در ایران به گوش نرسد. اگر در گذشته هر از چند گاهی خبر از دزدیها به بیرون درز پیدا می‌کرد و رقمها، چند میلیونی و یا چند صد میایونی بود، در حال حاضر، هر روزه اخبار دزدیهای نجومی چند هزار میلیاردی افشاء می‌شود که دیگر برای کوچکتر نمایاندن، ارقام آن‌ها را به دلار و یورو می‌گویند که آن هم میلیاردی ست. استفاده از واژه  «نجومی» به دنبال ارقام کاملاً به‌موقع بود زیرا در غیر اینصورت معلوم نبود در آینده از چه اعدادی می بایست استفاده می‌کردند زیرا همین الان نیز مسئولین بورس در خواندن اعداد، به هنگام گزارش‌ها مشکل پیدا می کنند.
ایران در سال ۹۵ رکوردار تعداد دزدیهای افشاء شده در عمر ۳۷ ساله جمهوری اسلامی است. البته از حق نگذریم مقدار دزدیها نیز روز به روز کلان ‌تر شده و صد البته کسی از مسئولین نیز باقی نمانده که از خوان رنگین ایران بی نصیب مانده باشد.
به گفته «محمود صادقی نماینده مجلس» محکومیت قطعی دولت احمدی نژاد در دادگاه ۴۸۰۰۰ میلیارد می‌باشد که از این مقدار ۱۲۰۰۰ میلیارد آن مربوط به خود احمدی نژاد می باشد.
«عباس جعفری دولت آبادی دادستان تهران» از دستگیری چهار نفر در ارتباط با اختلاس ۸۰۰۰ میلیاردی صندوق ذخیره فرهنگیان خبر می دهد. او همچنین بانکها را بستر ساز فساد می‌خواند و عنوان می‌کند که مبلغ ۹۰۰۰ میلیارد وام بانکی داده شده است که وام گیرندگان ورشکست شده‌اند . یعنی دیگر باید از خیرش گذشت!. زیرا تمامی وام گیرندگان بزرگ متصل به قدرتند و توان باز پس گیری از آن‌ها وجود ندارد.
«عسگر اولادی» از قاچاق ۱۵ میلیارد دلاری در سال می‌گوید در حالی که «لاریجانی رئیس مجلس» آن را ۲۰ میلیارد دلار می داند. واقعیت آن است که رقمها آنقدر بزرگند که گویا چند میلیارد دلار بیشتر و یا کمتر برای مسئولین فرقی نمی‌کند و مهم آن است که برادران قاچاقچی در امن امان و در پناه قانون جنگل اسلامی به غارتشان ادامه دهند. به این می‌گویند صادرات و واردات یا همان تجارت که خدای مکه آنرا بسیار نیکو می پندارد.
ولی فساد فقط در بانکها و بیمه ها نیست. صندوق ذخیره، صندوق قرض الحسنه،امداد امام، مؤسسات خیریه و … و هر نهاد مالی که انگشت بر آن بگذارید خواهید دید که فساد سراپای آن را فرا گرفته است. رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس می‌گوید که تنها ۷۰۰۰ مؤسسه خیریه! نامشخص! وجود دارد که بعضی از آن‌ها شرکت هواپیمائی! نیز دارند و البته هیچ مالیاتی نیز نمی‌دهند وحتی وقتی چهل در صد از بزرگترین بنگاه کشور تحت عنوان سهام عدالت به مردم! داده می‌شود حتی یک ریال نیز به واسطه این سهام به کسی پرداخت نمی شود. در‌واقع به زبان شیرین فارسی ، همه ملا خور شده است.
در یکی از آخرین افشاگری ها، مشخص شده است که «رئیس قوه قضائیه» که خود و مجموعه دستگاه تحت ریاستش می بایست حافظ قانون باشند و نگذارند که حقی از خلق الله پامال شود خود دارای حسابهای بانکی فراوانی می‌باشد که مجموعاً ۱۰۰۰ میلیارد به حسابهایش واریز شده است که مشخص نیست به چه دلیلی این میزان پول به حسابهای گوناگون ایشان واریز شده است. ولی تا کنون سه نفر از افشاء کنندگان دستگیر شده و در بازداشت به سر می برند.
و این همه، زمانی رخ می‌دهند که اکثریت مردم زیر خط فقر زندگی می‌کنند تا جایی که بسیاری از مردم توان پرداخت شهریه مدرسه را ندارند و کودکانشان از تحصیل باز می‌مانند و یا به خاطر عدم پرداخت آن به توسط مسئولین مدرسه‌ها تنبیه بدنی و اخراج می شوند. در حالی که مدرسه و تحصیل برطبق قانون می بایست مجانی باشد.
دانشجویان در اولین روز سال تحصیلی دست به اعتراض زدند زیرا بر اساس قانون پرداخت سنوات، دانشجویان موظف هستند که سنوات خارج از زمان تحصیل رایگان را بپردازند که این برحلاف قانون اساسی است. واگذاری بخشی از خدمات رفاهی و خوابگاهی دانشگاهها به بخش خصوصی در سالهای اخیر،‌ دانشجویان را با پرداخت اجاره بهای خوابگاه و غذا و نرخ آموزش روبرو کرده است. که تماماًمخالف قانون اساسی ولی در جهت منافع سرمایه داران و تحت فشار و اجبار کشورهای امپریالیستی و بنگاه های قدرتمند بین‌المللی است.
اوضاع به‌قدری وحشتناک و غیر قابل تحمل شده است که حتی کسانی، به دلیل شدت فقر دست به فروش کودکان خود می‌زنند که آخرین نمونه‌اش در کرمان بود که خانواده‌ای اقدام به حراج! نوزادان خود کرده بود.
«غلامرضا تاجگردون، رئیس کمیسیون برنامه و بودجه مجلس» گفته است: «وقتی دلواپسان فقط با دادن یک مجوز وام پنج میلیارد دلاری چنین فریاد وااسلاما سر می‌دهند، فکر می‌کنید می‌شود حرف چند صد میلیارد دلاری را جا انداخت؟ طوری صحبت می‌کنند که گویی سرمایه گذاری خارجی یعنی کفر
ایشان اضافه میکنند که «بر اساس آمارهای مرکز آمار دو میلیون و ۷۰۰ هزار نفر بیکار بوده‌اند. اما کارشناسان می‌گویند که با در نظر گرفتن آمارهای اشتغال ناقص، تعداد بیکاران ایران دست‌کم پنج میلیون نفر (۵۰۰۰۰۰۰) است.»
جمهوری اسلامی در مذاکراتی که نتیجه آن «برجام» می‌باشد به خاطر منافع حقیرانه بورژوازی دلال و مافیایی-اسلامی، به آنچه برایش دیکته کرده‌اند گردن گذاشته است و به همین دلیل به‌خصوصی سازی و یا به عبارتی «خصوصی خوری» و بلعیدن هر آنچه هست شدت بخشیده است.
وقتی که آنچه امپریالیستها [یا آنچنان که جمهوری اسلامی می‌نامد «سرمایه گذاران خارجی» که حتماً بزودی نام «کارآفرینان خارجی» را بر آنان خواهند گذاشت] دیکته می‌کنند، شروعش چنین باشد، تصور کنید بعد از آمدنشان با  زخمتکشان ومیهنمان  چه خواهند کرد.
برای رهایی از خوابی که جمهوری اسلامی و امپریالیستها برای ایران دیده اند، تنها یک راه وجود دارد و این راه از انقلاب سوسیالیستی تحت سرکردگی طبقه  کارگر می گذرد.
 
تجاوزجنسی و نظام «مقدس» اسلامی
 
در چهار گوشه جهان از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب در تمامی جنگهای طبقات ستمگر و بهره کش، تجاوزجنسی به عنوان سلاحی علیه مردم و مبارزان به کار گرقته شده و می شود. در جنگ‌های جهانی اول و دوم ارتش های متجاوز کشور های امپریالیست
برای درهم شکستن مقاومت مبارزین کشورهای تحت اشغال ازاین «سلاح ویرانگر»، که از سلاح های کشتار جمعی هم وحشتناک تر است، بهره برده اند. در جنگ تجاوزکارانه آمریکا در عراق سربازان ارتش متجاوزدر ابو غریب چه جنایاتی که مرتکب نگردیده اند.تجاوز جنسی به زنان ومردان وحتا تجاوز به کودکان عراقی درمقابل چشمان پدر ومادرشان،بر کسی پنهان نمی باشد.  سخن از ایران خودمان است ایرانی که  از» نظام مقدس»  جمهوری اسلامی، از آخوندهای معمم و مکلا ، ازقاضیان و قانون گذاران، از مجریان قانون، از آنانی که ۳۸ سال است که در این مرز و بوم حکم می‌رانند و بر جان و مال وناموس مردم چنگانداخته اند. آنانی که حتی به خودی ها نیز رحم نمی‌کنند وجامعه را به پرتگاه سقوط کشانده اند.پرسش این است میهن ما تحت حاکمیت اسلامی به کدام سوروان است وچه وظیفه ای بر دوش نیروهای انقلابی است.
در سال ۸۸ زیر نظر قاضی مرتضوی در کهریزک علاوه بر شکنجه های قرون وسطائی به عده‌ای از زندانیان تجاوز کردند و از آنجائی که افشاگران این جنایت از رهبران خودی ودرونی واز پیکره نظام  بودند سر و صدای زیادی به پا کرد. ولی این نه اولین در نوع خود بود و نه آخرین آن. در گذشته نیز از شکنجه مخالفین حتی در مورد خودیها  نیز مانند دار و دسته «سعید امامی دریغ نکردند وبا خوراندن داروی نظافت وی راراهی بهشت کردند.».
 
مرتضوی بعد از ۷ سال از آنچه در کهریزک رخ داده پوزش می‌خواهد ولی نه برای آنکه پشیمان شده‌است و یا قصد آن دارد که چنین جنایتی را مجددا مرتکب نگردد.خیر! مرتضوی و اربابانش دربیت رهبری می‌خواهند ازکنار جنایتی که رخ داده است به  به بگذرند و آن را عبور کنند  ماست‌مالی نمایند ، می‌خواهند مردم را فریب دهند. زیرا در همان زمانی که مرتضوی به دروغ معذرت خواهی می‌کند ، در زندانهای جمهوری اسلامی زندانیان را شکنجه می دهند، اعدام می‌کنند و احکام غیر عادلانه صادر می کنند و کسانی را که جنایات و غارتگریِ نمایندگان خدا بر روی زمین را افشاء می‌کنند به زندان می‌اندازند و آن‌ها را با توهین‌ و تهدید و ارعاب مورد آزار و شکنجه قرار می دهند.
چندی پیش در پی افشاگریهای هر روزه که گویا دیگر برای سران جمهوری اسلامی امری عادی شده و به سرگرمی آنها مبدل گشته است، نشریات روز از غارتگری در شهرداری و شورای شهر تهران خبر دادند که تا کنون نه تنها از محاکمه دزدان و مفسدان آن خبری نیست، بلکه از فعالیت تعدادی از رسانه‌ها نیز ممانعت به عمل آورده اند و آقای«یاشار سلطانی» مدیر مسئول سایت «معماری نیوز » نیز کماکان  در زندان به سر می‌برد و بدتر آنکه دزدان و بزه کاران و غارتگران مدعی شده‌اند و شکایت کرده‌اند و دستگاه قضاء و قاضی القضات که خود و برادرانش از «چهل دزد تهران» می‌باشند افشاگران را متهم می‌کنند و یکی از اتهاماتشان گویا این است که آبروی نداشته مؤمنین را بر باد داده‌اند و حال آقای قناعتی عضو شورای شهر تهران که یکی از این مومنان آبرودار ومعصوم می‌باشند، در مورد آقای یاشار سلطانی می‌گوید « باید یک هفته خواهرش دست داعش باشد تا بفهمد»! اما مشخص نکرد  آیا منظورش داعش مستقر در کهریزک می‌باشد، آیا منظورش همکاران سابق آقای مرتضوی می‌باشند و یا همکاران امنیتی و بازجویان «سعید امامی»؟. شاید هم منظورشان معلم و قاری محبوب بیت رهبری آقای «سعید طوسی» می باشد. این آخری دیگر تحفه ای است برای خودش که آبروئی برای نظام نکبت اسلامی باقی نگذاشته است.!
 
آقای «سعید طوسی» نه به کنیزان! و غلامان! که در جنگ با کفار، غنیمت! گرفته شده باشند و نه به مخالفین سیاسی بلکه  به کودکان و نوجوانانی که برای آموزش قرآن به او سپرده شده بودند تجاوز کرده است. عملی زشت و بیمارگونه که طبق قوانین اسلامی جزایش اعدام است. این کودکان و نوجوانان را حتی در پارتی های شبانه! و یا در مجالس لهو و لعب دستگیر نکرده بودند که بخواهند برای آموزش اسلام عزیز آن‌ها را به وسیله اوباش پاسدار و یا مجرمان داخل زندانها، تحت هدایت زندانبانان، مورد تجاوز قرار دهند، تا تأدیب شوند. اینان به وسیله خانواده‌های مذهبی، برای آموزش قرآن به مراکز مذهبی نزدیک به بیت رهبری سپرده شده اند. اما برای جمهوری اسلامی فرقی نمی‌کند زیرا فساد، ذاتی مذهب ونظام  سرمایه داری ومافیایی حاکم است. استدلال آن‌ها این است که، وقتی خدا در بهشت هزاران هزار حور و غلمان به مؤمنین پاداش می‌دهد ، چرا مؤمنین داعشی در این جهان از حور و غلمان بی بهره باشند!؟.
واقعیت این است که تا جمهوری سرمایه داری اسلامی در ایران حکمفرما باشد دربر روی همین پاشنه خواهد چرخید. تنها راه رهائی ازاین وضعیت موجودسرنگونی این نظام فاسد در کلیتش است. در شرایط کنونی دفاع از مطالبات  متنوع روز ودمکراتیک مردم وپیوند آن با مبارزه علیه عفریت خارجی امری حیاتی برای پیشبرد مبارزه سیاسی است. تنها ازاین طریق است که می توان با گامهای سنجیده وهوشیارانه توده وسیع مردم به ستوه آمده را به راه صحیح هدایت کرد. نیروهای آزادیخواه و ضد امپریالیست ومستقل درشرایط کنونی ، شرایطی که مردم ایران  ازیک سو درچنگال مرتجعین خونریز حاکم اسیرند و ازسوی دیگر درمحاصره امپریالیسم آمریکا ومتحدینش قراردارند ، باید متحد عمل کنند و براین اصول پای فشارند. افشای نیروهای امپریالیستی  و پارکابیهای اپوزیسیون خودفروخته چلبیها ورجویها وسلطنت طلبان وناسیونال شونیستهای تجزیه طلب ازاهم وظایف نیروهای دمکرات ومستقل ومیهندوست ایران است. تنها دراین بستر است که می توان با فداکاری وپیکاری خستگی ناپذیر به نیروی شایسته  ومورد اعتماد مردم بدل گشت و درقلوب همه شیفتگان دمکراسی واستقلال جای گرفت. راهی جز این راه برای کسب حقوق دمکراتیک وحفظ استقلال وتمامیت ارضی ایران متصورنیست.
 
******************************
یادی ازرفیق مهدی شیرخدا
رفیق مهدی شیر خدا در سال ١٣٤٢ در روستای بیزکی از توابع کیاکلای شهرستان بابل در خانوادهﺍﯼ زحمتکش و بی زمین چشم به جهان گشود. او دوران تحصیلات ابتدائی را در این روستا گذراند و پس از آن جهت تحصیل متوسطه به قائمشهر رفت. او در سال ١٣٥٨ با حزب کار ایران (توفان) آشنا شد و آغاز به مبارزه در صفوف آن کرد. پس از ایجاد تشکیلات دانش آموزی شنبه سرخ٬ رفیق به عضویت آن در آمده و با کوشش و فعالیت به وسعت دادن این تشکیلات و بسیج دانش آموزان در آن پرداخت. کارهای شبانه روزی وی در حول تشکیلات شنبه سرخ و حزب و فروش نشریات آنها به طور علنی در این شهر باعٽ شد تا به وسیلهﯼ ارتجاع شناسائی و سرانجام در آبان ١٣٥٩ دستگیر گردد.
رفیق در طول هفت ماه در بند بودن٬ از زندانی به زندان دیگر و سرانجام به سیاهچالی در اطراف بیابانﻫﺎﯼ سیستان و بلوچستان تبعید گشت.
تمام فشارها و تبعید کردنﻫﺎ به خاطر مقاومت بی نظیر رفیق مهدی بود. او پس از ٧ ماه زندانی٬ سرانجام در اردیبهشت ٦۰ از زندان آزاد می گردد. رژیم در مدت زندانی بودن رفیق ازهیچ جنایتی در قبال خانوادهﯼ وی فرو گذار نکرد.
بعد از خرداد ٦۰ که دیکتاتوری عریان و فاشیستی بر جامعهﯼ ما حاکم شد٬ رفیق درست ٣ ماه پس از آزادی مجدد دستگیر و روانهﯼ زندان قائمشهر گردید. عمق کینهﯼ رژیم نسبت به رفیق و اندیشهﯼ پاکش٬ مارکسیسم ــ لنینیسم٬ باعٽ گشت که او را پس از سه ماه تحمل شکنجه و مقاومت قهرمانانه در شهریور ٦۰ به شهادت برسانند. رفیق مهدی جان خویش را در راه آرمان والای طبقهﯼ کارگر و حزبش (توفان) فدا نمود. او بین مرگ سرخ و شرافتمندانه و زندگی ننگین٬ مرگ سرخ را با سینهﯼ باز به آغوش کشید.
آری او از بین ما رفت با این امید که رفقا راهش را ادامه داده و پرچم ظفرنمون مارکسیسم ــ لنینیسم را همواره سر پا نگهدارند. او در راه رسیدن به این هدف جان باخت و ما رفقای متشکل در حزب کار ایران ضمن گرامی داشت خاطرهﯼ او و با درس آموزی از مقاومت٬ شجاعت٬ جسارت و پذیرفتن مرگ سرخ به جای زندگی ننگین از رفیق٬ راهش را تا استقرار سوسیالیسم ادامه خواهیم داد.
 
یاد رفیق مهدی گرامی وراهش پررهرو باد
پیروز باد مارکسیسم ــ لنینیسم
سرنگون باد رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی بدست مردم ایران!
 برگرفته از کتاب مرغان پر کشیده توفان.
******************************************
مبارزه فمینیستی با “فرهنگ مردسالارانه وفرهنگ ناموس پرستی ”سیاستی درخدمت اسلام هراسی و راسیسم
نامه اعتراضی یک رفیق به حزب کمونیست سوئد( م ل)
 
 
نامه زیرتوسط یکی از فعالین حزب در سوئد در نقد مقاله انحرافی  حزب کمونیست سوئد(KP)  که به دفاع ازامینه کاکا باوه ، نماینده پارلمان وعضوحزب چپ سوئد( این حزب در گذشته با انشعاب از بلوک احزاب رویزیونیستی به اورو کمونیسم و سپس به حزبی کاملا متمایل به حزب سوسیال دمکراتیک سوئد تحول یافته  است – توفان) بر خاسته است ، ارسال گردید. ما بخاطر اهمیت این موضوع ورشد روزافزون  خارجی ستیزی ،فاشیسم وراسیسم  در اروپا که با حربه اسلام هراسی صورت میگیرد به انتشار این نامه مبادرت می ورزیم :
«خانم امینه کاکاباوه که ازپناهندگان کرد ایران ونماینده پارلمانی «حزب چپ سوئد»است سالهاست پرچم «فمینیستی»مبارزه با «فرهنگ ناموس پرستی وخشونتهای زن ستیزانه» را برافراشته  و به  اسلام هراسی وخارجی ستیزی دامن زده است .وی با راست ترین نیروهای ارتجاعی واحزاب امپریالیستی» سکولار» همسنگراست  وازحمایت این محافل راسیستی حامی تروریسم دولتی غرب  برخوردار می باشد. سر وصدای اخیری که دررسانه های سوئد وفضای مجازی  رخ داده است  درمورد فیلم راسیستی وخارجی ستیزی بود که در صفحه فیسبوک ایشان به اشتراک گذاشته شد . منبع این فیلم نفرت انگیزحزب نئوفاشیست اروپای شمالی است که بطور گسترده ای آن را درعرصه مجازی پخش وتبلیغ کرده است. پیام این فیلم ، اسلام هراسی وآفریقایی هراسی  وانگشت اتهام  به سوی مردان سومالیایی بعنوان شهروندان «زن ستیز» است که آهنگ آن دارند با تغییر قانون اساسی سوئد  یک دولت بنیاد گرای اسلامی  را در سوئد بنا نهند . نصب لینک این فیلم خارجی ستیزدر صفحه فیسبوک امینه کاکاباوه  با افشا گری شدید نشریه  ضد راسیستی  «اکس پو» روبروگشت و موجب گردید  که «حزب چپ سوئد» فورا  علیه این  حرکت نابخردانه و انحرافی  اتخاذ موضع  کند وبه انتقاد شدید ازاو بپردازد. احزاب راست بورژوایی وحزب ترتسکیست سوئد وشماری از اعضاء وکادرهای «حزب چپ سوئد»  نیز به دفاع  از امینه  کاکاباوه  پرداخته اند. از سوی دیگربسیاری از شخصیتها و نهاد ها وانجمن های مترقی  سوئد این عمل کاکاباوه را محکوم  و خواهان اخراج فوری  وی از حزب چپ گشتند.  متاسفانه دراین میان حزب کمونیست سوئد (KP) که مدعی دفاع از مارکسیسم لنینیسم است  نیز بعد از چند هفته تاخیر با انتشار مقاله ای بسیار متناقض و برخوردی انتزاعی  به دفاع ازامینه  کاکاباوه  پرداخت که این امر سبب اختلافاتی  دردرون این حزب گردید که در هفته نامه  «پرو.لتر» ارگان  مرکزی این حزب  بازتاب یافت. نامه زیر نقدی بر مواضع حزب کمونیست سوئد است  که به دفتر مرکزی  این حزب ارسال گردید. خلاصه این نامه  به قرار زیر است:»
 
«دفاع از نظرات آلوده به اسلام هراسی  امینه کاکاباوه ، انحراف به راست است»
 
رفقای عزیز، حزب شما  در هفته نامه  «پرولتر» شماره 36  برابر با 14 سپتامبر در مقاله ای  به دفاع از مبارزه  امینه کاکاباوه «علیه فرهنگ ناموس پرستی  ومردسالاری» درمناطق حاشیه نشین برخاست وچنین نوشت:
» برای «حزب چپ» که مدعی فمینیستی ترین عضو پارلمان سوئد است ، فی نفسه باید از مبارزه  امینه کاکاباوه  حمایت کند. درحالی که  این حزب وی را یک بار سنگین برای تشکیلات  خود می بیند. زیرا اوفیلم راسیستی را  در صفحه فیسبوکش انتشار داده است. ولی آنچه  تعیین کننده است  مسئله  دفاع  ازحقوق  زنان ومبارزه علیه برخوردهای زن ستیزانه است. دراین رابطه حق با کاکاباوه است وباید از اودفاع نمود.»
 
متاسفانه حزب کمونیست سوئد  به رغم مواضع رادیکا ضد امپریالیستی وپرچم دار بودن شعار»طبقه علیه طبقه»  مواضعی را اتخاذ کرده که اساسا نادرست وبرخوردی  انتزاعی است بطوریکه بوته  را می بیند اما جنگل را نمی بیند! رفیق «روبرت ماتیاسیون» ، دبیر اول حزب درپاسخ به یکی از اعضا و منتقدین حزب ، «کریستینا تور» در نشریه پرولتر شماره 37  می نویسد: » نشریه مرکزی حزب» پرولتر»،  موضع سیاسی کاکاباوه  را مورد نقد قرارداده  ونظر غلط و پروامپریالیستی اوپیرامون جنگ سوریه را نادرست ارزیابی  کرده است».  اما باوجوداین  روبرت ماتیاسون از «مبارزه کاکاباوه وسایر احزاب سیاسی سوئد برعلیه  نیروهای ارتجاعی درمناطق فقیر وحاشیه نشین  حمایت میکند.»  با این مقدمه کوتاه نظرم را بطورمختصر دراین رابطه فرموله میکنم به این امید که گامی ولوکوچک درتنویر افکار برداشته باشم:
یکم اینکه ما کمونیستها  اصولا علیه  تمام اشکال ستمگرانه  وزن ستیزانه  وفرهنگ ناموس پرستی  چه درشکل اسلامی یا مسیحی  پیکار میکنیم. ما کمونیستها متفق القول هستیم  که پدیده حاشیه نشینی ودرانزوا قرارگرفتن مهاجرین وپناهندگان، نتیجه طبیعی دیکتاتوری  سرمایه است ونه اعمال دیکتاتوری مردان بر زنان. امینه کاکاباوه ، نماینده  پارلمان وعضو»حزب چپ»  در  22 ژوئن  2016 درروزنامه عصر سوئد، » اکسپرسن» می نویسد:
درمناطق حاشیه نشین سوئد ، دیکتاتوری مردهای مسلمان، فرهنگ ناموس پرستی، سلطه مردها  واختناق مذهبی درحال رشد است»
وی آژیر خطر را به صدا در آورده وتلاش دارد افکار عمومی را بسوی مبارزه علیه مردان مسلمان بعنوان یک پدیده  جدی و تعیین کننده  ترین معضل حاشیه نشینی سوق دهد. چنین نگاهی به مسئله حاشیه نشینی، انحراف ازمبارزه طبقاتی است واین امرموجب شکاف وانشقاق درصفوف زنان ومردان درپیکارمشترکشان برعلیه دیکتاتوری سرمایه داری انحصاری نئولیبرالیسم بعنوان عامل اصلی بروز فقر وخشونت وبیکاری، راسیسم، خارجی ستیزی واسلام هراسی میگردد. کاکاباوه درباتلاق مسائل فرعی درمناطق حاشین نشین فرورفته و همه مردان مسلمان را به یک چوب زده و به اسلام هراسی دامن میزند.
دوم اینکه آنچه را باید دقیقتر روشن  کنم این است که کاکاباوه  به دکترین «جنگ تمدنهای» پرفسور ساموئل هانتینگتون سمپاتی دارد واز نظرات ارتجاعی او الهام می گیرد. طبق  تحلیل ساموئل هانتینگتون» اسلام دارای  «مرزهای خونینی است» وبرای اثبات این نظر خود مدعی است که «حکومتهای اسلامی در دو سوم از 62  نزاع منطقه ای شریکند ومسبب این نابسامانیهای امروزی اند . هانتینگتون ازهمین منظر نزاعی که درخاورمیانه درگرفته است را به اسلام ومسلمانها نسبت میدهد . با الهام ازاین نظریه ارتجاعی ونژاد پرستانه است که جنگ تجاوزکارانه علیه افغانستان و سایر ممالک اسلامی درخاورمیانه توسط هوادران چنین اندیشه استعماری در قالب «اسلام هراسی  و سکولاریسم» و»ممانعت از توحش و بربریت» مورد حمایت قرارگرفته است.
 
کاکاباوه از»حزب کمونیست کارگری منصور حکمت» که یک حزب مدافع امپریالیسم  وصهیونیسم اسراییل است  الهام میگیرد وهمان نظرات را اشائه میدهد. حزب کمونیست کارگری به رهبری منصور حکمت بیشرمانه  ازتجاوز به افغانستان درقالب فرمول ارتجاعی «سناریوی سیاه وسفید» دفاع نمود. امپریالیسم  وصهیونیسم  دراین دکترین  انحرافی، جبهه سناریوی سفید محسوب میشوند واسلام سیاسی وبنیادگرایی، سناریوی سیاه. امینه کاکاباوه  ازاین سیاست استعماری درخاورمیانه دفاع میکند. وی ازمبارزه جنبش مقاومت فلسطین  بخاطر رنگ اسلامی علیه اشغالگران صهیونیست اسرائیل حمایت نمی کند.وی که اینهمه از فرهنگ ناموس پرستی ومردسالارانه و حقوق زنان سخن می گوید وبرایشان دلسوزانی میکند، اما درمورد قتل عام زنان غزه وجنایات بیشمار و ضد انسانی صهیونیستها سکوت کرده است. کاکاباوه مدافع سیاستهای استعماری وجنگهای تجاوزکارانه امپریالیستی  علیه «دول یاغی»ا درمنطقه است. وی ازهمین منظر موافق تحریم ایران ازجمله در عرصه ورزشی است. کاکاباوه درآستانه مسابقه دوستانه فوتبال مردان بین ایران وسوئد در مارس 2015  بیانه ای صادر کرد وازدولت سوئد طلب نمود که این مسابقه دوستانه را لغوکند. وی همانند اپوزیسیون خودفروخته عراقی دردوران تدارک جنگ امپریالیستی علیه رژیم صدام حسین ، خواهان تحریم و سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی توسط امپریالیسم است. کاکا باوه ازدولت دست نشانده پروامپریالیستی و  پروصهیونیستی  وخودمختار کردستان عراق که باهمکاری جرج بوش وچنی درشمال عراق پدید آمد حمایت میکند. یقین دارم درصورت تجاوز نظامی آمریکا واسرائیل به رژیم «زن ستیز، غیر متمدن ،مردسالار و بنیادگرای  اسلامی ایران» حمایت خواهد کرد. طبق این فمینیست تازه به دوران رسیده ، برانداختن چنین رژیمهایی به هر قیمتی عمل صحیحی است.
 
سوم اینکه نیروهای چپ ومترقی در شرایط کنونی وظیفه سنگینی بر دوششان است و باید پیشاپیش پرچم مبارزه علیه فقر وناعدالتی در مناطق فقیر نشین  ومنزوی را برافراشند واز زحمتکشان ومردم محروم قاطعانه وشفاف دفاع نمایند. چپ باید پرچم دار مبارزه علیه هر نوع ستم وتبعیض علیه زنان باشد و تمام اشکال زن ستیزی را به چالش گیرد. چپ باید خود راسا  ابتکار مبارزه آگاه گرانه علیه نیروهای مسلمان افراطی که اقلیت کوچکی درجامعه هستند، علیه بیکاری و بی مسکنی وفقر را بطور کنکرت ومشخص دردست گیرد و ازآلت دست شدن نیروهای راست سیاسی که پیشداورانه وتحت نام مبارزه  علیه «فرهنگ ناموس پرستی وقتل های ناموسی» سنگر گرفته ، تبدیل نگردند. مبارزه با مذهب باید درکادر مبارزه طبقاتی  وتاریخی  صورت گیرد ونه با برافراشتن پرچم «اسلام هراسی» واعلان جنگ علیه مذهب . چنین سیاستی فقط به سود نیروهای امپریالیستی ونئولیبرال تمام خواهد شد. ما باید درمحل کار و زیست خود برعلیه  گرایشات  مذهبی وفشار برزنان مبارزه کنیم وهمزمان  مبارزه علیه  راسیسم وفاشیسم ونئو لیبرالیسم را در سر لوحه کارمان قراردهیم. ما هرگز نباید تحت عنوان مبارزه با گرایشات ارتجاعی ومذهبی با  حزب نئوفاشیست سوئد، دمکراتهای سوئد، یا احزاب راست سنتی لیبرال ومحافظه کار ودمکرات مسحیحی وافرادی نظیر امینه کاکاباوه  که جبهه راست و «سکولار ومدرن» را علیه فرهنگ ناموس پرستی وجبهه سیاه را تشکیل  داده اند، بپیوندیم. چپ باید کلیت یک معضل اجتماعی را مورد نقد و بررسی قراردهد ومبارزه علیه دیکتاتوری سرمایه بزرگ را مهمترین دلمشغولی  خود بداند ودردام دکترین ساموئل هانگتینتون درقالب اسلام هراسی درنغلطد.
چهارم اینکه  انتشار نظرات متناقض دریک نشریه کمونیستی  را نادرست  میدانم  و نتیجه  مترتب بر چنین سیاستی جز میدان دادن به لیبرالیسم وهرج ومرج در حزب نیست و ادامه این سیاست  حزب را  فلج وازتکامل باز خواهد داشت. رهبری حزب موظف است نظر واحدی را  درکادر مرکزیت دمکراتیک لنینی درنشریه بازتاب دهد  وهمه اعضاء موظف به اجرای آن هستند. این تنها شیوه  اصولی وکمونیستی  در یک حزب پرولتری است . خواننده نشریه باید نظر واحد حزب  را که ازطریق کمیته مرکزی رهبری میشود ، بداند وخط گیرد ونه ازطریق مقالات متناقض  با امضای فردی حزب.چنین شیوه ای  به زیان حزب است، جز سردرگمی برای اعضاء وخوانندگان نشریه ثمری نخواهد داشت.بعنوان یک کمونیست توقع ای بیش ازاین از یک نشریه کمونیستی دربرخورد به مسئله حاشیه نشینی وسیاستهای ارتجاعی امثال امینه کاکاباوه دارم. امیدوارم نقد رفیقانه مرا به فال نیک بگیرید وبه عمق آنچه درفضای ملتهب اروپا جریان دارد، بیشتر توجه کنید.  برایتان آرزوی موفقیت دارم.با سلامهای رفیقانه نوذر نوریا ن سپتامبر 2016
*********************
سیاست ریاکارانه و جنگ افروزانه امپریالیسم آمریکا در انتقال داعش ازموصل به سوریه
(جنگ موصل، جنگی برای تسلط بر سوریه وعراق)
 
امپریالیسم آمریکا از جنگ رهائیبخش یک ائتلاف بزرگ علیه گروه دولت اسلامی داعش درموصل سخن می گوید و هرعملیات هوائی وبمباران مناطقی درموصل را یک پیروزی  بزرگ برای جبهه ضد تروریستهای آدمخوار اسلامی قلمداد میکند. درمورد تلافات غیر نظامیان وویرانی اماکن عمومی وغیر نظامی در موصل کمتر سخن می رود . از توحش وبربریت داعشیان گزارشات متنوعی دررسانه های غربی منتشر میشود وکوچکترین سخنی  به اهداف پلید و ریاکارانه آمریکا ومتحدینش نمی رود. لیکن همین رسانه ها در حلب به گونه دیگری برخورد میکنند. جنگ رژیم سوریه ومتحدینش علیه داعشیان در حلب  راجنگی وحشیانه علیه غیر نظامیان وویرانی بیمارستانها ومدارس و مردم عادی جلوه میدهند و سوریه و روسیه متهم به جنایتکاران جنگی میشوند. نبرد بی امان ارتش سوریه علیه تروریستهای داعش محکوم میشود و تحریمهای جدید ضد انسانی وجنایتکارانه ای را علیه ملت سوریه به تصویب می رسانند.  رياكاري أمريكا و رسانه هاي شستشوی مغزي غرب حد و مرزي نمی شناسد.»نبرد عليه داعش در موصل براي أزاديست ،اما نبرد دولت سوريّه و متحدينش عليه داعش در حلب مغاير أزادي است !!!» تروريستهاي خوب در سوريّه ،تروريستهاي بد در موصل !! «. اگر مبارزه دولت عراق علیه داعش و تروریستهای خارجی  درخاک عراق مشروع وحق اوست معلوم نیست چرا چنین مبارزه ای در خاک سوریه برای دولت بشار اسد نامشروع  ومغایر رهائی از قید آدمخواران تروریست باشد؟حقیقت این است که پشت سر هر هیاهوی «حقوق بشری و» ضد تروریستی» امپریالیستی منافعی پنهان شده که ندیدن آن نتایج شومی ببارخواهد آورد.اگر امپریالیستها حقیقت را بگویند آن وقت درک مسائل سیاسی  برای مردم بسیار راحت است. مثلا بگویند ما دزد و غارتگر و جنایتکار وبی وجدا ن هستیم، سرمایه ناموسمان است، عراق را با خاک یکسان کردیم تا بر نفت و ثروتش حاکم گردیم، لیبی را ویران کردیم تا نفتش را غارت و کشور را به پایگاه نظامی برای کنترل آفریقا تبدیل کنیم، افغانستان را اشغال کردیم برای محاصره ایران و روسیه وچین و انتقال لوله های نفت و گاز از آسیانه میانه.، جنگ علیه سوریه را درقالب  جنگ نیابتی وتسلیح داعش وشیخکهای خلیج فارس  را برای سرنگونی رژیم بشار اسد وسرانجام اشغال لبنان و ایران و محاصره روسیه وچین تدارک دیدیم …. آنوقت حل وهضم مسئله برای مردم آسان می بود ودچار سردرگمی نمی شدند.لیکن آنها (امپریالیستها)بجای این حقایق در شیپور تبلیغاتی به ما می گویند:» برای دمکراسی، حقوق بشر، آزادی، صلح و امنیت، مبارزه با تروریسم و دیکتاتوری ، پیشگیری از اعدام «…وارد موصول  عراق و سوریه  و یا افغانستان ولیبی… شده ایم تا بصورت دمکراتیک» تروریستها» را نابود کنیم!
حال با توجه به اینکه  آمریکا خودش موجب تولد داعش است واكنونٌ با انتقال اين جانوران به سوريّه تلاشي بس عبث دَارد تا مانع نابودي فرزندان ادمخوارش درحلب شود چه هدف دراز مدتی را آمریکا دنبال میکند، آیا تجزیه سوریه وعراق  وتسلط کامل براین دوکشوردر دستور کار امروز آمریکا قراردارد؟ نقش محور عربستان وترکیه در عراق و سوریه و بمباران موصل کدام است. برای درک صحیح این سیاست ریاکارانه وجنگ افروزانه آمریکا ومتحدین اش مقاله تحلیلی زیر که درسایت نویسندگان اردنی منتشر وتوسط احمد مزارعی ترجمه گردیده است را  دراختیار خوانندگان گرامی قرارمی دهیم  به این امید که  در تنویر افکار امید افتد :
 
جنگ موصل، جنگی برای تسلط بر سوریه وعراق
 
در لحظه ای که به آرامش مشغولی، خیال کن تهدیدهائی که مسئولان کشورهای عراق ، عربستان، ترکیه و../ ابراز میدارند درباره آزادی موصل نبوده بلکه برای آزادی فلسطین است.خیال کن ارتشها، هواپیماها وموشکهائی که در زیر تسلط واوامر این حاکمان است ، همه با تمام توانائی به اسرائیل حمله کنند، تنها در یکشب دولت نتناهو اسرائیل وشهرکهای یهودی نشین از انظارپنهان خواهد شدواثری از آنها باقی نخواهد ماند.
  
اما درهمین حال که تو درخیال بسر میبری ، بیکباره یک هواپیمای اسرائیلی در آسمان کشورت ظاهر میشود وترا از خیال در میآورد، شما بیکباره متوجه میشوی که همه آن نیروها ئی که تو خیال کرده بودی برای آزادی فلسطین بسیج شده بودند، بر عکس شده وهمه بعد از آزادی موصل به جان یکدیگر افتاده اند.بیشترین کسانیکه ازمسیر موصل بعد از آزادی وحشت دارند «عثمانیها»هستند، اردوخان آشکارا اعلام داشت که آنکارا » شیعی شدن شهر موصل را نخواهد پذیرفت».وزیر خارجه ترکیه چاووش اوغلو نیزاز ریاض تآکید کرد: » ضروری است که مردم موصل را میان داعش وملیشیای شیعه قرار ندهند که یکی را انتخاب کنند».از این نظر ارتش ترکیه از «بعشیقه» که ده سال است به اشغال خود درآورده ،خارج نخواهد شد ، ارتش ترکیه اردوگاهی در شمال عراق از دهسال پیش تآسیس نموده است، وما در بیش از ده منطقه درعراق حضور داریم.وزیر خارجه عربستان نیز کمتر از چاووش اوغلو «نگران» نبود ، وی
 
نیز پس از پایان جلسه وزرای خارجه کشورهای خلیج، اظهار داشت ، اگر حشد الشعبی که طرفدار ایران هستند، درجنگ برای آزادی موصل شرکت کند شکی نخواهد بود که کشتارهای مذهبی در موصل به راه خواهد افتاد.
اما مگر «داعش» سنی مذهب نیست ؟
                                               
بله، آنها سنی هستند اما از نوع سنی دینی وسیاسی که با عربستان اختلافاتی دارند . اما با ترکیه چطور؟ آنچنانکه تا کنون مشاهده شده داعشیها با ترکیه حنفی مطابقت بیشتری دارند وبهمین دلیل ترکیه اجازه داد داعش وهزاران سلفی تند رو از مناطق آسیای میانه واز طریق مرزهای خود وارد سوریه وعراق شده وبه تخریب این دو کشور بپردازند.
سئوال دیگر: شیعیان حشد شعبی چه کسانی هستند ؟
این درست است که حشد الشعبی ائتلافی است که در غالب خوداز تشکلات شیعی وکمی هم از تشکلات سنی درست شده است، اما آنچه که آنکارا وریاض را خشمگین میکند نه شیعی بودن آنها بلکه نزدیکی سیاستهای حشد الشعبی با ایران است.(2)
از توضیحات بالا روشن میگردد که جنگ ودرگیری بر سرموصل نه مذهبی بلکه در درجه اول سیاسی میباشد. علت وحشت آنکارا وریاض این است که آزادی موصل با شرکت گسترده حشد الشعبی باعث اختلال در معادله قدرت درون عراق شده و در نتیجه به نفع هم پیمانان ایران گردد، ومهمتر اینکه واشنگتن بیشتر از آنکارا وریاض نگران آن است که آزادی موصل بوسیله حشد الشعبی موجب دو تغییر بسیار مهم گردد:
یکم – بهم خوردن تعادل قوای داخلی عراق در جهت مخالف مصالح آمریکا وهم پیمانانش
دوم – شکست برنامه آمریکا پس از آزادی موصل که در نظر دارد جنگجویان داعشی را از موصل به طرف دو استان رقه ودیر الزور فراردهد واز آنها در جهت مبارزه با ارتش سوریه استفاده کند ، صاحبنظران سیاسی وهم پیمانان منطقه ای وجهانی آنها در دمشق براین باورمتفق القولند که آمریکائیها درنظر دارند تا دو استان رقه ودیر الزور را که هم مرز با اردن، وترکیه هستند ، تبدیل به دولتی نموده تا بتوانند بوسیله این دولت سوریه را از عراق جدا کرده که در نتیجه هم عراق وایران نیز از سوریه جدا خواهند شد.
اکنون روشن میشود که درگیری در مورد موصل ، در واقع درگیری میان سه محور منطقه ای است: 1 – محور ترکیه وعربستان . 2 – محور آمریکا – اسرائیل . 3 – محور ایران – سوریه
محور آمریکا به طور طبیعی شامل اسرائیل نیز خواهد شد، میان آمریکا وتل ابیب بعضی اختلافات تاکتیکی وجود دارد اما اتحاد استراتژیکی میان آنها برقرار وبسیار محکم است وهدف نهائی هردو تضعیف سوریه وعراق بوده تا بتوانند ابتدا آنها را تجزیه کرده وسپس آنها را تبدیل به جمهوریهای موز، بر اساس تفکرات مذهبی ، قبیله ای وطایفه ای کنند که در آنصورت ایران نیز در منطقه تنها خواهد ماند ومعلوم است چه خواهد شد.
محور ایران وسوریه، بطور طبیعی شامل همه سازمانها واحزاب مقاومت توده ای وعربی که مخالف اسرائیل وسازمانهای تروریستی هستند میگردداین محوردر عین حال از پشتیبانی سیاسی ونظامی روسیه در بعضی از قضایا وومواضعی که اینها با یکدیگر منافع مشترک دارند نیز برخوردارند. محور ترکیه عربستان از حمایتهای کامل وگسترده آمریکا برخرداراست ، آمریکا بویژه در درگیری میان ایران وعربستان در سطح کشورهای اسلامی نیز در کنار عربستان ایستاده است ، آمریکا همچنین از عربستان در برابر ترکیه اطلسی و یا روسیه، درصورت بروز اختلاف مصالح با آنها، حمایت خواهد کرد.
علی العموم در مجموع درگیریهای موجود با طرفهای گوناگون ومیدانها جنگی که جریان دارد،آمریکا دچار تزلزل وسرگردانی است ، اما چرا ؟ :
نزدیک شدن دوره ریاست جمهوری اباما به پایان خود، در نتیجه شروع مرحله انتقالی که اباما ترجیح میدهد دست به آنچنان اقدامات تندی نزند که موجب دردسرهای فراوان برای حزب دموکرات ، تضعیف شخص هیلاری کلینتون ودر نتیجه ازدست دادن شانس انتخاباتی وی گردد.از این نظر آمریکا میکوشد درگیریهای منطقه را شعله ور نسا خته ودر جهت منجمد کردن درگیریها حرکت کند وآنها را برای چند ماهی به تآخیر بیندازد تا رئیس جمهور تازه انتخاب شده وپس از انتخاب معاونان وسروسامان دادن به اوضاع سیاسی در کاخ سفید، تصمیمات مناسب را در زمینه های مختلف، اتخاذ کند.
در مقابل دومحور ترکیه – عربستان، و سوریه – ایران، میکوشند تا از این فرصت ضعف مسئولان کاخ سفید برای تصمیم گیری استفاده کرده ، ودستاوردهائی برای خود فراهم کنند که با انتخاب رئیس جمهور تازه آمریکا شاید برایشان مقدور نباشد.در پایان باید گفت که درگیری با درجه بندی وحرارت وجود دارد، اما مستمر است ودر حال اوج گیری است. 26 مهر 1365  مترجم: احمد مزارعی ، سایت نویسندگان اردنی
 
*********************
 
انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا ، انتخابی بین وبا وطاعون است
و باید تحریم گردد
 
یک بار دیگر در هشتم نوامبر 2016 ، مردم آمریکا را به پای صندوق های رای می کشانند تا به یکی از دو نامزد انتخاب شده برای آنها رای بدهند . قرار است که رئیس جمهور «منتخب مردم» بمدت 4 تا 8 سال بر گرده جامعه سوار شود و شیره کارگران و مردم عادی و کم در آمد را بکشد.
دونالد ترامپ نامزد حزب جمهوری خواه  وهیلاری کلینتون نامزد حزب دمکرات در مقابل هم صف آرایی کرده وهفته پایانی کارزار انتخاباتی خود را میگذرانند. این دو کاندید ریاست جمهوری  از نظر مردم نفرت انگیز ترین و غیر قابل اعتماد ترین کاندید در تاریخ آمریکا هستند. هر دو  آنها حقه باز ، دو رو ، جاه طلب ، دروغگو ، و قدرت طلب هستند.  کارزار انتخاباتی این دو نامزد  و مناظرات تلویزیونی آنها ار منحط ترین و  ننگ آورترین کارزار هائی است که مردم آمریکا بیاد میآورند. در مناظرات تلویزیونی چیزی جز لجن پراکنی بر علیه همدیگر ، اتهام ،  تهدید , تحقیر طرف مقابل دیده نمیشود .اما هر دو کاندید درطفره رفتن از مسائل مربوط به مشکلات مردم  و دردهای جامعه مهارت خوبی دارند.
 
دونالد ترامپ در نطق های انتخاباتی خود سعی میکند که  با شعارهای فاشیستی مانند  » آمریکا مقدم است »  ،  » مهاجران خارجی جنایتکار اند » ، برای «تسلیح بیشتر» ، » اقتصاد ملی گرا»  ، » سلطه گری» خود را با خشم و انزجار مردم از سیستم اجتماعی موجود  پیوند زند.  او به مردم اخطارمیدهد که انتخابات آتی تنها شانسی است که در آن مردم میتوانند قدرتمندان حامی هیلاری کلینتون را شکست دهند و باعث نجات کشور آمریکا شوند. رئیس کارزار انتخاباتی دونالد ترامپ مدیر سایت اینترنتی  برایت بیت دات کام  است . این سایت مرکز تجمع عده ای  دست راستی ، سفید پوست  ناسیونالیست با تمایلات نئو نازی است.  دونالد ترامپ  با شعارهای  نژادپرستانه فاشیستی وشونیستی و راه حل های ارتجاعی از خشم ونارضایتی  از کل نظام پوسیده استثمارکننده که جز فقر و بیکاری و نومیدی برای مردم ببار نیاورده است  بهره برداری میکند.او بر مناطق فقر زده آمریکا انگشت گذاشته و  سرمایه داران را مسبب  غارت این مناطق و تبدیل آنها به بیابان خشک و خالی میداند.
کارزار انتخاباتی هیلاری کلینتون و کلا حزب دمکرات آمریکا در آماده کردن شرایط برای امکان شعارهای فاشیستی توسط دونالد نرامپ نقش عمده ای  دارند.  زمانی که حزب دمکرات برنی سندرز را کنار گذاشت ، سندرز از جوانان  بریده از نظام دو حزبی خواست که از هیلاری کلینتون حمایت کنند . دونالد ترامپ از فرصت استفاده نمود و خود را تنها کاندید مخالف شرایط موجود معرفی نمود .او سعی میکند که با شعارهای فاشیستی و ضد دولتی بخشی را که طرفدار سندرز وبر ضد وال استریت است را بطرف خود جلب کند.
این ادعای ترامپ که مخالف نظام است و به نفع مردم آمریکا فعالیت میکند یک دروغ و عوامفریبی محض بیش نیست. او یک میلیاردری است که صاحب چندین آسمان خراش در نیویورک  ، کازینوی مجلل در لاس وگاس و چندین رسانه خبری تبلیغی برای هنرپیشگان مشهور هالیوودی است و به بانکداران قدرتمند  و میدیای وابسته به کمپانی ها و قدرتمندان مالی وابسته است. او ضد کارگر و خواهان برخورد شدید با هر اعتصاب کارگری است.
هیلاری کلینتون هرگز در کارزار انتخاباتی خود به عوامفریبی ترامپ اشاره نمیکند زیرا خود بیش از ترامپ به بانکداران وال استریت ، الیگارشی مالی ، رسانه های سرمایه داری وابسته است.  کلینتون در افشاگری بر علیه  ترامپ از روشهای ارتجاعی استفاده میکند و اسناد بیرون آمده از ویکی لیک در مورد ارتباط کلینتون با بانکداران را را توطئه پوتین و ترامپ معرفی میکند.   افشاگری دونالد ترامپ برعلیه هیلاری کلینتون بعلت آنکه هیلاری  بین مردم فردی فاسد و دروغگوو وابسته به نظام شناخته شده است  از نفوذ بیشتری برخوردار می باشد.
افشاگری کلینتون بر علیه ترامپ  نامزد جمهوری خواه  آنچنان بی توان و کم نور است که دست راستی های جمع شده بدور جرج بوش پسر مانند دونالد رامسفلد  به حمایت کلینتون برخاسته اند.
باید گفته شود که مردم به نطق های ترامپ گوش میدهند نه بخاطر آنکه خواهان راه حل فاشیستی برای مشکلات خود و جامعه هستند بلکه  بخشی از مردم و کارگران بخاطر فساد ذاتی  و نهادینه شده در حزب دمکرات  و عوامفریبی کاملا آشکار شده باراک اوباما در طول 8 سال گذشته آلترناتوی جذابی در پیش روی خود نمی بینند.
هیچکدام از کاندیداهای ریاست جمهوری سخنی جدی از دردهای مردم و راه حل های واقعی برای آنها بر زبان نیاورده اند. هیچک از آنها  سخنی از تعمیق بحران اقتصادی جهانی نمی گویند، بحرانی که مردم بسیاری از کشورهای جهان را به فقر کشاند ، بحرانی که
 
قروض غیرمالی جامعه جهانی را از سال 2000 تا کنون 2 برابر کرده و به سطح 150 تریلیون دلار رسانده است ، بحرانی که موجب فربه تر شدن بانکها با پرداخت 3 تریلیون دلار از پول مردم  به آنها توسط اوباما  گردید، بحرانی که شواهد نشان میدهند که عمیقتر خواهد شد. نه هیچکدام از نامزدها از منافع مردم دفاع نمی کنند.
 
مهمترین مسئله ای که مردم جهان امروز با آن روبرو هستند  مسئله جنگ است که در مناظرات تلویزیونی و نطقهای انتخاباتی سخنی در باره آن شنیده نمیشود.
آری ، پس از بر زمین نشستن گرد و غبار انتخاباتی  ، رئیس جمهور » منتخب» مردم  صرفنظر از اینکه از کدام دو حزب در قدرت به جلوپرتاب شده باشد ، باید سیاستهای نظام غارت امپریالیستی را نمایندگی کند و از جان و دل در اجرای آنها بکوشد.
در انتخابات 8 نوامبر اگر هیلاری کلینتون به کاخ سفید راه یابد ، که احتمال آن زیاد است , یکی از منحط ترین و منفورترین و جنگ افروزترین نمایندگان فعلی حزب دمکرات به قدرت رسیده است. هیلاری بارها اعلام کرده است که خواهان ایجاد » منطقه پرواز ممنوع » در سوریه است ، خواستی که چند سال است که نظام امپریالیستی آمریکا  بدست اوباما دمکرات در حال عملی کردن آن است. هیلاری بطور آشکار شدیدا ضد عرب ، ضد ایرانی ، و طرفدار بی قید وشرط تجاوزات رژیم فاشیستی صهیونیستی اسرائیل در خاورمیانه است.  کلینتون بارها بر علیه روسیه موضع گرفته و تهدید کرده است. هیلاری بهمراه دولت اوباما بر تبلیغات ضد روسی خود افزوده است . جان کری وزیر امور خارجه اوباما خواستار محکوم کردن روسیه برای ارتکاب جنایت جنگی بخاطر »  بمباران شهروندان سوریه » شده است !
در سیاست داخلی ، هر دو کاندید ریاست جمهوری  خواهان سرکوب شدید مبارزات مردم برای یک زندگی شرافتمندانه ، برای افزایش حقوق ، برای شغل ، بر علیه بیکاری ، بر علیه افت سطح زندگی مردم ، بر علیه میلیتارزه کردن جامعه ، بر علیه کشتار شهروندان بدست پلیس وحشی و… هستند. هر دو کاندید خواهان محدود کردن آزادیهای دمکراتیک برای مردم و فربه تر کردن  میلیاردرها و کمپانی ها با دستبرد زدن  به معیشت مردم هستند ، یکی با چماق فاشیستی و دیگری با قوانین خود ساخته نظام.
در سیاست خارجی ،  برای هر دو کاندید ،  اجرای سیاستهای سرمایه داری کلان آمریکا در دستور روز است .  یک سیاست خارجی مداخله گرتر ، تجاوزگرانه تر ، وحشیانه تر  و جنگ افروزانه تر بر علیه روسیه و چین و کشورهای «یاغی»  در دستور کاراست.
باید اذعان داشت  که بورژوازی در قدرت در زمانی که در بحران بسر میبرد تاکتیک نامزد کردن یک کاندید فاشیست را باجرا در میآورد تا از یکطرف قبح اعمال دولتی حرکتهای فاشیستی را دربین مردم و جامعه بشکند و نیروهای دست راستی را برای بسیج برای روز مبادا تشویق نماید  و از طرف دیگر با ایجاد نگرانی و هراس در جامعه ، مردم را از مبارزات و مطالبات خود باز داشته و آنها را بسوی نامزد دیگربکشاند. زمانی که رسالت نامزد فاشیست به پایان رسید  تاریخ مصرف او هم تمام شده و این کاندید انتخابات را بنفع کاندید دیگر خواهد باخت.
راه یافتن هیلاری کلینتون و یا دونالد ترامپ به کاخ سفید هیچ دردی را از دردهای تلنبار شده مردم آمریکا و جامعه جهانی  رادرمان نخواهد کرد. وظیفه مردم  آمریکا و نیزوهای مترقی آن ایجاد تشکلی است که بر علیه دو حزب حاکم دمکرات و جمهوری خواه بطور قاطع دست به مبارزه زده و آنها را بین مردم افشا نماید و با برنامه انقلابی یک آلترناتیو ضدسرمایه داری در پیش چشمان مردم قرار دهد. وظیفه نیروهای مترقی جهانی تشدید مبارزه بر علیه سیاستهای  مداخله گرانه و جنگ افروزانه  امپریالسم آمریکا ، مبارزه علیه غارت منابع کشورها بدست عده ای چپاولگر بین المللی ، مبارزه علیه هژمونی طلبی آمریکا ، مبارزه علیه جنگ و برای صلح و آزادی و سوسیالیسم است. انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا ، انتخابی بین وبا وطاعون است وباید تحریم گردد.
 
 
****
نه به رفراندم دولت مانوئل خوان سانتوس !
مقاله ای از حزب کمونیست کلمبیا (مارکسیست-لنینیست)

متن نهائی توافقنامه بین چریکهای فارک (FARC-EP) و دولت خوان مانوئل سانتوس به امضا رسید و در 2 اکتبر در یک همه پرسی به رای گذاشته خواهد . مارکسیست لنینیست های آگاه کلمبیا با شرکت فعال در بحث های سیاسی که در مناطق مختلف کشور در جریان بود  از اینکه  توده ها   از شرکت در روند مذاکرات باز داشته  شده اند شدیدا انتقاد کردند.
از همان ابتدای ، شرکت شهروندان در روند مذاکرات محدود به مشورت با آنها بود ، هم حکومت و هم فارک مدام بر این نکته اصرار داشتند که طرح یک  سیاست ملی و جامع که  آلترناتیو ها و پیشنهادات مختلف بر روی درگیریهای مسلحانه و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در کشور را منعکس کند برای مذاکرات صلح مضر است.
…….
علیرغم آنکه دولت  بر تسلیم فارک اصرار داشت ، فارک (FARC-EP) بر این نکته تاکید میکرد که تصمیم شان  برهمزیستی با دولت چنانچه آنها را بعنوان یک نیروی سیاسی برسمیت بشناسد شکستی برای فارک نخواهد بود.  باید گفته شود بر عکس،  صلح
 
مطلوب  ، صلح همراه با عدالت اجتماعی که در مذاکرات در نظر گرفته شده باشد مغایراست  با  نیت خوب ، البته در بهترین حالت ، که با امتناع از تغییرات ساختاری و بسط آزادی و بهروزی برای توده های وسیع شهر و روستا همراه باشد.
نه مطالبات مردم وسازمان هایشان از دولت برای متوقف کردن اجرای سیاستهای نئو لیبرالی که موجب شورش اجتماعی در کشور شده اند در مذاکرات در نظر گرفته شده اند و نه سخنی در مورد تقاضای افزایش دستمزد ، توقف چپاول منابع طبیعی توسط انخصارات بزرگ ، در مورد خصوصی سازی و راه حل واقعی برای مشکل اشتغال و بهداشت و آموزش و پرورش در توتفقنامه وجود دارد.  همینطور در توافقنامه هیچ  ماده ای در مورد بمباران  شهروندان ، کشتار و نقض حقوق بشر و نقض قوانین بین المللی ، نادیده گرفتن وظائف دولتی و ایجاد برخورد علیرغم شکایات مکرر سازمانهای مردمی وجود ندارد.
تشکلهای مردمی چند توافقنامه ای که با دولت بامضا  رسیده اند را به انتقاد کشیدند ، این توافقنامه ها انتظارات یک مبارزه مردمی برای صلح و عدالت اجتماعی و ایجاد فضای دمکراتیک که در آن بطور واقعی حقوق مردم و سرنوشت یک ملت برسمیت شناخته شود بر آورده نمیکنند.
 
سراب اصلاحات ارضی  همه جانبه
اصلاحات ارضی همه جانبه  که برای  تغییرات ساختاری درشهرستانها و  روستاهای کشور پیشنهاد شده اند  مقدار7 میلیون هکتار زمین ،  3 میلیون هکتار از صندوق زمین ، ایجاد چند منطقه  مخصوص برای کشاورزی ،   و برنامه ریزی برای آن  با در نظر گرفتن شرایط اقلیمی  را شامل میشود . طبق توافقنامه ، این اصلاحات قرار است که فقر زدائی کرده و سطح تولید کشاورزی را بالا ببرد.
کسانی که این بخش از توافقنامه در آنها هیجان و تصورات بزرگ  ایجاد کرده است نمیدانند که ماهیت و مضمون اقدامات پیشنهاد شده در اساس باین وابسته است که چه  نیروی دولتی مجموعه سیاستهای اقتصادی و سیاسی را تعیین و تصویب کند و بودجه آنرا مشخص نماید. اصلاحات جامع پیشنهادی چیزی جز توصیه نامه به رئیس جمهور کشور و دولت آن نیست و و تنها موقعی میتوتند باجرا در آید که دولت کلمیبا سیاستهای اقتصادی و سیاسی بویژه سیاست کشاورزی خود را در زمینه سرمایه گزاری انحصاری –  مالی  و گلوبالیزسیون اقتصادی در سطح وسیعی تعدیل نماید .
همجنین توافقنامه اصلاحات جامع روستائی ، مسئله  تمرکز زمین  در دست عده ای معدود و ظبط املاک ، وابستگی صنعتی ، قیمت گزاری جهانی بر روی محصولات کشاورزی ، و توافقنامه های خارجی امضا شده توسط دولت کلمبیا را بدست فراموشی می سپارد.
با انتقاد از سراب طرح جامع  اصلاحات کشاورزی در توافقنامه ، ما باردیگر بر حمایت خود ازمبارزه توده ای برای یک اصلاحات ارضی دمکراتیک و دفاع از لیست مطالبات ارائه شده به دولت توسط  » اجلاس کشاورزی »  تاکید میکنیم  و متذکر میشویم که عبارات » شرایط بهتر زندگی و فقر زدائی» که در توافقنامه با دولت بعنوان سنگ بنا یاد میشوند عباراتی هستند که  از مضمون تهی اند  و وجود  بحران و دلائل قهر و مشکلات ساختاری در کشوررا ریشه یابی نمیکنند.
 
ترفند مشارکت سیاسی
اگر اثراتی را که » شرکت سیاسی»  در قطبی کردن صحنه سیاسی کشور بوجود می آورد در نظر  گرفته شوند متوجه خواهیم شد که شرکت سیاسی موضوعی بسیار بحث برانگیز است. در هر صورت ، حکومت  و فارک (FARC-EP) تصمیم گرفته اند که به درگیریهای بین خود پایان داده و همصدا برای  تعمیق و فراگیرتر کردن دمکراسی بکوشند.
ما بهمراه بسیاری از کلمبیائی ها امید داریم که حقوق مردم و آزادی های سیاسی در کشور برقرار و گسترش یابند اما این خواست حکومت و فارک نمیتواند ما را سردرگم و مغشوش کند  و بدفاع از بنیان های نظام طبقه حاکمه ای بکشاند که تاریخا برای فریب توده ها هزاران ترفند در مورد » دمکراسی موجود دمکراسی برای همگان است »  بکار گرفته است.
مشارکت سیاسی در کشور بدون یک قانون اساسی که مردم را به عنوان اساس تشکیل دهنده حکومت برسمیت بشناسد نه تنها یک مغلطه بلکه بمعنی مقید کردن مردم به دفاع از الگوی دمکراسی مشارکتی در قانون اساسی 1991 است که در آن توده ها برای مشروعیت دادن به سیاستهای دولتی بکار گرفته شده اند.
…….
 
عدالت انتقالی در تضاد با جنایت سیاسی و حق شورش
توافق بر سر قربانیان و عدالت ، عدالت انتقالی با تشکیل یک دادگاه ویژه صلح
در این مورد ارمغان توافقنامه چنین است.
در حوزه قضائی سه نوع مجازات در نظر گرفته شده است :
1- برای آنهائی که به گناهکار بودن خود  اعتراف میکند
2- برای آنهائی که دیر به گناهکار بودن خود اعتراف میکنند
3- برای آنهائی که هیچ اعترافی به گناهکار بودن خود نمی کنند.
مجازات برای
گروه اول :  » محدودیت آزادی و حقوق» برای مدت 5 تا 8 سال  وباید » کار و فعالیت کاری «داشته باشند.
گروه دوم : محرومیت از آزادی بمدت 5 تا 8 سال
گروه سوم : » زندان در شرایط عادی  تا حد 20 سال »
 
توافقنامه بر این تاکید دارد که به  شورشیان عضو سازمانهائی که توافقات نهائی صلح را امضا کرده اند و کسانی که توسط دادگاه  متهم و یا محکوم به جرمهای سیاسی شده اند  عفو عمومی اعطا خواهد شد. جنایاتی مانند  » جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت ، نسل کشی ، گروگان گیری وسلب آزادی از دیگران ، شکنجه ، اعدام فراقضائی  ؛ ناپدید کردن اجباری ، مقاربتهای خشونت آمیز و خشونت جنسی ، کوچ اجباری , بکارگیری کودکان همانطور که در کنوانسیون رم تصریح شده است مورد  بخشش و عفو قرار نخواهند گرفت.  همچنین جنایات عادی که ارتباطی با فعالیتهای سیاسی و شورش ندارند شامل عفو و بخشش نخواهند شد و کنگره دولت در مورد آنها تصمیم خواهد گرفت.
با در نظر گرفتن این مقررات دادگاه ویژه صلح باید گفته شود که
1- چون حق شورش و چریکها بعنوان نیروی درگیر این حق در کشور برسمیت شناخته شده است دولت در یک تبانی ماهرانه  قوانین مصوبه دادگاه  های کلمبیا ، کنوانسیون رم , دادگاه جهانی جزائی را پذیرفته است.
2-  قوانین دادگاه ویژه بعنوان مکانیسم عدالت انتقالی را  بسختی میتوان در مورد دولتمردان که خود دست به جنایات زده و حقوق افراد را بطور جدی نقض نموده ، دست به تروریسم دولتی زده اند ، نیروهای شبه نظامی بر علیه مردم متشکل کرده اند اعمال نمود.
3- چارچوب قانونی توافقات دادگاه ویژه با قوانینی که برای چندین سال است مورد حمایت و استفاده  دادگاه وابسته به قانون اساسی کلمبیا است و جنایات سیاسی دولتمردان را نفی میکند مرز بندی روشنی ندارد.
4- طراحی دادگاه ویژه بر اساس بخشیدن و فراموش کردن جنایتکاران جنگی ، نظامیان و شبه نظامیان جنایتکار ، حامیان مالی جنگ  که مسئول آواره  کردن مردم و  ظبط املاک  و اشاعه امید واهی هستند صورت گرفته است.
5- عفو و بخشش توسط کنگره کلمبیا تعریف شده و مشروط به بزمین گذاشتن اسلحه و دست کشیدن از بسیج توده ای خواهد بود.
با توجه به موضوع بزمین گذاشتن اسلحه و دست کشیدن از بسیج توده ای کاملا مشخص است که فارک (FARC-EP)  با حمایت از یک مدل سیاسی فاشیستی در کلمبیا  بااتخاذ مواضع   نه به جنگ  ،  علیه جنایت سازمان یافته  ، و دست کشیدن از قهر سیاسی علیه یک نظام غیر دمکراتیک و غیرمنصفانه حاکم بر ما  و با محکوم کردن شورش بر حق و و حق تعیین سرنوشت مردم برای آزادی  ،  به اردوکاه بورژوازی پیوسته است . برای پیوستن به  مدافعان نظام ،  فارک را از صورت بسیج بودن خارج کرده اند و به تحویل دهنده سلاح و قرائت کننده توافقنامه تبدیل نموده اند و این فقط به نفع اربابان سیاسی است و نه بنفع چریک هائی است که دست به مقاومت زده و بارها شکست ناپذیری خود را  در مقابل تهاجم نابودگر و فاشیستی دشمن طبقاتی بنمایش گذاشته اند .
ما خواهان یک کارزار وسیع سیاسی برای رد رفراندم هستیم  و کارگران و توده های مردم را ،  بویژه در شرایطی که توافقنامه امضا شده بین فارک و دولت هیچ قدمی به جلو برای برقراری صلحی پایدار و با ثبات برنداشته است ، به تحریم فعال فرامیخوانیم.
با رد همه پرسی ، ما همه مردم کلمبیا را فراخوان میدهیم تا وحدت عمل خود را  برای بسیج و مبارزه برای برگزاری یک مجلس موسسان ملی تقویت کنند ، مجلس موسسانی که  در آن مردم قانون اساسی جدیدی که در آن دروازه ها را برای فضای دمکراتیک سیاسی ، صلح ، عداالت اجتماعی باز شوند به تصویب برسانند.
 
زنده باد مبارزات مردم کلمبیا !
نه به همه پرسی  خوان مانوئل سانتوس !
ما  خواهان تشکیل مجلس موسسان  هستیم !
حزب کمونیست کلمبیا (مارکسیست-لنینیست)
کمیته اجرایی مرکزی
2016 سپتامبر 2 
*******
گلچینی از بگومگوها در فیسبوک
«بواسیر ناپلئونی و مهروعطوفت همایونی!»
میگویند کسی که از ابتدا نا بینا به دنیا آمده است معنی تاریکی را نمی فهمد زیرا هرگز روشنایی را تجربه نکرده است وکسی که ازابتدا خشت اول را کج گذاشته باشد تا ثریا رود کج!
موضوعات مهم وپیچیده سیاسی واجتماعی را نمی شود از روی لجاجتها ، هیجانات اجتماعی ،دل خنک کردنهای عاطفی، فشارها وناملایمات زندگی و یا توسل به حدسیات وجادووجنبل های ارزان قیمت پاسخ داد. وقتی  گردوغبار اثرات سهمگین شکستهای سیاسی وانقلابات اجتماعی بر زمین می نشینند و بر روح وجسم  بخشی از اهالی مستولی میشوند ، خیالپردازیها ، ذهنیگریهای مذهبی وعرفانی ، یاس وسرخوردگی «شکوفا» میشوند. ناله و زاری وبی هویتی وبن بست اجتماعی آغاز میشود و مضحکترین استدلالات سیاسی به بازار می آیند و خنده مرغ پخته نیز به این بازار مکاره رونقی روحی می بخشد! ازجمله می توان علل شکست ناپلئون در واترلو ویا  علل بروز انقلاب ایران ویا  دلایل مضحک دوجنگ جهانی را نام برد:
یکم ، علت شکست ناپلئون درواترلو: اخیرا دراثر جدید » فیل میسون»  بیماری  «بواسیر»  علت شکست ناپلئون بناپارت، امپراتور فرانسه در آخرین و مهمترین نبرد او در  1815 تحلیل  گشته است.میسون معتقد است ناپلئون بناپارت، قبل از هر نبردی بر اسب خود سوار می‌شد و نقشه نبرد را مرور می‌کرد، اما پزشکان ناپلئون، دو روز قبل از «نبرد واترلو» که 16 تا 19 ژوئن 1815 بین نیروهای فرانسه و ارتش پروسی، روسی و انگلستان اتفاق افتاد، دارویی را که برای تسکین این بیماری استفاده می‌شد، گم کردند. ناپلئون نيز  به علت تشدید بیماری قادر نبود بر اسب خود سوار شود و به همین دلیل نتوانست نقشه جنگ را به درستی طراحی کند. در نتیجه، ارتش فرانسه شکست خورد و امپراتور فرانسه نیز دیگر نتوانست خود را بازیابد!!!
می بینید علت شکست ناپلئون نه در بی نظمی ارتش او، تاکتیکهای اشتباه جنگی او ونارضایی وخستگی دربین سربازان وفساد داخلی و از طرفی جبهه نیرومند دشمن معروف به ائتلاف هفتم بلکه بواسیر ناپلئون تعریف شده است!!! به عبارت دیگر اگر  ناپلئون بناپارت مبتلا به مرض بواسیر نمی شد «ائتلاف هفتم » را که متشکل از روسیه، آلمان، بلژیک، هلند، بریتانیا  واتریش و….درهم می شکست وپیروز میشد!!!! به این میگن مزاح قرن بیست ویکم!
دوم ، علت انقلاب بهمن پنجاه وهفت ایران: اخیرا یکی از سردمداران «جبهه شورای ملی»  تحت رهبری رضا پهلوی در تلویزیون لوس آنجلسی  اظهار داشت  که «انقلاب اسلامی بهمن» ،  کار خود آمریکا وانگلیس بود که در «گوادلب فرانسه» گرد آمدند تا شاه را که سودای احیای امپراتوری پارس را درمنطقه وجهان داشت ودر جشنهای «شکوهمند دوهزار وپانصد ساله» بازتاب فرهنگی وجهانی  نیز یافت و»دروازه تمدن شاه» صنعت  نوین ژاپن را نوید میداد!!!  با تحریک مردم  نادان و ناسپاس ، نظام سلطنتی را از سریر قدرت به زیر کشیدند و آخوندها را بر سر کارآوردند!! وی گفت که مردم از سر سیری شکم دست به انقلاب زدند. آزادی به اندازه کافی درایران وجود داشت. زندان و شکنجه وفقر گسترده ودزدی خاندان پهلوی  ….. فقط تبلیغات دروغین مخالفین وکمونیستنها و کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپا وجهان بود وواقعیت نداشت.  اعلیحضرت همایونی  اگر به هرقیمتی می خواست بر سر قدرت بماند می توانست هزاران نفر را کشتارکند و سلطنت را حفظ نماید!!! اما مهرو وجدان روح بزرگ او  ترک ایران را ترجیح داد تا بیش ازاین خونریزی نشود!!! این منطق سلطنت طلبان بقدری مضحک وبی اساس است که حتا مرغ پخته را به خنده می اندازد!
می بینید علت انقلاب ایران که به مدت یکسال با تظاهراتهای  میلیونی خیابانی ، اعتصابات شکوهمند  کارگری وسرانجام مبارزه مسلحانه با گارد شاهنشاهی  صورت گرفت وخونها ریخته شد ، با «توطئه آمریکا واروپا»  درگوادلپ فرانسه » تحلیل میگردد ونه رشد تضادهای اجتماعی و سیاسی واختلافات طبقاتی  که ریشه درتاریخ  صد سال اخیر ایران داشته است. انقلاب مشروطه ایران، نهضت ملی کردن نفت وکودتای ننگین وخائنانه 28 مرداد 32 …. سرکوب وحشیانه  مخالفین، زندان ودوختن  زبان شعرا ونویسندگان  ومنتقدین و جرم دانستن مطالعه  کتب سیاسی  «بودار»، فقدان آزادی های سیاسی واحزاب واجتماعات… گویا دلایل کافی برای توضیح علل بروزانقلاب بهمن نمی باشند ، همه چیز پابرجا بود، کار ، مسکن، آزادی وعدالت و…..انقلاب  از سر سیری شکم بود!!! این بیخردان وطنفروش هنوز هم نفهمیده  ونمی خواهند بفهمند که انقلاب با اراده این شخص و یا آن دانشجو و یا یک حزب سیاسی  صورت نمی گیرد  بلکه  ناشی از رشد تضادهای عینی اجتماعی است و وقتی نیروهای مولده جامعه وعنصر تعیین کننده اش یعنی انسان ، پاسخ شایسته ای برای تکامل زندگی سیاسی واقتصادی و فرهنگی اش نگیرد دست به طغیان می زند و آتشفشان انقلاب برای یک تحول کیفی نتیجه این برآمد عمومی است که ارکان پوسیده نظم کهن را به لرزه درمی آورد. فقط دراین شرایط است که رهبر مستبد  وگماشته حاکم ، ظل الله  این سایه خدا ناله سر میدهد » که صدای پای انقلاب را شنید! به اومجال دهید تا دوباره برخر مراد سوار شود.
 
نه ! علل انقلاب را نمی شود «ناشی از ناسپاسی مردم از سر سیر بودن شکم، توطئه خارجیها وتزهای کهنه دائی جان ناپلئونی و یبوست و بی ارادگی ومهر وعطوفت بی حد ومرز همایونی….. دانست. ما از نرخ 60 درصدی بیسوادی  درآستانه انقلاب، شکاف عظیم جنوب و شمال تهران، فقر و حاشینه نشینی پایتخت، و شهرهای سیستان وبلوچستان، کردستان و آذربایجان ، حتا مناطق روستایی و شهرهای شمال کشور نمی گوییم.این اخبار را می توان ازورای خود روزنامه های رسمی کشوردر سالهای 55 تا 57  مطالعه و مورد نقد و بررسی قرارداد. شاه نه ملی بود ونه دمکرات، وی عامل ودست نشانده امپریالیسم آمریکا  بود وبیل کلینتون رئیس جمهور اسبق آمریکا  نیز درگذشته به دخالت مستقیم سازمان جاسوسی آمریکا در کودتای 28 مرداد 32  وسرنگونی دکتر محمد مصدق اشاره کرد و از مردم ایران نیز «عذر خواهی» نمود!
توسل به چنین تحلیلهای غیرمنطقی وغیرعلمی مهر باطلي بربسیاری از انقلابات شکوهمند اجتماعی معاصر ولی شکست خورده ایست که بواسطه ماهیت رهبری  ارتجاعی سیاسی منجر به تغییرمناسبات نوین وپویا نگشته ودرهم شکسته شدند.با تئوری توطئه «کار کارانگلیسیهاست و پاسخ های ساده وسطحی نمی توان ازکنار پیچیده ترین مسائل سیاسی گذشت وبه جادو جنبل وتحلیل های دایی جان ناپلئونی، بیماری بواسیر ویبوست این امپراتور و یا آن شاه ، شاهان، روی آورد.تاریخ، تاریخ نبرد طبقاتی خلقهاست و تمام جنگها وانقلابات وقیامهای اجتماعی باید درکادر تضادهای درونی مورد بررسی قرارگیرند. درغیر اینصورت به بازیچه دست فیل میسونها و بواسیر ناپلئونی گرفتار خواهیم شد.
 
سوم اینکه عده ای علت جنگ جهانی اول ودوم را نه ناشی از رشد تضادهای امپریالیستی بر سر کسب بازار ومناطق نفوذ ومستعمرات بلکه ترور ولیعهد اتریش در یوگسلاوی و یا دیوانگی هیتلر می پندارند وبخورد مردم میدهند. با تکرارمکرر این تعاریف ضد علمی  ودروغین نظام سرمایه داری را  مقدس وجاودانی جلوه میدهند وجنگ وبحران را ناشی از اشتباه ویا دیوانگی این یا آن عنصر سیاسی تعریف میکنند.هیتلر نماینده راست ترین وفاشیستی ترین بخش انحصارات مالی آلمان بود که برای نجات آلمان ازبحران وکسب مناطق نفوذ و استقرار یک ابرقدرت نازیستی درجهان به میدان آمد.علل روی کارآمدن او و یا موسولینی وامثالهم بحران عمیق سرمایه داریست ووفقط دراین چهارچوب می توان به علل بروز  بحران وجنگ وفاشیسم پاسخ داد ونه با توسل به تئوریهای روانکاوانه عقده های جنسی فریدیسم وجامعه شناسان وروانشناسان کلاش بازاری که فقط برای کسب پول وتجارت  به مهندسی افکارعمومی وقلب حقایق مشغولند. سلطنت به گور سپرده شد و سلطنت ولایت مطلقه فقیه هم به همان گورستان پرتاب خواهد شد.
***
شعارهای ارتجاعی و نژاد پرستانه درپاساردگاد
هزاران نفر ازمردم ايران روز هفتم آبان  به بهانه روز تولد «کوروش کبیر» در پاسارگاد تجمع کردند و با دادن شعارهای نژادپرستانه وارتجاعی درمقابل مقبره کوروش هخامنشی ادای احترام نمودند!! «من ایرانی هستم، عرب نمی‌پرستم» «هرگز نخواب کوروش، ایران پدر ندارد» «کورش پدر ما است، ایران وطن ما است» «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران». سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن! همش میگن دست خداست، هر چه بلاست از عرباست»،  ازجمله شعارهای مهم این تجمع بود.
مردم ایران سالهاست دراثر فشارهای اجتماعی  وسرکوبهای  بی حد وحصر سیاسی وفقدان  یک بدیل  دمکراتیک ومردمی  تحت هربهانه ای در مخالفت با حكومت اسلامی  و ضد ایرانی که واژه ملی وملت وسنن تاریخی وملی مردم را به تمسخر گرفته است وتلاش نمود واژه امت را  برمردم تحمیل کند  تظاهرات ميكنند و به حاکمان مستبد و خونريز اسلامی دهن کجی و شعار» واي كوروشا «صلّآ ميدهند. متاسفانه شعارهای تجمع کنندگان در هفتم آبان از مضمون تهی بوده ونمی توانست مورد حمایت نیروهای ترقی خواه قرارگیرد. شعارهای ناسيونال شونیستی  آریایی  و ضد عرب و عظمت طلباته و نژادپرستانه  شایسته بقایای منفور سلطنت پهلویست و هرگز قابل دفاع نمی باشد. شعارهای اخیر ضد افغانستانی و یا شعار بخشی از جوانان » ما آريايي هستيم عرب نمي پرستيم ویا شعار اسراییلی «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران!» فاشیستی و نفرت انگیز است. جنبش اعتراضی ونارضایتی عمومی که فاقد رهبری صحیح باشد به آلت دست نیروهای ارتجاعی وامپریالیسم و صهیونیسم  بدل خواهد شد وقابل دفاع نمی باشد.تلويزيون هاي لوس انجلسي نيز در اين داستان نقش دارند و سعي ميكنند اين نارضايتي را به حمايت از خاندان منفور پهلوی ووابسته به اجانب سوق دهند.با شورآريايي دو هزار و پانصد ساله و يا شور حسيني هزار و چهار صد ساله كه نميشود تحولات مكراتيك وعدالت اجتماعي درعصر حاضر أفريد .اين فقط ناشی از بن بست سياسي ، ساده لوحي واز سر استيصال مردم سركوب شده است و بس! منشور حقوق بشر کوروش کبیر نیز افسانه است و فقط نابینایان وفریبخوردگان سیاسی بدان باور دارند. فلسفه حقوق بشر با انقلاب بورژوایی فرانسه وپیروزی بر فئودالیسم وکوتاه کردن دست کلیسا و مذهب اززندگی مردم و به رسمیت شناختن آزادیهای فردی واجتماعی آغاز شد و تعریف گردید. در دوره باستان وبرده داری و یا فئودالیسم حقوق بشری نمی توانست وجود داشته باشد.سلطنت طلب جاعل برای کسب قدرت واحیای نظام فاسد ودیکتاتوری شاهنشاهی متوسل به هر دروغی میشوند تا به اهداف پلید خود دست یابند. چنین تجمعاتی با شعارهای راسیستی و سلطنتی یک عقبگرد تاریخی  وارتجاعی است و به شدت  باید با آن مبارزه کرد.انتخاب بین مارغاشیه وعقرب جرار انتخاب شایسته ای برای مردمی که از استبداد و ظلمت نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی به تنگ آمده اند، انتخاب مترقی نیست، بیراهه است، جز تکرار شکست فرجامی نخواهد داشت. مبارزه با عفریت داخلی و عفریت خارجی وعواملش که دو جزء جدا ناپذیر ازهم هستند حداقل شرط همکاری با جریانات سیاسی درعرصه ملی ودمکراتیک است..فقط با چنین دورنمایی است که می توان به جلو حرکت کرد ودردام نیروهای ارتجاعی درنغلطید.جزاین نیز نمی باشد.
******
توفان شماره 200  آبان ماه 1395
ارگان مرکزی حزب کار ایران منتشر شد.
***
رفقا، دوستان و یاران مبارز!
برای پیشبرد نبردعلیه رژیم سرمایهﺩاری جمهوری اسلامی، علیه امپریالیسم جهانی،علیه رویزیونیسم وضد انقلاب ترتسکیسم و شبه ترتسکیسم و تقویت جنبش کمونیستی ایران به حزب کارایران (توفان) کمک مالی کنید!
 
***
پارهﺍﻯ از انتشارات جدید در کتابخانه اینترنتی توفان:
*»سیمای دیگری از استالین» نوشته «لودو مارتنس»
*تحریف کنندگان تاریخ ، سندى تاریخى از انتشارات دفتر اطلاعاتى شوراى وزیران اتحاد جماهیر شوروى سوسیالیستى
*درافشای ماهيت «حزب کمونيست کارگری ايران» در دوجلد از انتشارات حزب کارایران(توفان)
* تحریف ترتسکیستی رویدادهای تاریخی – نویسنده علی رسولی